تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : فرهنگی
لینک : econews.ir/5x4162428
شناسه : 4162428
تاریخ :
رد پای آیین‌های کهن ایرانی در شرق دور اقتصاد ایران: مسعود احمدی افزادی رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در بلغارستان در یادداشتی به «رد پای آیین‌های کهن ایرانی در شرق دور» پرداخته است.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

به گزارش خبرگزاری مهر، مسعود احمدی افزادی رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در بلغارستان در یادداشتی به «رد پای آئین‌های کهن ایرانی در شرق دور» پرداخته است.

در ادامه یادداشت احمدی افزادی را می‌خوانید:

این پژوهش بر آن است تا نشان دهد فرهنگ کره‌ای در مسیر تاریخ چگونه در چارچوب تبادلات راه ابریشم شکل گرفت و چه اندازه از تأثیرات غیرمستقیم ایران بهره برد. تمرکز اصلی بر سه جریان بزرگ -بودیسم، مانویت و زرتشتی‌گری- است و توضیح داده می‌شود که چگونه مفاهیم، نمادها و حتی جلوه‌های هنریِ برخاسته از سنت‌های ایرانی، از رهگذر چین و آسیای میانه، در لایه‌های فرهنگ کره‌ای جای گرفتند. بر اساس شواهد، مترجمان سغدی و بلخی نقشی بنیادین در انتقال متون بودایی به چین داشتند؛ متونی که بعدها پایه آموزش راهبان کره‌ای قرار گرفت و بدین ترتیب، اندیشه بودایی در کره رنگی از سنت‌های ایرانی به خود گرفت. مانویت با دوگانه نور و ظلمت و زرتشتی‌گری با قداست آتش و خورشید، هرچند هرگز به‌صورت نهادی در کره پا نگرفتند، اما ردپای نمادین و مفهومی خود را در اسطوره‌ها، آئین‌ها و هنر این سرزمین به‌جا گذاشتند. بدین‌سان، فرهنگ کره‌ای را می‌توان برآیند یک «میراث ترکیبی» دانست که ایران سهمی چشمگیر در پدید آمدن آن داشته است. بازخوانی چنین میراثی نه‌تنها فهم تازه‌ای از تاریخ فرهنگی کره به دست می‌دهد، بلکه در روزگار ما می‌تواند به ابزاری کارآمد برای دیپلماسی فرهنگی بدل شود و راه را برای همکاری‌های دانشگاهی، هنری و گردشگری میان ایران و کره هموار کند.

راه ابریشم، شاهراه فرهنگ‌ها، ادیان و سنت‌های گوناگون

راه ابریشم تنها یک مسیر بازرگانی برای جابه‌جایی کالا نبود؛ بلکه شاهراهی بود که فرهنگ‌ها، ادیان و سنت‌های گوناگون را به هم پیوند می‌داد. در این شبکه عظیم تبادلات، ایران به دلیل موقعیت جغرافیایی خود در قلب اوراسیا، بیش از هزار سال نقشی محوری ایفا کرد. این سرزمین نه فقط گذرگاهی برای ابریشم، فلزات یا سفال، بلکه مجرایی برای انتقال اندیشه‌ها، آئین‌ها و هنرها بود (Foltz, 2010). اثر این فرایند را می‌توان در تمدن‌های شرق آسیا به‌ویژه چین، کره و ژاپن به‌روشنی مشاهده کرد. در این پژوهش، تمرکز بر فرهنگ کره است و بر آن‌که چگونه بخشی از دین، موسیقی و آئین‌های این کشور از مسیر چین و آسیای میانه شکل گرفت و رنگ‌وبوی ایرانی به خود گرفت.

یکی از مهم‌ترین نمونه‌ها، ورود بودیسم به کره است. بسیاری از مترجمان متون بودایی که در صومعه‌های بزرگ چین فعالیت داشتند، سغدی یا بلخی بودند و به سنت فرهنگی ایران تعلق داشتند (Harmatta, 1994). ترجمه‌های آنان به زبان چینی، بعدها منبع اصلی آموزش برای راهبان کره‌ای شد. بدین ترتیب، بودیسمی که به کره رسید، دیگر شکل ناب هندی خود را نداشت؛ بلکه در گذر از ایران و آسیای میانه دگرگون شده و رگه‌های اندیشه ایرانی را در خود جای داده بود.

