تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : فرهنگی
لینک : econews.ir/5x4202759
شناسه : 4202759
تاریخ :
زندگی مردم ما در گذشته،بسیار ملی‌تر بود؛ بررسی دین در ۳۰ اثر فیلمفارسی اقتصاد ایران: نویسنده کتاب «عهد پدر» معتقد است که مردم ایران امروز با حیات جهانی‌شده مواجه‌اند، در حالی که ۵۰ سال پیش زندگی‌شان ملی‌تر و محلی‌تر بود، اما اکنون تجربه‌ها پیچیده‌تر شده است.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

خبرگزاری مهر -گروه دین، حوزه و اندیشه-سیده فاطمه سادات کیایی: الگوی دینداری زنان دانشجو در دهه پیش از انقلاب اسلامی، موضوع کتاب «عهد پدر» نوشته صابر جعفری و حسنا سهرابی‌فر است؛ اثری که به یکی از پیچیده‌ترین مقوله‌های سنجش در جامعه‌شناسی، یعنی دینداری، می‌پردازد و با نگاهی توصیفی و روایی به روایت‌های زنده از زنان دانشجوی پیش از انقلاب دست یافته است. این کتاب با ارائه تحلیل‌هایی در میان روایت‌ها تلاش کرده است نوع، چگونگی و فضای دینداری زنان متولد دهه‌های ۴۰ و ۵۰ را به تصویر بکشد؛ زنانی که از یک‌سو برخی الزامات دینداری همچون حجاب به‌صورت قانونی وجود نداشت و از سوی دیگر تربیت دینی در خانواده‌ها نقشی پررنگ‌تر ایفا می‌کرد.

بررسی دین در ۳۰ اثر فیلمفارسی؛ از زندگی محلی تا حیات جهانی

در وهله اول سه ضلع تصویر روی جلد، نام و محتوا در وهله اول مخاطب را با این پرسش رو به رو می‌کند که ارتباط این سه موضوع چیست و تا نیمه‌های کتاب همچنان این پرسش با مخاطب خواهد ماند. نویسندگان تلاش دارند تا تصویری روشن‌تر از دین داری دختران به ویژه در میان قشر تحصیل‌کرده که به نظر می‌رسد زیستی متفاوت‌تر از دختران دیگر داشته‌اند را ارائه دهند، هر چند که این تصویر ناخودآگاه ذهن مخاطب را به مقایسه‌ای با اکنون و دوران پس از انقلاب نیز سوق می‌دهد.

صابر جعفری یکی از نویسندگان کتاب که خود عضو هیئت علمی رشته جامعه شناسی در دانشگاه علامه طباطبایی است، این اثر را با کمک همسر خود به نگارش درآورده و تلاش داشته است تا در قالب یک کار تحقیقی روایی نیم نگاهی به یکی از پرسش‌های اساسی این سال‌های کشور در موضوع دینداری که همان مقایسه وضعیت دین داری مردم در پیش و پس از انقلاب است بپردازد. فرصت و مجالی شد تا در گفتگویی با وی از دغدغه‌های نگارش این کتاب، چند و چون روایت‌ها و رسیدن به موضوع اصلی و محوری آن بپرسیم که بخش نخست آن را در ادامه می‌خوانید:

چطور به طرح کلی کتاب با موضوع زیست جهان دینی زنان پیش از انقلاب رسیدید؟ و تحقیق و نگارش اثر از کجا کلید خورد؟

در واقع این کتاب پیگیری یک دل‌مشغولی است، اما با نگاهی متفاوت. وقتی که به یکی از مهم‌ترین حوزه‌های جامعه‌شناسی در ایران یعنی جامعه‌شناسی دین می‌پردازیم، سوالی خیلی کلاسیک و جدی در این میان طرح می‌شود که بالاخره مردم ایران دارند دین‌دارتر می‌شوند یا وضعیت دین‌داری‌شان دارد رو به وخامت می‌رود؟ یا شاید این‌طور بهتر باشد بپرسیم که آیا مردم از دین فاصله گرفته‌اند؟ عموماً این سوال، تئوری‌های خاص خودش را هم دارد. در جامعه‌شناسی دین، اجمالاً معروف‌ترین مفهومی که سعی کرده به این پرسش پاسخ بدهد البته اغلب دچار تقلیل‌گرایی یا رهزنی شده همان دیدگاه سکولاریزاسیون است.

