تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : فرهنگی
لینک : econews.ir/5x4248706
شناسه : 4248706
تاریخ :
زندگی حاج قاسم را با مشاهده مستقیم روایت کردم، نه با کلیشه‌ها اقتصاد ایران: یک نویسنده گفت: به جای بازنویسی کلیشه‌ها و تکرار مطالب منتشرشده، زندگی شهید حاج قاسم سلیمانی را با حضور میدانی و مشاهده مستقیم روایت کرده‌ام تا تصویری مستند، انسانی و واقعی از او ارائه شود.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، زهرا اسکندری: در میان آثار منتشرشده درباره زندگی و شخصیت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، کتاب «باران گرفته است» تلاشی متفاوت برای بازخوانی سال‌های کمتر روایت‌شده زندگی او به شمار می‌رود؛ سال‌هایی که پیش از شکل‌گیری چهره شناخته‌شده و ملی این فرمانده، در بستر یک زیست ساده روستایی و عشایری در جنوب استان کرمان رقم خورده است. این کتاب که حاصل ساعت‌ها مصاحبه، گفت‌وگو و تحقیق میدانی است، با تمرکز بر خاطرات و روایت‌های خواهر، برادران و اهالی روستای قنات‌ملک، تصویری مستند و جزئی‌نگر از کودکی، نوجوانی و جوانی حاج قاسم سلیمانی ارائه می‌دهد؛ روایتی که از دل زندگی مردم برخاسته و بر پایه تجربه‌های زیسته نزدیک‌ترین افراد به او شکل گرفته است.

داستان «باران گرفته است» از سال‌هایی پیش از تولد حاج قاسم آغاز می‌شود و مخاطب را به فضای اجتماعی، فرهنگی و معیشتی قنات‌ملک می‌برد؛ جایی که زندگی عشایری، فقر، تلاش روزانه، باورهای دینی و آئین‌های محلی، شاکله زیست مردم را می‌ساخت. نویسنده در این مسیر، با پرداختن به جزئیاتی از سبک زندگی روستایی، مناسبات خانوادگی و رسم و رسوم جاری در آن منطقه، زمینه‌ای فراهم می‌کند تا شکل‌گیری شخصیت حاج قاسم در پیوندی طبیعی با محیط پیرامونش قابل فهم باشد. روایت بازی‌های کودکانه، قصه‌هایی که از بزرگان شنیده می‌شد، همراهی با پدر در کارهای سخت روزمره و تجربه زودهنگام مسئولیت، از جمله بخش‌هایی است که به تدریج تصویری ملموس و انسانی از این دوره زندگی او ترسیم می‌کند.

یکی از وجوه برجسته این اثر، اتکای آن به روایت‌های دست‌اول و کمتر شنیده‌شده است؛ روایت‌هایی که پیش‌تر در منابع رسمی یا خاطره‌نگاری‌های رایج کمتر به آن‌ها پرداخته شده است. از جمله این نکات، اشاره به جزئیاتی از هویت فردی و خانوادگی شهید سلیمانی است که برای نخستین‌بار در این کتاب مطرح می‌شود. او تا ۷ سالگی به نام مرادعلی بود که پدرش برای ثبت نام در مدرسه نام او را به قاسم تغییر می‌دهد. نویسنده با پیگیری میدانی مسیر زندگی حاج قاسم و گفت‌وگو با افرادی که در مقاطع مختلف با او در ارتباط بوده‌اند، کوشیده است زنجیره‌ای منسجم از روایت‌های پراکنده را در قالب داستانی مستند کنار هم قرار دهد.

لحن کتاب، صمیمی و در عین حال منضبط است و با بهره‌گیری از زبان محلی و روایت گرم، فضای عاطفی و اجتماعی آن سال‌ها را بازسازی می‌کند. تمرکز بر نقش خانواده، به‌ویژه پدر و مادری سخت‌کوش و دیندار، نشان می‌دهد که چگونه عناصر ایمان، تلاش و مسئولیت‌پذیری از سال‌های ابتدایی زندگی در شکل‌گیری شخصیت حاج قاسم اثرگذار بوده‌اند.