اما ایران تنها در انتقال بودیسم نقش نداشت. اندیشه‌های مانوی و عناصر زرتشتی نیز از طریق چین، به‌ویژه در دوران سلسله تانگ، در فضای فکری شرق بازتاب یافتند (Lieu, 1998). هرچند این ادیان در کره به شکل نهادی ریشه نگرفتند، اما کره‌ای‌ها از راه ارتباط با چین با آن‌ها آشنا شدند. حضور مفاهیمی چون تقابل نور و تاریکی یا تقدس آتش در سنت‌های کره‌ای، گواهی است بر این تماس فرهنگی (Kim, 2000).

تأثیر ایران بر کره تنها به حوزه دین محدود نبود. موسیقی و هنر نیز از این تبادلات سهم بزرگی داشتند. منابع تاریخی چینی به ورود سازهای ایرانی همچون بربط (عود کهن) و نی به شرق اشاره کرده‌اند (Lee, 2011). این سازها در دربار گوگوریو جایگاه پیدا کردند و به بخشی از موسیقی رسمی بدل شدند. همچنین، در آثار باستانی کره‌ای، به‌ویژه در فلزکاری و تزئینات، شباهت‌هایی آشکار با هنر سغدی و ایرانی دیده می‌شود که نشان از انتقال فنون و زیبایی‌شناسی ایرانی دارد(Rawson, 1984).

در عرصه اسطوره و آئین نیز همسانی‌های معناداری میان ایران و کره به چشم می‌خورد. تقدیس خورشید و آتش، هم در زرتشتی‌گری و هم در باورهای بومی کره حضور پررنگ دارد (Nasr, 2001). جشن‌های فصلی مانند نوروز در ایران و چوسوک در کره، گرچه به‌طور مستقل شکل گرفته‌اند، اما ساختاری مشابه دارند: هر دو بر باززایی طبیعت و باروری زمین تأکید دارند، یاد نیاکان را گرامی می‌دارند و میان معنویت و اجتماع پیوند برقرار می‌کنند (Carter & Goucher, 2015).

این تأثیرات صرفاً به گذشته تعلق ندارند. امروز نیز می‌توان بر این میراث مشترک تکیه کرد تا درک متقابل میان ملت‌ها تقویت شود. برای ایران و کره، برجسته‌کردن این مشترکات در اندیشه و هنر می‌تواند زمینه تازه‌ای برای پژوهش‌های علمی، گردشگری و دیپلماسی فرهنگی فراهم کند.

بر این اساس، پرسش‌های اصلی پژوهش چنین‌اند:

۱. واسطه‌های ایرانی چه نقشی در انتقال بودیسم از هند به کره داشتند؟

۲. عناصر مانوی و زرتشتی چگونه در فرهنگ دینی شرق آسیا حضور یافتند و چه ردپایی در کره برجای گذاشتند؟

۳. سازها و فنون هنری ایرانی تا چه اندازه بر فرهنگ درباری و مادی کره اثرگذار بوده‌اند؟

۴. همسانی‌های آئینی میان نوروز ایرانی و جشن‌های کره‌ای مانند چوسوک چه ارتباطی با ریشه‌های هندواروپایی یا تبادلات راه ابریشم دارد؟

روش این پژوهش تاریخی–تطبیقی است. با بررسی منابع متنی، داده‌های باستان‌شناسی و مطالعات ثانویه، جایگاه کره در شبکه گسترده تبادلات فرهنگی راه ابریشم تحلیل می‌شود. چارچوب مفهومی این تحقیق «میانجی‌گری فرهنگی» است؛ رویکردی که ایران را نه گذرگاهی منفعل، بلکه بازیگری فعال در شکل‌دهی به محتوای منتقل‌شده به شرق می‌بیند.

ساختار مقاله چنین سامان یافته است: نخست نقش مترجمان ایرانی در گسترش بودیسم بررسی می‌شود. سپس عناصر مانوی و زرتشتی در شرق و بازتاب‌هایشان در کره تحلیل خواهد شد. در ادامه، تأثیر موسیقی و هنر ایرانی بر فرهنگ کره‌ای واکاوی می‌شود و سرانجام، شباهت‌های آئینی میان ایران و کره بررسی و پیامدهای امروزی این میراث مشترک جمع‌بندی خواهد شد.