این دیدگاه خیلی راحت می‌گوید مدرنیزاسیون یا توسعه منجر به سکولاریزاسیون می‌شود، یعنی دین به‌تدریج از حیات عمومی و فردی مردم کنار گذاشته می‌شود و شاخص‌های مختلف دین‌داری در واقع کاسته می‌شوند.

اما در واقع، طرح این پرسش خودش نیاز به بازنگری دارد و اساساً نحوه مطرح‌کردن این پرسش و کم و کیف آن هم مسئله‌برانگیز است. یکی از سوالات جدی‌ای که می‌شود مطرح کرد این است که آیا همان‌طور که این سوال را مثلاً ۵۰ سال پیش می‌شد مطرح کرد؛ یعنی دقیقاً همان موقعی که پیتر برگر یا حتی چند قرن پیش‌تر، اندیشمندانی مشابه او این سوال را مطرح می‌کردند، آیا امروز هم می‌توان این سوال را با همان سیاق و در همان چارچوب مطرح کرد؟

مردم ایران امروز، با یک حیات جهانی‌شده رو به رو هستند، در حالی که ۵۰ سال پیش، زندگی‌شان بسیار ملّی و محلی‌تر بود. امروزه، با جهانی‌شدن، تجربه‌های افراد پیچیده‌تر و چندلایه‌تر شده‌اند

یعنی معتقدید شرایط به قدری دگرگون شده است که پرسش نمی‌تواند ما را به مقصود برساند؟

ببینید، ما دیگر در جهانی شهری و جهانی‌شده زندگی می‌کنیم که افق هر شهر با شهر دیگر متفاوت است و حتی در داخل یک شهر هم تفاوت‌های گسترده‌ای وجود دارد. پیش‌تر، این سوال را می‌شد در واحدهای تحلیل ملی مطرح کرد؛ مثلاً درباره یک ملتی که مسیری را در جریان مدرنیزاسیون اتخاذ کرده، پرسید که وضعیت دین‌داری‌اش چگونه است. اما امروز، در جهانی جهانی‌شده، این سوال چطور می‌تواند معنا پیدا کند؟ و خودِ طرح این پرسش، پرسش‌های بعدی را هم به‌دنبال دارد که خب، وضعیت دین‌داری‌مان بهتر شده یا بدتر شده؟ نسبت به چه؟

یکی از اسطوره‌های رایج در علوم اجتماعی که متأسفانه اغلب بدون دلیل و مستند مطرح می‌شود این مقایسه است که وضعیت دین‌داری مردم ایران بعد از انقلاب اسلامی را با دوره پیش از انقلاب مقایسه می‌کنند.

بررسی دین در ۳۰ اثر فیلمفارسی؛ از زندگی محلی تا حیات جهانی

آیا این مقایسه مشکلی دارد؟

اصلاً این مقایسه از پایه مشکل‌دار است، مخصوصاً در جمهوری اسلامی که این پرسش خیلی بیشتر از سایر نقاط جهان پروبلماتیک می‌شود. چرا؟ چون انقلاب اسلامی علیرغم دلایل متنوعی که برایش برمی‌شمارند، دست‌کم می‌توان ادعا کرد که یک انقلاب معطوف به فضیلت و در عین حال معطوف به دین بوده است. این انقلاب، ادعای روشنی در حوزه‌های سیاست و شئون اجتماعی مختلف داشت: دین باید میانجی شود در شکل‌گیری و تکوین حوزه‌های مختلف اجتماعی.

