تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : سبک زندگی
لینک : econews.ir/5x4144877
شناسه : 4144877
تاریخ :
جنگ ۱۲روزه و سکوت پرمعنای چین: چه در انتظار ایران است؟ اقتصاد ایران: حسین قتیب، تحلیلگر مسائل استراتژیک در تحلیلی به مناسبات جدید ایران و چین به خصوص بعد از جنگ دوازده روزه پرداخت.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

تابناک:  حسین قتیب، تحلیلگر مسائل استراتژیک در تحلیلی به مناسبات جدید ایران و چین به خصوص بعد از جنگ دوازده روزه پرداخت.

متن این تحلیل را از نظر می گذرانید: چین جهان را مثل آمریکا، روسیه یا اسرائیل نمی‌بیند. این تفاوت فقط از جنس «چه کسی در قدرت است» یا «چه نوع رژیمی حکومت می‌کند» نیست؛ ریشه‌اش در فرهنگی است که طی قرن‌ها در سیاست و جنگ‌اندیشیِ چینی رسوب کرده: ترکیبی از اخلاق کنفوسیوسیِ نظم و هارمونی، فنون غیرمستقیم سون‌تزو، انعطاف دائویی، حافظه زنده «قرن تحقیر»، و منطق دولت‌ـ‌حزبیِ معاصر که امنیت رژیم و امنیت ملی را به هم می‌دوزد.

 با این عینک، تهدید بیش از آن‌که «نبردی برای بقا» باشد، «اختلالی در نظم» است؛ بهترین پیروزی آن است که بدون جنگ به دست آید؛ و زمان خودش ابزار قدرت است. همین منطق توضیح می‌دهد چرا چین پس از جنگ دوازده‌روزه ایران و اسرائیل در تابستان ۱۴۰۴ ترجیح داد وزن سیاسی و اقتصادی‌اش را در کفه ثبات بگذارد، نه اینکه وارد صف‌بندی علنیِ نظامی شود؛ و چرا ایران انتظار دارد این حمایت‌ها – هرچند سنجیده و غیرنمایشی – برایش به نتایج ملموس بینجامد.

برای فهم این رفتار، باید مفهوم «فرهنگ راهبردی» را جدی بگیریم: مجموعه‌ای از عادت‌های ذهنی و عاطفی که به نخبگان امنیتی می‌آموزد خطر را چگونه تعریف کنند و با چه ابزار‌هایی پاسخ دهند. در سنت چینی، کنفوسیوس «نظمِ مشروع» را بر قهر ترجیح می‌دهد و سیاست خارجیِ مطلوب را امتداد اخلاق داخلی می‌بیند؛ سون‌تزو پیروزی را در فریب، شناختِ دقیقِ خود و دشمن، مدیریتِ ادراکات و موقعیت‌سازی می‌جوید؛ و دائوئیسم به حاکم می‌آموزد به‌جای شکستن سد، مسیر آب را عوض کند. تجربه فروپاشی نظم کهن در سده نوزدهم و اوایل قرن بیستم این روایت را با هراسی تاریخی از احاطه خارجی و دخالت بیگانه تغذیه کرده است. در عصر جمهوری خلق، این رگه‌ها با «دفاع فعال» و «سه جنگ» – روانی، رسانه‌ای و حقوقی – جمع شده و به دکترین تبدیل شده‌اند: کمینه کردن ریسک در کوتاه‌مدت، شکل دادن به محیط در میان‌مدت، و انباشت آرامِ مزیت در بلندمدت.

این فرهنگ، چین را از سه قدرت دیگر متمایز می‌کند. آمریکا تهدید را اغلب مسأله‌ای فوری می‌بیند که با مداخله، تحریم و بسیج ائتلاف باید «حل» شود؛ سیاست در چرخه‌های کوتاه‌مدت انتخاباتی نفس می‌کشد و ایمان به فناوری بالاست. روسیه از خاطره تهاجم می‌زید و برای عمق‌بخشی و «برتری در تشدید» هزینه‌های سنگین می‌پردازد. اسرائیل از تجربه محاصره و خطر نابودی، دکترین پیش‌دستی، بسیج سریع و برتری اطلاعاتی را پرورده است. چین، اما «تصمیم» را محصول آماده‌سازی طولانی و چیدنِ مطلوبِ نیرو‌ها می‌داند؛ پیروزی باید ناگزیر جلوه کند، نه شتاب‌زده. اگر جنگ ناگزیر شد، باید محدود، قابل توجیه و به قصد بازگرداندن نظم باشد.