در بخشی از کتاب «باران گرفته است» می‌خوانیم:

گفت: «آیت‌الله خمینی رو می‌شناسی؟» قاسم گفت: «نه!» شروع کردند به معرفی او. هرچه آن‌ها دربارۀ آیت‌الله خمینی بیشتر می‌گفتند، قاسم برای شنیدن مشتاق‌تر می‌شد. می‌خواست بداند این مردی که از او به نیکی یاد می‌کنند کیست. سید جواد از جیبش عکس مردی روحانی و میان‌سال با عینکی بر چشم را درآورد و گرفت جلوی چشمان قاسم. زیر عکس‌نوشته شده بود: «آیت العظمی سید روح‌الله خمینی». قاسم حیرت‌زده به‌عکس سید روح‌الله خمینی نگاه می‌کرد. سید جواد گفت: «می‌خوای این عکس رو به تو بدم؟» قاسم عکس را گرفت و مدت‌ها به آن خیره شد.

به جای کلیشه‌ها، زندگی سردار را با مشاهده مستقیم روایت کردم

به مناسبت ششمین سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی، با احمد یوسف‌زاده، نویسنده این اثر، به گفت‌وگو نشستیم.

شما تأکید کرده‌اید که هدف کتاب فقط شخصیت‌پردازی نبوده و «جغرافیای زیست» سردار را هم بازسازی کرده‌اید؛ این انتخاب تا چه حد آگاهانه و مبتنی بر خلأ موجود در زندگی‌نامه‌های قبلی حاج قاسم بوده است؟

من با جغرافیای محل تولد و بافت فرهنگی آن منطقه آشنایی مستقیم دارم، چراکه سال‌ها در میان مردم همان اقلیم زندگی کرده‌ام. به همین دلیل، توصیف فضاها و روایت جزئیات در این کتاب، بر پایه تجربه زیسته و شناخت میدانی شکل گرفته است. هر مکانی که در متن کتاب به آن اشاره شده، عامدانه انتخاب شده و پیش از روایت، شخصاً به آنجا رفته‌ام، در آن فضا حضور داشته‌ام، قدم زده‌ام و تلاش کرده‌ام حس و حال واقعی آن مکان را درک کنم تا روایت، برآمده از مشاهده و لمس مستقیم باشد، نه نقل‌های غیرمستقیم. از این رو، آنچه در کتاب آمده، حاصل حدس یا ادعای بدون پشتوانه نیست. این نگاه میدانی و تجربه‌محور، تفاوت اصلی این اثر با بخشی از آثاری است که در سال‌های اخیر درباره شهید حاج قاسم سلیمانی منتشر شده‌اند.

متأسفانه در این حوزه، پدیده کتاب‌سازی قابل مشاهده است و برخی آثار، صرفاً بر پایه مطالب منتشرشده در روزنامه‌ها، سایت‌ها و منابع ثانویه شکل گرفته‌اند، بی‌آنکه پژوهش مستقل یا مواجهه مستقیم با فضا و افراد مرتبط با موضوع صورت گرفته باشد. تلاش من در نگارش این کتاب، پرهیز از چنین رویکردی بوده است؛ رویکردی که به بازتولید مطالب تکراری می‌انجامد.

در جایی گفته‌اید که این مجموعه قرار است چند جلد داشته باشد؛ آیا از ابتدا چنین طرحی وجود داشت یا در جریان پژوهش به این جمع‌بندی رسیدید که زندگی سردار نیازمند روایت چندمرحله‌ای است؟

از ابتدا، طرح نگارش مجموعه‌ای چهارجلدی با محوریت روایت کامل زندگی سردار در نظر گرفته شده بود. جلد اول به زندگی کودکی تا جنگ، جلد دوم به جنگ تحمیلی، جلد سوم جنوب شرق و مبارزه با اشرار و جلد چهارم به داعش و منطقه می‌پرداخت. بر اساس این طرح، هر جلد به بخشی مشخص از مسیر زندگی او اختصاص داشت. نگارش جلد نخست به من واگذار شد؛ بخشی که از نظر موضوعی و ساختار روایی، با سلیقه و رویکرد نویسندگی من تناسب بیشتری داشت و امکان پرداخت دقیق‌تر و مستندتری را فراهم می‌کرد.