پس طرح این پرسش برای انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی دوچندان مهم می‌شود. مسئله اینجاست که جمهوری اسلامی، به‌عنوان یک نظام سیاسی جایگزین، نسبت به نظام پیشین، مسئولیتی ایدئولوژیک و عملی دارد و این پرسش دوباره اهمیت دوچندانی پیدا می‌کند به آن چیزی که ادعایش را داشتید یا به آن چیزی که دنبالش بودید، چقدر رسیدید؟ چقدر نرسیدید؟ کجاها پیش رفتید؟ کجاها عقب‌نشینی کردید؟

اینجاست که مسائل بسیار باز و متنوعی به‌میان می‌آید. آن‌گونه که ۵۰ سال پیش می‌شد در سپهر ایران این سوال را مطرح کرد، امروز دیگر نمی‌شود همان‌طور سوال کرد؛ زیرا این سوال از نظر ماهوی تفاوت اساسی پیدا کرده است. اگر بخواهیم امروز، آن‌گونه که ۵۰ سال پیش این سوال را مطرح می‌کردیم، دوباره آن را تکرار کنیم، دچار یک خطای روش‌شناختی می‌شویم؛ خطایی که می‌توان آن را یک خطای ملی‌گرایی روش‌شناختی نامید. چرا؟ چون مردم ایران امروز، با یک حیات جهانی‌شده روبه‌رو هستند، در حالی که ۵۰ سال پیش، زندگی‌شان بسیار ملّی و محلی‌تر بود. امروزه، با جهانی‌شدن، تجربه‌های افراد پیچیده‌تر و چندلایه‌تر شده‌اند.

موانع شناختی از نظر شما چه بوده است؟

وقتی از امروز به گذشته نگاه می‌کنیم، چندین مانع شناختی جدی پیش رویمان داریم، فراز و نشیب‌های حکمرانی، تغییرات گرایش‌های سیاسی و فرهنگی که گاه متضاد بوده‌اند، یک جهان خیلی عجیب و غریب به نام دفاع مقدس؛ یعنی هشت سال جنگ تحمیلی که تأثیرات بسیار عمیقی در حوزه‌های دین‌داری و مؤلفه‌های فرهنگی بر جای گذاشته و البته خودِ سال‌های پر تب‌وتاب انقلاب اسلامی. همه این‌ها، حجاب‌های شناختی متنوعی ایجاد کرده‌اند. بسیاری از ارزیابی‌های امروزی از دین‌داری که معمولاً گذشته را به‌عنوان مرجع مقایسه در نظر می‌گیرند در واقع از عهده کنار زدن این حجاب‌ها بر نمی‌آیند و نمی‌توانند به آن‌سوی این پرده‌های شناختی راهی پیدا کنند.

احتمالاً همان اسطوره‌هایی را که اشاره کردم را از این‌سو و آن‌سو هم شنیده‌اید؛ مثلاً در حوزه حجاب، همین دست‌به‌گریبانی‌ها را داریم. مثلاً می‌گویند «کاری که آخوندها توانستند بکنند، رضاخان نتوانست!» این‌ها همگی نشان‌دهنده این است که ما در یک دستگاه مفهومی بسیار پیچیده هستیم؛ دستگاهی که هر کدام از شاخص‌هایی که می‌خواهید بنا بگذارید چه برای سنجش دین‌داری و چه برای ارزیابی تحولات فرهنگی نیازمند بازنگری دقیق و جدی در مبانی و چارچوب‌هایش هستند.

ولی هر شاخصی که بخواهید برای سنجش دین‌داری در نظر بگیرید، باید بدانید که ما بعد از انقلاب، یک نظام سنجش دین‌داری را در واقع با همان زحمتی که خود انقلاب کشید، پایه‌ریزی کردیم. این توسعه جامعه‌شناختی، یعنی ایجاد نظامی برای اندازه‌گیری متغیرهای فرهنگی از جمله دین‌داری، کاری بود که در دوره پیش از انقلاب تقریباً غایب بود. آن‌قدر فشل بود که می‌توان گفت اصلاً وجود نداشت.