این تفاوتِ نگاه، وقتی به تجاوز اسراییل به ایران در خرداد ۱۴۰۴ می‌رسیم، معنا پیدا می‌کند. از ۲۳ خرداد تا ۳ تیر ۱۴۰۴ تنش ایران و اسرائیل به اوج رسید. آمریکا که حمایت علنی و عملی کرد و در اروپا، که قبلا زبانِ رسمی غالباً «خویشتنداری» بود، اما در عمل کفه امنیت اسرائیل سنگین‌تر شد:و حتی اتحادیه اروپا در ۲۴ خرداد بر «تعهد به امنیت اسرائیل» تأکید کرد، برخی دولت‌های اروپایی رهگیری‌های عملی انجام دادند و در سطح گروه هفت در ۲۵ خرداد «حق دفاع اسرائیل» تصریح شد.

 حتی آن‌جا که عواطف افکار عمومی یا احتیاط‌های حقوقی اجازه لحن تند نمی‌داد، حرکت کلی دستگاه‌های دولتی اروپا به‌سوی تقویت سپر امنیتی اسرائیل بود. این دوگانگیِ زبانِ نرم و کنشِ سخت، برای تهران معنایی روشن داشت: در کوتاه‌مدت، اتکا به اروپا برای کاستن از فشار‌ها بعید است. در مقابل، چین همان‌طور که انتظار می‌رفت، مسیرِ دیگری را رفت – مسیری هم‌خوان با فرهنگ راهبردی‌اش.

چین بحران را در سه سطح دید. نخست، سطح انرژی و اقتصاد سیاسی: اختلال در جریان نفت و بیمه دریایی مستقیماً به ثبات داخلی‌اش ضربه می‌زند. دوم، سطح ژئوپلیتیک شبکه‌ها: مسیر‌های کمربند و جاده و زنجیره‌های ارزش که چین طی یک دهه بنا کرده نباید با یک بحران منطقه‌ای از هم بپاشد. سوم، سطح اعتبار: پکن می‌خواهد «قدرتی که ریسک را پایین می‌آورد» دیده شود، نه بازیگری که ریسک می‌افزاید؛ بنابراین به‌جای پیوستن به صف‌بندی‌های دوقطبی، کوشید کانال‌های سیاسی را باز نگه دارد، علائم تداومِ اقتصادی بدهد و خود را برای میانجی‌گری و بازسازی آماده کند. این همان «بردِ بی‌جنگ» سون‌تزو است: اجازه بده دیگران خود را فرسوده کنند و تو موقعیتت را بهبود بده.

انتظار ایران از چین از هوا ساخته نشده است. توافق همکاری ۲۵ساله در ۲۰۲۱ میلادی، یا به تقویم ما ۱۴۰۰، چارچوبی برای سرمایه‌گذاری و خرید بلندمدت نفت فراهم کرد. روایتِ «تحقیر تاریخی» چین با خاطره دخالت خارجی در ایران – از جمله اشغال ایران در شهریور ۲۰ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ – هم‌آواست و این هم‌داستانیِ نمادین، بر همکاریِ عملی استوار می‌شود. جایگاه جغرافیایی ایران نیز برای چین کلیدی است: پلی میان آسیای مرکزی و خلیج فارس و میان قفقاز و جنوب آسیا. کریدور‌هایی که از ایران می‌گذرند، وابستگی چین به گلوگاه‌های آسیب‌پذیر را کم می‌کنند. افزون بر این، نهادهایی، چون بریکس و شانگهای بسترهایی‌اند که چین می‌تواند از طریق آنها ایران را در نظم چندقطبی جا دهد و راه‌های دورزدنِ فشار‌های غربی را بازتر کند. همه اینها به تهران می‌گوید چین «می‌تواند و باید» کمک کند.

اما «چگونه»‌ی این کمک، چینی است. پکن معمولاً حمایتش را با ابهامِ سازنده بسته‌بندی می‌کند: پشتیبانی دیپلماتیک بر مبنای اصل حاکمیت و پرهیز از تشدید؛ تداوم خرید نفت با سازوکار‌های تطبیق‌پذیر؛ تسهیل مالی محدود، اما مؤثر؛ دعوت به گفت‌و‌گو و طرح‌ریزی برای بازسازی و کریدورها؛ و تقویت دسترسی ایران به سکو‌های چندجانبه. آنچه کمتر باید انتظارش را داشت، «تعهد دفاعی علنی» یا پیوستن به تقابلِ مستقیم با اسرائیل و آمریکا است. این بی‌رغبتی به ریسک نظامی، از سر بی‌تفاوتی نیست؛ وفاداری به همان منطق «انباشتن آرام نفوذ» است که سال‌هاست چین را جلو می‌برد.