یکی از نقدهای رایج به زندگی‌نامه‌های شهدا، «اسطوره‌سازی بدون مسئله‌مندی» است. شما در کتاب تلاش کرده‌اید فرآیند «حاج قاسم شدن» را نشان دهید. این مسئله‌مندی دقیقاً در کدام تصمیم‌ها یا بزنگاه‌های زندگی سردار برجسته شده است؟

از آغاز نگارش، هیچ‌گاه قصد اسطوره‌سازی از کودکی، نوجوانی یا جوانی سردار وجود نداشت. رویکرد اصلی بر آن بود که او همان‌گونه که در واقعیت زیسته، با همه فراز و فرودها و پیچیدگی‌های انسانی‌اش روایت شود. به همین دلیل، در بخش‌هایی از کتاب، موقعیت‌هایی بازتاب یافته که ممکن است با تصویرهای کلیشه‌ای فاصله داشته باشد؛ از جمله صحنه‌ای که او در برابر پسر صاحب هتل که علیه شاه سخن می‌گوید می‌ایستد و نسبت به توهین به شاه واکنش نشان می‌دهد، یا بخش‌هایی که در آن، شخصیت احمد سلیمانی به‌عنوان فردی فکورتر، باسوادتر و حتی اثرگذارتر از قاسم تصویر می‌شود.

این انتخاب‌ها آگاهانه صورت گرفته تا روایت، از قالب تقدیس‌گرایانه فاصله بگیرد و به واقعیت نزدیک‌تر شود. هدف، ارائه تصویری انسانی و باورپذیر از شخصیتی بوده که در مسیر زندگی خود، مانند هر انسان دیگری، دچار تردید، تغییر و رشد شده است. با وجود این نگاه واقع‌گرایانه، شخصیت او در سراسر روایت همچنان دوست‌داشتنی باقی می‌ماند؛ شخصیتی که سادگی، صداقت و مسیر تدریجی شکل‌گیری‌اش، امکان همذات‌پنداری را برای مخاطب امروز، به‌ویژه نسل جوان، فراهم می‌کند

کتاب از سال‌های پیش از تولد حاج قاسم آغاز می‌شود؛ این عقب‌رفتن زمانی چه کمکی به فهم ریشه‌های شخصیتی او برای مخاطب امروز می‌کند؟

برای هر خواننده‌ای جذاب است که قهرمان داستان خود را از بدو تولد، یا حتی پیش از آن، بشناسد؛ این‌که بداند در چه فضایی چشم به جهان گشوده، روستایش چگونه بوده، نخستین معلمش که بوده، در چه مدرسه‌ای درس خوانده، با چه کسانی دوستی داشته و چه مناسباتی پیرامون زندگی او جریان داشته است. این جزئیات، نه‌تنها کنجکاوی مخاطب را برمی‌انگیزد، بلکه به شکل‌گیری تصویری روشن و قابل لمس از شخصیت قهرمان کمک می‌کند. منظور من از ریزنگاری اتفاقات پیرامون زندگی سردار نیز دقیقاً همین بوده است؛ ثبت جزئیاتی که شاید در نگاه اول کم‌اهمیت به نظر برسند، اما در مجموع، زمینه فهم عمیق‌تر شخصیت و تصمیم‌های بعدی او را فراهم می‌کنند.

در بخش‌هایی از کتاب با جزئیات زندگی عشایری و فرهنگ روستای قنات‌ملک مواجهیم. آیا نگران نبودید که این حجم از جزئیات، روایت زندگی فردی را به حاشیه ببرد؟

خیر؛ همان‌طور که عرض کردم، از ابتدا مطمئن بودم این جزئیات برای مخاطب جذاب خواهد بود. شناخت قهرمان از بدو تولد، آشنایی با روستا، معلم، مدرسه، دوستان و فضای پیرامونی زندگی او، عناصری هستند که خواننده را به متن نزدیک می‌کنند و روایت را برایش ملموس‌تر می‌سازند.

در فرآیند مصاحبه با خانواده و اهالی روستا، با روایت‌های متناقض یا احساسی مواجه شدید؟ در این موارد، معیار شما برای انتخاب و حذف چه بوده است؟

صادقانه بگویم، با چنین مسئله‌ای مواجه نشدم و این موضوع برایم به‌عنوان یک چالش یا دغدغه مطرح نبوده است.

در مقدمه کتاب به عناصری مانند هتل کسری و کوچه‌پس‌کوچه‌های ناصریه اشاره کرده‌اید؛ مکان‌هایی که برای مخاطبانی که کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» را مطالعه کرده‌اند، تا حدی آشناست. مایلم بدانم در فرآیند نگارش «باران گرفته است» تا چه میزان از این منبعِ دست‌اولِ منتسب به روایت‌های شخصی حاج قاسم بهره گرفته‌اید و نسبت این اثر با آن منبع را چگونه تعریف می‌کنید؟

از منابع موجود بهره گرفته‌ام، اما با انجام مصاحبه‌های فراوان تلاش کرده‌ام ناگفته‌های زندگی سردار را گردآوری و روایت‌ها را تکمیل کنم. رویکرد کار به این صورت بوده که صرفاً به مطالب گفته‌شده یا نوشته‌شده اکتفا نشود؛ بلکه هرجا سردار تنها به نام مکانی اشاره کرده و از آن گذشته است، با حضور میدانی در همان فضا، تلاش کرده‌ام جزئیات مغفول‌مانده را شناسایی و بازسازی کنم.