اگر امروز بخواهیم به سوال کلاسیک «وضعیت دین‌داری بهتر شده یا بدتر شده؟» پاسخی بدهیم، مهم‌تر از پاسخ، این است که آیا تصویری روشن از «محل مقایسه» خودمان داریم یا نه. اما متأسفانه این تصویر در قلاب اغراض سیاسی گم شده؛ گاهی یک طرف، دوره پهلوی را با خوانشی خاص می‌بیند، گاهی طرف دیگر، با خوانشی کاملاً متفاوت. حافظه تاریخی ما همین‌طور دچار موانع شناختی شده. حتی اگر از همه این‌ها صرف‌نظر کنیم، باید بدانیم که آن دو سه سال منتهی به انقلاب اسلامی با کل دوره پهلوی تفاوت اساسی دارد. مثل آن استعاره قشنگی که یکی از همشهری‌های ما می‌گفت «شاه، شهیدپرور بود.» منظورش این بود که بسیاری از جوانانی که بعداً در جنگ تحمیلی شهید شدند، خودشان محصول آموزش‌های دوره پهلوی بودند.

آیا این دغدغه تنها در این پروژه پژوهشی دنبال شده است یا نظایری دارد؟

در واقع، همین دل‌مشغولی، آقای سجاد صفارهرندی، به عنوان یک جامعه‌شناس جوان، او را به بازخوانی تاریخ اجتماعی دوره پهلوی سوق داد، نه به خاطر علاقه‌ای ایدئولوژیک به آن دوره، بلکه برای اینکه بتوانیم امروز جمهوری اسلامی را بهتر درک کنیم. این همان دلیل اصلی من هم بود که با ایشان هم‌افق شدم و این برنامه پژوهشی را در میز دین‌داری و معنویت پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی بر عهده گرفتم.

این کار با پژوهش آقای نیازی آغاز شد و کتاب دیگری هم در همین سلسله به نام «هم زنگی و هم رومی» منتشر شد که احتمالاً با آن آشنا هستید. آن کتاب، حاصل خوانش یادمانده‌ها، خاطرات و گونه‌های مختلف زندگی‌نامه‌نویسی مرتبط با دوره پهلوی بود که سعی کردیم جریان‌های مختلف این زندگی‌نامه‌ها را بازخوانی کنیم. ویژگی بارز آن کار این بود که به حداقل‌ترین حالت ممکن، یعنی بدون قصد پاسخ به پرسش‌های پژوهشی، به تاریخ اجتماعی آن دوره نزدیک شدیم؛ چون وقتی کسی خاطره می‌نویسد، نمی‌خواهد به سوالات من پاسخ بدهد، بلکه دارد زندگی خودش را در ساده‌ترین و طبیعی‌ترین شکل ممکن روایت می‌کند. ما هم آن روایت‌ها را با نگاه پژوهشی زیر ذره‌بین گذاشتیم. این کار، فقط فرآیند کدگذاری نبود؛ تقریباً دو سال طول کشید تا زندگی‌نامه‌ها را خواندیم، در نرم‌افزارها کدگذاری کردیم، چند مرحله پالایش انجام دادیم و سرانجام به کتابی رسیدیم که هرچند اجمالی، تصویر مستوفایی از جایگاه دین و دین‌داری در زندگی روزمره مردم، به‌ویژه در دو دهه پایانی پیش از انقلاب، ارائه می‌دهد.