این پژوهش می‌کوشد به ادبیات مطالعات راه ابریشم و جهانی‌سازی پیشامدرن افزوده شود. تاکنون بیشتر پژوهش‌ها بر روابط چین و هند تمرکز داشته‌اند، در حالی که پیوندهای ایران با کره کمتر کاویده شده است. برجسته‌سازی این نقش کمک می‌کند تصویر دقیق‌تری از شکل‌گیری فرهنگ کره و درهم‌تنیدگی تمدن‌های اوراسیایی ارائه شود.

بخش اول: دین و فلسفه

۱. نقش ایران در انتقال بودیسم به کره

۱.۱. ایران و مسیرهای بودایی

در سده‌های نخست میلادی، بودیسم از هند راهی سرزمین‌های دیگر شد، اما این سفر مستقیم و ساده نبود. راه اصلی عبور آن به شرق از دل ایران و آسیای میانه می‌گذشت. مناطقی مانند بلخ، مرو و سغد نه‌تنها مراکز بزرگ آئین بودا بودند، بلکه بخشی جدایی‌ناپذیر از قلمرو فرهنگی ایران به‌شمار می‌آمدند. این سرزمین‌ها به‌مثابه ایستگاه‌هایی بودند که پیام بودا را دریافت می‌کردند، آن را با زبان و فرهنگ خود بازمی‌خواندند و سپس به‌سوی شرق می‌فرستادند.

راهبان این مراکز موقعیتی استثنایی داشتند: آنان هم به سانسکریت مسلط بودند، هم به زبان‌های ایرانی میانه و هم به چینی. این توانایی چندزبانه باعث می‌شد حلقه واسطی بی‌بدیل در انتقال آموزه‌های بودایی باشند. به همین دلیل است که ایران و سرزمین‌های ایرانی‌زبان آسیای میانه، صرفاً یک مسیر جغرافیایی نبودند؛ بلکه کارگاه‌های زنده‌ای برای ترجمه، تفسیر و بازآفرینی مفاهیم بودایی محسوب می‌شدند (Harmatta, 1994).

۱.۲. نقش مترجمان سغدی و بلخی

منابع تاریخی چینی گواهی می‌دهند که بسیاری از برجسته‌ترین مترجمان متون بودایی در دوران هان و تانگ از آسیای میانه می‌آمدند (Lee, 2011). در میان آنان، سغدی‌ها شهرتی دوچندان داشتند: بازرگانانی بودند که هم در تجارت مهارت داشتند و هم در انتقال فرهنگ. آن‌ها کاروان‌هایشان را نه‌فقط با کالا، بلکه با ایده، متن و نماد می‌آراستند.

در این فرآیند، مفاهیم بنیادینی همچون nirvana و karma از فیلتر زبان‌های ایرانی گذشتند و صورت تازه‌ای به خود گرفتند (Foltz, 2010). این اصطلاحات وقتی در چین جا افتادند، به‌طور طبیعی در دسترس راهبان کره‌ای قرار گرفتند. راهبانی که برای آموزش به چین سفر می‌کردند، متونی را مطالعه می‌کردند که هم از هند سرچشمه داشت و هم از زبان و فرهنگ ایرانی رنگ گرفته بود. در حقیقت، کره‌ای‌ها بودیسمی را آموختند که پیش‌تر از دل یک فضای فرهنگی چندلایه هندی، ایرانی و چینی گذشته بود.

۱.۳. تأثیر بر کره

ورود بودیسم به کره در قرن چهارم میلادی، نخست در گوگوریو و سپس در بکجه و شیلا، نقطه عطفی در تاریخ این سرزمین بود. اما بودیسمی که به کره رسید، شکل ناب هندی خود را از دست داده بود؛ آنچه آمد، بودیسمی بود که از مسیر ایران و آسیای میانه دگرگون و «ایرانیزه» شده بود.

این دگرگونی تنها در سطح اندیشه نبود. شماری از پژوهشگران معتقدند که نخستین معابد کره‌ای، چه در معماری و چه در تزئینات، نشانه‌هایی از هنر سغدی–ایرانی داشتند (Rawson, 1984). در این میان، نمادهای خورشید و آتش، الگوهای هندسی و نگاره‌های تزئینی، همگی می‌توانستند ردپایی از این میراث میانجی باشند.