در این مسیر، به مکان‌هایی رفته‌ام که در روایت‌های سردار تنها اشاره‌ای کوتاه به آن‌ها شده بود و با مشاهده مستقیم و گفت‌وگو با افراد مرتبط، اطلاعات تازه‌ای به دست آورده‌ام. برای نمونه، در مورد خانه واقع در خیابان ناصریه، فراتر از آنچه خود سردار در نوشته‌هایش آورده، به اتفاقات و روایت‌هایی دست یافته‌ام که در کتاب منعکس شده است. همین رویکرد درباره زورخانه‌ها، باشگاه‌ها و دیگر فضاهایی که سردار در مقاطع مختلف با آن‌ها ارتباط داشته نیز دنبال شده است.

به نظر شما کتاب «باران گرفته است» تا چه اندازه توانسته به ابعاد کمتر دیده‌شده و پنهان زندگی حاج قاسم سلیمانی بپردازد و فراتر از روایت‌های شناخته‌شده، تصویری تازه از این مقطع از زندگی او ارائه دهد؟ با توجه به اینکه خود شما اهل کرمان هستید و نسبت نزدیکی با جغرافیا، فرهنگ و زیست‌بوم محل زندگی حاج قاسم داشته‌اید، این خاستگاه بومی تا چه اندازه بر نحوه روایت شما اثر گذاشته است؟

اگر این سخن به‌عنوان تعریف از خود تلقی نشود، باید گفت کمتر کتابی را دیده‌ام که نویسنده‌اش تا این اندازه با جغرافیای محل زندگی، گویش محلی و فرهنگ قوم شهید سلیمانی آشنایی مستقیم داشته باشد. این شناخت، صرفاً حاصل پژوهش کتابخانه‌ای نیست، بلکه نتیجه زیستن در همان فضا و لمس روزمره زبان و مناسبات فرهنگی آن منطقه است؛ موضوعی که در روایت جزئیات و انتخاب واژگان، نقش تعیین‌کننده‌ای دارد.

در جریان آماده‌سازی کتاب نیز با نمونه‌هایی مواجه شدم که اهمیت این شناخت بومی را بیش از پیش روشن کرد. برای مثال، در بخشی از متن، واژه «کهِره» توسط ویراستار به «بزغاله» تغییر یافته بود؛ در حالی که این دو واژه، با وجود نزدیکی ظاهری در معنا، از نظر بار عاطفی تفاوت جدی دارند. «کهِره» در گویش محلی، واژه‌ای سرشار از محبت است و وقتی مادری فرزندش را با این تعبیر خطاب می‌کند، معنایی عاطفی و نوازش‌گرانه دارد، اما به‌کاربردن واژه «بزغاله» در همان موقعیت، می‌تواند بار تحقیرآمیز یا توهین‌آمیز پیدا کند. تشخیص چنین ظرافت‌هایی، معمولاً از عهده نویسنده‌ای برمی‌آید که با زبان و فرهنگ بومی زیسته باشد.

پیش از شروع این پروژه، شناخت شما از حاج قاسم چقدر بود و بعد از شنیدن این روایت‌ها، کدام بُعد از شخصیت او بیش از همه نگاه شما را تغییر داد؟

من بسیجی حاج قاسم بودم و سابقه آشنایی‌ام با ایشان به دهه شصت بازمی‌گردد. در طول این سال‌ها، ایشان همواره نسبت به من لطف داشتند و توجه ویژه‌ای نشان می‌دادند؛ به‌ویژه پس از انتشار کتاب «آن بیست و سه نفر»، نامه‌ای خواندنی به من نوشتند که در مجازی قابل جستجو موجود است.

این تجربه و آشنایی نزدیک، زمینه‌ساز نگارش بخش‌هایی از کتاب «شاید پیش از اذان صبح» شد؛ کتابی که از خاطرات این ارتباط و تجربه‌های مشترک با حاج قاسم حکایت می‌کند و توانست جایزه جلال را نیز دریافت کند.

به جای کلیشه‌ها، زندگی سردار را با مشاهده مستقیم روایت کردم