چطور از میان جمعیت گوناگون زنان عصر پهلوی به زنان و دختران دانشجو رسیدید؟

«عهد پدر» که امروز موضوع گفتگویمان هم هست، در راستای تبدیل همین ایده اولیه به یک برنامه پژوهشی شکل گرفت. در این مسیر، پایان‌نامه کارشناسی ارشد خانم سهرابی‌فر را به عنوان یکی دیگر از اضلاع این برنامه تعریف کردیم. چرا؟ چون حتی وقتی به تاریخ اجتماعی می‌پردازیم، روایت‌های مردانه همچنان غالب‌تر و پر صداتر هستند. برای جبران این کاستی، تصمیم گرفتیم به سراغ زنان برویم و یک‌بار دیگر به دین‌داری و آن دو دهه، از دید زنان بنگریم. اما یک مسئله جدی پیش آمد اولاً، خود زنانی که آن دوره را تجربه کرده بودند، اکنون سن بالایی داشتند و ثانیاً، همان مصاحبه‌های ابتدایی نشان داد که بسیاری از آن‌ها نه تنها توان زبانی کافی برای فراخوانی آن تاریخ را نداشتند، بلکه توان ذهنی بازسازی آن دو دهه را هم از دست داده بودند. برای حل این مشکل، تصمیم گرفتیم به سراغ گروهی از زنان برویم که این ضعف در آن‌ها کمتر باشد؛ یعنی زنانی که در آن دو دهه، چیزی خاص و قابل‌روایت را تجربه کرده باشند، تجربه‌ای که خاص‌بودن آن، خاطره‌شان را زنده نگه داشته باشد. بنابراین رفتیم سراغ زنان دانشجو که همین تحصیلاتشان سبب شده بود توان زبانی نسبتاً بالایی داشته باشند.

و دومًا اینکه خود تجربه دانشگاه در آن دوره، خاطراتِ غنی و عمیقی به همراه داشت که به آن‌ها کمک می‌کرد خاطراتشان را بهتر تداعی کنند و حتی قابلیت بازاندیشی هم داشتند. یعنی خیلی از این خانم‌ها در طول گفتگوها، نه‌تنها روایت می‌کردند، بلکه گاهی خودشان مقایسه‌هایشان را دوباره ارزیابی می‌کردند.

بررسی دین در ۳۰ اثر فیلمفارسی؛ از زندگی محلی تا حیات جهانی

یعنی دیدگاه‌هایشان تغییر کرده بود؟

طبیعتاً نمی‌توانم اسم بیاورم، چون اخلاق پژوهشی ما اجازه نمی‌دهد، اما مثلاً یکی، دو نفر از این افرادی که با آنها مصاحبه کردیم، بعداً جزو نمایندگان مجلس یا بانوان سرشناس میدان سیاست در کشور شدند. آن‌ها در گفتگوهایی که گاهی ۶ ساعت طول می‌کشید یا در چند نوبت انجام می‌شد، ارزیابی‌های فرهنگی خاصی از خودشان و از جامعه ارائه می‌دادند. وقتی این‌ها را می‌گرفتیم و با هم می‌رفتیم به آن دوره، می‌دیدیم که خودشان هم نسبت به ارزیابی‌هایی که از وضعیت امروزشان دارند، دچار تردید می‌شوند؛ یعنی احساس می‌کردند لازم است بعد از مصاحبه، دوباره نسبت به همان ارزیابی‌ها تأمل کنند. بله، واقعاً تجربه‌ای خیلی عجیب و غریبی بود.

بخشی از این مصاحبه‌ها واقعاً طولانی می‌شد. هماهنگ کردن با این بزرگواران واقعاً زمان‌بر بود. یادم می‌آید خانم سهرابی فر در لینکدین، اینستاگرام و فضاهای مختلف هم پیام گذاشته بودند؛ شرایط پژوهش را توضیح داده بودند و درخواست کرده بودند که اگر امکانش هست، ما را یاری کنند.