برای جامعه کره، بودیسم چیزی فراتر از یک دین تازه بود؛ این آئین در حکم پلی بود که کره را به شبکه‌ای بزرگ از فرهنگ‌های اوراسیایی پیوند می‌داد. بودیسمی که وارد کره شد، نه‌تنها جهان‌بینی و فلسفه‌ای نوین را عرضه کرد، بلکه حامل میراث معنوی ایران نیز بود. این امر نشان می‌دهد که بخشی از شاکله فکری و هنری کره، از همان آغاز، با ایران و سرزمین‌های ایرانی‌زبان گره خورده است.

بخش دوم: مانویت و مسیر آن به شرق

۱. خاستگاه مانویت در ایران

مانی (۲۱۶–۲۷۶ میلادی)، پیامبری ایرانی‌تبار از بابل، در سده سوم میلادی دینی تازه بنیاد نهاد. آئین او حاصل تلاشی بود برای درهم‌آمیزی و هم‌نشینی سنت‌های بزرگ زمانه. از زرتشتی‌گری ایده نبرد جاودانه نور و ظلمت را برگرفت، از مسیحیت مفهوم رستگاری روح را و از بودیسم آموزه تناسخ و رهایی را وام گرفت. همین ترکیب بود که مانویت را به یک «دین جهانی» بدل ساخت؛ آئینی که می‌خواست مرزهای قومی و زبانی را درنوردد و برای مردمان در هر سرزمینی قابل فهم باشد (Lieu, 1998).

۲. مسیر انتقال مانویت به کره

۲.۱. مسیر جغرافیایی

پس از درگذشت مانی در سال ۲۷۶ میلادی، شاگردانش به سوی شرق مهاجرت کردند. آسیای میانه، به‌ویژه شهرهای سغد چون سمرقند و بخارا و نیز تورفان، به مراکز مهم مانوی تبدیل شد. این مناطق در آن روزگار پیوندی عمیق با ایران ساسانی داشتند و از همین رهگذر آموزه‌های مانی در بستر فرهنگ ایرانی ریشه دواند.

سغدی‌ها که در تاریخ به «تجار بین‌المللی» راه ابریشم شهرت دارند، مانویت را نیز همراه کالاها و زبانشان به چین بردند. در دوره سلسله تانگ (۶۱۸–۹۰۷ میلادی)، این دین به رسمیت شناخته شد و معابد مانوی در پایتخت، چانگ‌آن، بنا گردید. آثار هنری چون نقاشی‌های مانوی کشف‌شده در دون‌هوانگ و لوویانگ، بازمانده‌های عینی این نفوذند (Lieu, 1998).

در همین دوران، کره که در قالب سه پادشاهی گوگوریو، بکجه و شیلا با چین روابط گسترده‌ای داشت، با مانویت آشنا شد. سفیران کره‌ای به دربار تانگ می‌رفتند و دانشجویان و راهبان کره‌ای برای تحصیل در چین اقامت می‌کردند. آنان در این رفت‌وآمدها نه‌فقط با بودیسم، بلکه با آئین‌های دیگری چون مانویت روبه‌رو می‌شدند. از همین مسیر بود که مفاهیم مانوی در ذهنیت نخبگان کره جای گرفت.

۲.۲. مسیر فرهنگی و فکری

مانویت تنها از طریق جغرافیا منتقل نشد؛ بلکه از راه زبان و تصویر نیز جریان یافت. متون مانوی به زبان‌های سغدی، پارتی و چینی ترجمه شدند و شماری از آن‌ها در کتابخانه‌های بودایی چین نگهداری می‌شد. راهبان کره‌ای که در چین به تحصیل می‌پرداختند، با این متون برخورد می‌کردند (Foltz, 2010).

از سوی دیگر، نقاشی‌های مانوی با مضامینی چون «نبرد نور و ظلمت» یا «خورشید و ماه به‌عنوان نمادهای کیهانی» در فضای هنری چین رواج داشتند و بعدها به‌طور غیرمستقیم بر هنر مذهبی کره تأثیر گذاشتند. حتی اگر مانویت در کره هیچ‌گاه به دین رسمی بدل نشد، مفاهیم آن به شکل «انتقال مفهومی» وارد تفسیر کره‌ای از بودیسم شدند و لایه‌ای تازه به معنای رهایی و روشنایی افزودند.