یا چند مورد را که پیش از انقلاب در سن دانشجویی بودند و تجربه دو دهه پایانی پیش از انقلاب را داشتند از طریق برادرم که متخصص پوست و مو هست پیدا کردیم. بخشی از این کارها هم مال دوره کروناست. یادم هست یک‌بار خانم سهرابی‌فر در حال مصاحبه بود و من پشت میزم مشغول مطالعه بودم، ناگهان به خودم آمدم و دیدم سه ساعت است روی مبل نشستم و گوش می‌دهم که چطور صحبت می‌کنند. گاهی هم از پشت می‌گفتم: «اون سوال را هم بپرسید!» واقعاً فضای خاص و جذابی داشت.

در همین «عهد پدر»، شخصیتی داریم که جزو خانواده‌های اشراف قاجاری بود که همه هم می‌شناسند.این‌ها نوعی بغض نسبت به دوره پهلوی داشتند؛ وقتی داشت خاطراتش را نقل می‌کرد، یک جور بغض ضمنی نسبت به آن دوره داشت. حالا من به عنوان پژوهشگری که می‌خواهم تصویری تا حد امکان غیر جانبدارانه از آن دوره ارائه بدهم، باید یک موضع تحلیلی روشن اتخاذ می‌کردم

ادامه این پروژه، شامل چه آثار پژوهشی می‌شود؟

در حال حاضر چند اثر دیگر هم در دست اجراست که بخشی از همین مجموعه پژوهشی «دین‌داری در دو دهه منتهی به انقلاب» هستند. یکی از آن‌ها که خودم خیلی درگیرش هستم بررسی آثار سینمایی آن دوره است. در این پژوهش، ۳۰ فیلم فارسی با یک پروتکل نمونه‌گیری بسیار دقیق و پیچیده انتخاب شده‌اند تا با نشانه‌شناسی و تحلیل محتوا، موقعیت دین در سینمای آن دوره نشان داده شود. کار دیگری هم در جریان است که متفکران تأثیرگذار آن دوره مثل آیت الله طالقانی، دکتر علی شریعتی، استاد مطهری و چند تن دیگر را بررسی می‌کند.

*احسان طبری هم در بین این متفکران قرار دارد؟

البته سر طبری مسئله ایدئولوژیک آن‌قدر پررنگ بود که به‌راحتی نمی‌شد آن‌ها را مستقیماً در چارچوب نمونه‌گیری پژوهش گنجاند و حذف شد؛ شاید بعداً به‌صورت یک مقاله مستقل پرداخته شود. یکی دیگر از پروژه‌ها، تحلیل محاورات «مجلس» درباره دین‌داری است که با همکاری آقای دکتر ذکاوت از مرکز اسناد در حال انجام است. همچنین دانشجوی دیگری از من بررسی دین‌داری در رمان‌ها و داستان‌های آن دو دهه را پیش می‌برد. در همه این کارها -چه در کدگذاری و چه در نگارش -دوستان و دانشجویانی به‌عنوان دستیار پژوهشی کمک می‌کنند. من خودم استاد راهنما هستم و در گروه جامعه‌شناسی دانشکده هم این برنامه را تثبیت کرده‌ام و تا مدتی دیگر قصد دارم پیگیری‌اش کنم.

کار جالب دیگری که آقای نیازی هم در آن کمک می‌کنند، بررسی منبری‌های آن دوره است. وقتی منبری‌ها می‌رفتند سر منبر، بسیاری از ارزیابی‌هایشان از وضعیت اجتماعی و دینی جامعه را روی کاست ثبت می‌کردند، «کاست» هم آن روزها بسیار رایج بود. البته این پروژه هنوز اوایل راه است. در کل، تقریباً تمام این شاخه‌های پژوهشی به‌نوعی به مرحله اولیه نتیجه‌گیری رسیده‌اند. وقتی این منابع مختلف فیلم، ادبیات، منبر، مصاحبه، محاورات مجلس و آثار متفکران کنار هم گذاشته می‌شوند، یک مثلث‌بندی روش‌شناختی ایجاد می‌کنند که به ما تصویری جامع‌تر و متوازن‌تر از دین‌داری در آن دوره می‌دهد. فیلم فارسی مثلاً لزوماً انعکاس واقع‌گرایانه‌ای از دین‌داری مردم نبود، بلکه خود محصولی فرهنگی با رسالت‌های اخلاقی خاص خودش بود؛ اما وقتی کنار سایر منابع قرار می‌گیرد، هر کدام دیگری را تصحیح و کالیبره می‌کنند.