۳. بازتاب‌های مانویت در فرهنگ کره

۳.۱. دوگانه نور و ظلمت

در جهان‌بینی مانوی، هستی صحنه نبردی دائمی میان نور (روح و حقیقت) و ظلمت (ماده و جهل) است. این دوگانه‌گرایی بعدها در متون بودایی کره‌ای نیز بازتاب یافت. در آنجا نور به‌عنوان نماد روشنایی ذهن و رهایی معرفی شد و تاریکی برابر با جهل و رنج دانسته شد (Kim, 2000). چنین بازتابی نشان می‌دهد که هرچند مانویت در کره نهادینه نشد، اما مفاهیم بنیادینش به زبان نمادین فرهنگ کره‌ای راه پیدا کرد.

۳.۲. هنر و تصویرگری

نقاشی‌های مانوی کشف‌شده در دون‌هوانگ مضامینی چون «درخت زندگی»، «خورشید و ماه به‌عنوان شاهدان آسمانی» و «نبرد نور و ظلمت» را به تصویر می‌کشند. همین نمادها در هنر بودایی کره‌ای، به‌ویژه در نگاره‌های معابد کوهستانی، بازتاب یافته‌اند (Rawson, 1984). شباهت‌های بصری میان نقاشی‌های مانوی چین و آثار مذهبی کره‌ای، از نگاه برخی پژوهشگران، گواه انتقال غیرمستقیم سبک‌ها و مفاهیم است.

۳.۳. فلسفه و آئین‌ها

گرچه مانویت در کره ساختار اجتماعی یا نهادی نیافت، اما ایده محوری آن یعنی رهایی روح از زندان ماده برای رسیدن به نور به‌شدت با برخی قرائت‌های بودایی کره‌ای از «نیروانا» هم‌خوان بود. احتمال فراوان دارد که این هم‌خوانی، حاصل تماس با فضای فکری چینِ مانوی بوده باشد (Foltz, 2010).

بخش سوم: زرتشتی‌گری و انتقال به شرق

۱. جایگاه زرتشتی‌گری در ایران و جهان

در دوران ساسانی (۲۲۴–۶۵۱ میلادی)، زرتشتی‌گری دین رسمی ایران بود. این آئین بر پرستش اهورامزدا، احترام به آتش و تقابل بنیادین میان حقیقت و دروغ استوار بود (Boyce, 2001). با فروپاشی شاهنشاهی ساسانی و گسترش اسلام، شماری از زرتشتیان به مهاجرت واداشته شدند؛ گروهی به هند رفتند و بعدها «پارس‌ها» نام گرفتند، برخی در آسیای میانه ماندند و جمعی نیز به چین کوچیدند و آئین خود را به شرق بردند.

۲. زرتشتیان در چین

منابع چینی، آئین زرتشتی را با عنوان «بخور پرستش آتش» می‌شناسند. گزارش‌هایی وجود دارد که در شهرهایی چون چانگ‌آن، آتشکده‌هایی متعلق به ایرانیان مهاجر برپا بوده است (Lieu, 1998). این آئین در میان ایرانیان مقیم چین زنده نگه داشته شد و در برخی محافل نخبگانی چینی نیز به‌عنوان دینی بیگانه اما پرجاذبه مورد توجه قرار گرفت. برای بسیاری از چینی‌ها، زرتشتی‌گری تجسمی از جهان‌وطنی راه ابریشم بود؛ دینی که هم غریب می‌نمود و هم باشکوه.

۳. مسیر جغرافیایی و فرهنگی

۳.۱. از ایران تا چین: بازرگانان و مهاجران ایرانی در روزگار ساسانی، آئین زرتشتی را همراه خود به شرق بردند. متون چینی بارها از حضور آتشکده‌های ایرانی در شهرهای بزرگ یاد کرده‌اند (Boyce, 2001).

۳.۲. جامعه ایرانیان در چین: دربار تانگ از حضور مهاجران ایرانی استقبال می‌کرد و آنان برای خود آتشکده‌های کوچک بنا کردند. برای چینیان، این آئین تنها یک دین خارجی نبود، بلکه بخشی از تنوع فرهنگی و معنوی راه ابریشم تلقی می‌شد (Lieu, 1998).

۳.۳. انتقال به کره: سفیران و سربازان کره‌ای که به چین رفت‌وآمد داشتند، با این جوامع ایرانی روبه‌رو می‌شدند. در همین دیدارها بود که مفاهیمی مانند «آتش مقدس» و «نور ایزدی» به گوش نخبگان کره‌ای رسید و در ذهنیت فرهنگی آنان جای گرفت.

۴. مسیر نمادین و فکری

۴.۱. فرّه ایزدی: در اندیشه ایرانی، «خورنه» یا فرّه ایزدی مشروعیت شاهان را با نور و خورشید پیوند می‌داد. همین مفهوم در اسطوره دان‌گون، بنیان‌گذار افسانه‌ای کره، بازتاب یافته است. دان‌گون فرزند آسمان و نور معرفی می‌شود؛ هم‌سانی‌ای که به‌روشنی یادآور نفوذ اندیشه ایرانی است (Kim, 2000).

۴.۲. آتش و جشن‌ها: جشن‌های زرتشتی همچون نوروز و سده، که بر روشن‌کردن آتش و آغاز چرخه نو تأکید داشتند، پژواکی در آئین‌های کره‌ای مانند چوسوک و جشن سال نو پیدا کردند. هرچند این جشن‌ها ریشه‌های بومی داشتند، تماس با سنت‌های ایرانی باعث شد نماد آتش و باروری در آن‌ها برجسته‌تر شود (Nasr, 2001).

۴.۳. واژگان و نمادها: شماری از واژگان و نمادهای مربوط به نور و آتش، که از راه متون چینی برگرفته از ایران به شرق آسیا رسیدند، بعدها در متون بودایی کره‌ای نیز بازتاب یافتند.

۵. بازتاب‌های زرتشتی در فرهنگ کره

۵.۱. در اسطوره‌های کره‌ای، به‌ویژه روایت دان‌گون، پیوند با آسمان و نور نقش محوری دارد؛ بازتابی از همان مفهوم فرّه ایزدی در سنت ایرانی (Boyce,

۲۰۰۱). ۵.۲. در آئین‌های کره‌ای، روشن‌کردن آتش و نیایش برای باروری زمین، شباهتی آشکار با آئین‌های نوروز و سده دارد(Nasr, 2001).

۵.۳. در فرهنگ کره، نور نماد حقیقت، پاکی و کامیابی است؛ معنایی که با برداشت زرتشتی از نور به‌عنوان تجلی اهورامزدا و راستی هم‌خوانی دارد (Foltz, 2010).

بخش چهارم: جمع‌بندی

مانویت و زرتشتی‌گری هیچ‌گاه در کره به دین‌های سازمان‌یافته بدل نشدند، اما اثرشان در ذهنیت فرهنگی این سرزمین باقی ماند. مانویت، با ایده نبرد نور و ظلمت، در زبان نمادین کره انعکاس یافت؛ و زرتشتی‌گری، با قداست آتش و خورشید، بر اسطوره‌های بنیان‌گذار و آئین‌های فصلی اثر گذاشت.

به این ترتیب، ایران در این میان نه صرفاً پلی برای عبور اندیشه‌ها، بلکه خالق معنا و شریکی در شکل‌دهی هویت فرهنگی کره بود. این پیوندها نشان می‌دهد که کره، همچون چین و ژاپن، بخشی از شبکه بزرگ اوراسیایی بود که ایران در آن نقشی محوری داشت. امروز بازشناسی این ارتباطات می‌تواند دریچه‌ای نو برای پژوهش‌های تطبیقی و بستری برای همکاری‌های فرهنگی میان ایران و کره بگشاید.

۱. مقایسه مسیرها

وقتی به مسیر گسترش مانویت و زرتشتی‌گری در شرق آسیا نگاه می‌کنیم، درمی‌یابیم که این دو آئین در ظاهر مسیری موازی را پیمودند، اما در واقعیت تفاوت‌های بنیادین داشتند. مانویت بیشتر از طریق بازرگانان سغدی، مترجمان متون و فضای دربار تانگ در چین راه خود را به شرق باز کرد؛ شبکه‌ای که هم اقتصادی بود و هم فرهنگی. این دین با کاروان‌ها، زبان‌ها و متون وارد چین شد و از همان‌جا به گوش کره‌ای‌هایی رسید که برای آموزش، تجارت یا مأموریت سیاسی به این کشور رفت‌وآمد می‌کردند. در سوی دیگر، زرتشتی‌گری همراه با مهاجران ایرانی و جماعت‌های کوچکی از زرتشتیان در چین حضور یافت. این مهاجران، در حاشیه شهرهای بزرگی چون چانگ‌آن، آتشکده‌های خود را بنا کردند و آئینشان را زنده نگه داشتند. تماس کره با زرتشتی‌گری از رهگذر روابط دیپلماتیک و فرهنگی با چین شکل گرفت، زمانی که فرستادگان، سربازان و دانشجویان کره‌ای در محیطی با حضور پررنگ جوامع ایرانی قرار می‌گرفتند.