پیدا کردن شاخص‌های دینداری در علوم اجتماعی کار مشکلی است، بهتر نبود شما فقط تصویر را ارائه می‌دادید و تحلیل را برعهده مخاطب کتاب می‌گذاشتید؟ چون در کتاب ما تحلیل هم می‌بینیم، این پژوهش شما قرار است به کجا برسد؟

یک ملاحظه روش‌شناختی اینجا هست که لازم است من سوال شما را با یک سوال جواب بدهم. مگر روایتی بدون تحلیل داریم؟ هیچ روایتی بدون تحلیل نیست، اما اینکه چطور بشود تصویری «مخلوع» از هر نوع روایتی ارائه داد، برای من خودش محل تردید است. اما نسبت به پرسش شما، هرچه بیشتر بهش فکر می‌کنم، به این نتیجه می‌رسم که ما نمی‌توانستیم چنین کاری بکنیم. چون ما از اکنون به آن دوره نگاه می‌کنیم و تمام ملاحظات روان‌شناختی‌ای که سعی کردیم در کار لحاظ کنیم مثل تلاش برای «هم‌افق‌شدن» با آن زمان در واقع برای این بود که از افق چهل، پنجاه یا شصت ساله خودمان فراتر برویم و واقعاً بتوانیم به افق آن دوره دست پیدا کنیم.

مثلاً بخش عمده‌ای از نقل‌قول‌های کتاب آقای نیازی، متعلق به آقای دکتر پاپلی یزدی است که گرایش سیاسی خیلی روشنی دارد این هم روشن‌تر از آب است که کسی نمی‌تواند سخنی را کاملاً جدا از گرایش سیاسی خودش بیان کند. پس ما ناچار بودیم با یک تحلیل آگاهانه به این داده نزدیک بشویم.

یا مثلاً در همین «عهد پدر»، شخصیتی داریم که جزو خانواده‌های اشراف قاجاری بود که همه هم می‌شناسند. این‌ها نوعی بغض نسبت به دوره پهلوی داشتند؛ وقتی داشت خاطراتش را نقل می‌کرد، یک جور بغض ضمنی نسبت به آن دوره داشت. حالا من به عنوان پژوهشگری که می‌خواهم تصویری تا حد امکان غیر جانبدارانه از آن دوره ارائه بدهم، باید یک موضع تحلیلی روشن اتخاذ می‌کردم. برای اینکه تا جای ممکن موضع سیاسی‌اجتماعی خودم را در کار دخیل نکنم، رفتیم سراغ پدیدارشناسی.

کاری که پیش‌روی شماست چه در بخش روش‌شناختی و چه در خود متن تا جای ممکن دلالت‌های پدیدار شناختی‌اش حذف شده تا برای خواننده عمومی خوش‌خوان‌تر باشد. پدیدارشناسی یک ادعای خیلی بزرگی دارد، مخصوصاً در مطالعات دینی که می‌گوید من نمی‌پرسم دین حق کدام بود، یا کی راست می‌گفت، یا دین‌داری این‌ها درست بود یا غلط. بلکه سعی می‌کنم همان چیزی که فرد خودش به‌عنوان «دین» تجربه کرده و به زبان جاری کرده، را وفادارانه بازنمایی کنم.

ادامه دارد…

* فیلم فارسی: اصطلاحی است که نخستین بار هوشنگ کاووسی در مجله فردوسی برای توصیف سینمای عامه‌پسند ایران به کار برد.