به بیان دیگر، مانویت مسیر خود را از دل تجارت و ترجمه گشود، در حالی که زرتشتی‌گری بر دوش مهاجرت و دیپلماسی حرکت کرد. اما سرانجام هر دو یکی بود: در کره هیچ‌گاه به دین نهادی و سازمان‌یافته تبدیل نشدند. آنچه باقی ماند، نوعی «آشنایی فرهنگی» و «انتقال نمادین» بود. مفاهیم کلیدی این دو سنت در سطحی عمیق‌تر، یعنی لایه‌های نمادین، هنری و اسطوره‌ای فرهنگ کره، جای گرفتند. همین فرآیند نشان می‌دهد که ایران صرفاً یک پل جغرافیایی نبود؛ بلکه یک میانجی فعال و خلاق فرهنگی بود که معنا را بازسازی می‌کرد و به شرق می‌رساند.

۲. ترکیب و بازتاب در سنت کره‌ای

کره در دوره سه پادشاهی گوگوریو، بکجه و شیلا و حتی پس از اتحاد شیلا، فضایی چنددینی و چندفرهنگی را تجربه کرد. شمنیسم بومی همچنان ستون باورهای مردمان عادی بود؛ آئینی سرشار از پرستش طبیعت، ستایش کوه‌ها و رودها و احترام به ارواح نیاکان. در کنار آن، از قرن چهارم میلادی بودیسم به‌عنوان دین رسمی پذیرفته شد؛ اما این بودیسم دیگر «هندی محض» نبود، بلکه در گذر از چین و آسیای میانه رنگ و بوی ایرانی به خود گرفته بود (Harmatta, 1994).

در چنین فضایی، مانویت و زرتشتی‌گری اگرچه هرگز دین غالب نشدند، اما توانستند مفاهیم محوری خود را به ذهنیت فرهنگی کره وارد کنند: دوگانه نور و ظلمت، آتش و خورشید، حقیقت و دروغ (Lieu, 1998; Kim, 2000). ترکیب این عناصر با باورهای بومی و بودایی، نوعی «زبان مشترک نمادین» پدید آورد؛ زبانی که از یک‌سو ریشه در شمنیسم کره‌ای داشت و از سوی دیگر، از مفاهیم جهان‌شمول ایرانی تغذیه می‌کرد.

در متون بودایی کره‌ای، مضامین مانوی به‌وضوح دیده می‌شود. نور در این متون نه‌تنها نشانه روشنایی ذهن، بلکه مظهر رهایی است؛ در حالی که تاریکی معادل جهل و رنج قرار می‌گیرد. چنین دوگانه‌ای در بودیسم اولیه هند چندان برجسته نبود و به‌احتمال زیاد از آموزه‌های مانوی و زرتشتی وارد فضای فکری شرق شد (Foltz, 2010).

در عرصه هنر نیز ردپای مانوی قابل مشاهده است. نقاشی‌های معابد بودایی کره‌ای گاه صحنه‌هایی را به تصویر می‌کشند که به‌طرز شگفت‌آوری شبیه نقاشی‌های مانوی در دون‌هوانگ هستند: خورشید و ماه به‌عنوان شاهدان کیهانی، درخت زندگی و صحنه‌های نبرد خیر و شر. این شباهت‌ها نشان می‌دهند که هنر مانوی از طریق چین راه خود را به سنت بصری کره باز کرده و به بخشی از ذخیره نمادین آن بدل شده است (Rawson, 1984).

زرتشتی‌گری نیز به سهم خود بر لایه‌های فرهنگی کره تأثیر گذاشت. در اسطوره دان‌گون، بنیان‌گذار افسانه‌ای کره، او فرزند آسمان و نور معرفی می‌شود؛ شباهتی آشکار با مفهوم ایرانی «فرّه ایزدی» که مشروعیت شاهان را از پیوند با نور و خورشید می‌گرفت (Boyce,

۲۰۰۱). در آئین‌های فصلی کره، همچون چوسوک یا جشن سال نو قمری، روشن‌کردن آتش و نیایش برای باروری زمین نقش محوری داشت؛ آیین‌هایی که با جشن‌های ایرانی نوروز و سده نزدیکی قابل‌توجهی دارند. در هر دو سنت، آتش نه‌فقط گرما و روشنایی، بلکه نماد حیات و تجدید چرخه طبیعت بود (Nasr, 2001).

از سوی دیگر، در فرهنگ کره‌ای نور همواره با حقیقت، پاکی و کامیابی پیوند خورده است؛ معنایی که کاملاً با برداشت زرتشتی از نور به‌عنوان تجلی اهورامزدا و راستی هماهنگی دارد (Foltz, 2010).

بنابراین، اگرچه مانویت و زرتشتی‌گری در کره نهادینه نشدند، اما حضورشان در قالب مفاهیم، نمادها و هنر محسوس است. مانویت از رهگذر تجارت و ترجمه، دوگانه نور و ظلمت را در فرهنگ کره نشاند؛ زرتشتی‌گری از مسیر مهاجرت و دیپلماسی، مفاهیم آتش، خورشید و فرّه ایزدی را به اسطوره‌ها و آئین‌های فصلی وارد کرد. در نتیجه، هویت فرهنگی کره نه تنها از چین و هند، بلکه از ایران نیز تأثیر پذیرفت. این واقعیت نشان می‌دهد که ایران در تاریخ شرق آسیا نه یک گذرگاه خاموش، بلکه یک میانجی فعال بود که معنا می‌آفرید و بر مسیرهای فرهنگی اثر می‌گذاشت.

بازخوانی پیوندهای ایران و کره در گذر تاریخ نشان می‌دهد که این دو سرزمین، اگرچه جغرافیایی دور از هم بوده‌اند، در شبکه‌ای از تبادلات راه ابریشم با یکدیگر گره خورده‌اند. ایران در انتقال بودیسم، مانویت و زرتشتی‌گری به شرق آسیا نقش واسطه‌ای محوری داشت و هر سه جریان فکری و دینی، به‌گونه‌ای در لایه‌های فرهنگ کره انعکاس یافتند. با توجه به اینکه پژوهش‌های مربوط به بازتاب مانویت و زرتشتی‌گری در کره هنوز اندک است، این حوزه می‌تواند بستری برای همکاری‌های دانشگاهی تازه میان ایران، کره و حتی چین باشد. فراتر از عرصه دانشگاهی، ظرفیت‌های هنری نیز چشمگیر است. نمادهایی چون نور، خورشید، آتش و دوگانه خیر و شر، هم در فرهنگ ایران و هم در فرهنگ کره ریشه‌دار و آشنا هستند.

مطالعه بازتاب‌های مانوی و زرتشتی در فرهنگ کره نشان می‌دهد که ایران، بخشی از حافظه تمدنی شرق آسیاست. که می‌تواند روابط علمی و فرهنگی ایران و کره را تقویت کند، سرمایه نمادین ایران را در عرصه بین‌المللی ارتقا دهد و زمینه همکاری‌های عملی در حوزه‌های هنر، گردشگری و آموزش را فراهم آورد.

به بیان دیگر، این پژوهش نه صرفاً نگاهی به گذشته، بلکه پلی برای آینده است؛ آینده‌ای که در آن ایران و کره می‌توانند بر میراث مشترک خود تکیه کنند و افق‌های تازه‌ای از همکاری فرهنگی و تمدنی را بگشایند.

فهرست منابع:

Boyce, M. (2001) Zoroastrians: Their Religious Beliefs and Practices. London: Routledge.

Foltz, R. (2010) Religions of the Silk Road: Premodern Patterns of Globalization. New York: Palgrave Macmillan.

Harmatta, J. (1994) History of Civilizations of Central Asia, Vol. II: The Development of Sedentary and Nomadic Civilizations, 700 B.C. to A.D. 250. Paris: UNESCO.

Kim, Y. (2000) Myths of Korea and their Comparative Analysis. Seoul: Seoul National University Press.

Lee, P.H. (2011) Sourcebook of Korean Civilization. New York: Columbia University Press.

Lieu, S.N.C. (1998) Manichaeism in the Later Roman Empire and Medieval China: A Historical Survey. Tübingen: Mohr Siebeck.

Nasr, S.H. (2001) Islamic Art and Spirituality. Albany: State University of New York Press.

Rawson, J. (1984) Chinese Ornament: The Lotus and the Dragon. London: British Museum Publications.