در همین چارچوب، بحث فروش یا انتقال سلاح از چین به ایران هم باید واقع‌گرایانه دیده شود. این رابطه «موجی و مقید» بوده است. در دهه‌های ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰، چین انتقال‌های مهمی داشت: از خانواده موشک‌های ضدکشتی HY-۲ تا C-۸۰۱/C-۸۰۲ که موازنه در خلیج فارس را حساس‌تر کرد؛ همچنین دریافت و بومی‌سازی سامانه‌های کوتاه‌بردی که بعد‌ها با نام «تندر-۶۹» شناخته شد. فشار‌های واشینگتن و حساسیت‌های منطقه‌ای، از اواخر دهه ۱۳۷۰، فروش‌های آشکار را کند کرد. با برجام و بر اساس قطعنامه ۲۲۳۱، ممنوعیت تسلیحاتیِ شورای امنیت در ۲۷ مهر ۱۳۹۹ پایان یافت؛ روی کاغذ مسیرِ خرید متعارف باز شد، اما در عمل تحریم‌های یک‌جانبه، ریسک بیمه و بانک، و فهرست‌گذاری‌های ثانویه همچنان بازدارنده ماند. پس از جنگ ۱۴۰۴ نیز اروپا به سمت بازتنظیمِ محدودیت‌ها رفت و از ۷ مهر ۱۴۰۴ سیگنال روشنی داد که معاملات آشکارِ بزرگ با تهران هزینه‌های سیاسی و مالی بالایی خواهد داشت. در نتیجه اگر انتقالی از چین صورت بگیرد، احتمالاً یا در قالب فناوری‌های دوکاربرده، قطعات و استاندارد‌ها و خدمات فنیِ کم‌سروصدا خواهد بود، یا با چیدمان‌های چندلایه که از رادارِ تحریم‌های ثانویه بگذرد. چین حاضر نیست بانک‌ها و شرکت‌های بزرگش را در معرض شوک‌های پرهزینه قرار دهد، اما مایل است «ظرفیت» و «تاب‌آوری» ایران را با روش‌های غیرنمایشی بالا نگه دارد.

این تصویر وقتی کنار رفتار اروپا قرار می‌گیرد، روشن‌تر می‌شود. اروپا در زبان رسمی از تنش‌زدایی حرف زد، اما در عمل – از صورت‌بندی حقوقی «حق دفاع اسرائیل» در ۲۴ و ۲۵ خرداد ۱۴۰۴ تا کنش‌های رهگیری و سپس بازتنظیم تحریم‌ها – جانبداری عملی از امنیت اسرائیل داشت. چین برعکس، با حفظ روابط موازی با تهران، تل‌آویو و پایتخت‌های خلیج فارس و با پرهیز از تعهدات نظامیِ مخاطره‌آمیز، کوشید نقش مدیرِ ریسک را ایفا کند. نتیجه برای ایران این است که «حمایت غرب» در کوتاه‌مدت به‌سختی دسترس‌پذیر است، اما «حمایت شرقیِ غیرمستقیم» اگر درست طراحی شود، می‌تواند راه نفس اقتصاد و دیپلماسی را باز نگه دارد.

در سطح ابزارها، چین بسته‌ای از کنش‌های هم‌افزا را ترجیح می‌دهد: چتر دیپلماتیک در شورا‌ها و نهاد‌های چندجانبه؛ تداوم جریان انرژی با ترتیبات منعطف؛ حضور در بازسازی زیرساختی و کریدور‌های ترانزیتی؛ همگرایی تدریجی در استاندارد‌های صنعتی و دیجیتال؛ و همکاری‌های امنیتیِ کم‌سروصدا مانند ارتقای ایمنی دریایی یا آموزش‌های مرزی. اینها شاید «شلیک» به نظر نیایند، اما در بلندمدت قدرت می‌آورند، زیرا وابستگیِ متقابل می‌سازند و هزینه‌ی کنار گذاشتن را بالا می‌برند. درست به همین دلیل، فروش‌های تسلیحاتیِ پر سر و صدا – اگر هم رخ دهند – در منطق پکن اولویت اول نیستند؛ اولویت، ساختن شبکه‌ای است که حتی با تغییر دولت‌ها و بحران‌ها پابرجا بماند.

از دل این تحلیل چند نتیجه عملی بیرون می‌آید. نخست، اگر ایران انتظار «ضمانت دفاعی علنی» یا «جبهه‌گیری نظامیِ مشترک» از چین داشته باشد، ناامید می‌شود؛ اما اگر هدف را «کاهش انزوای اقتصادی/مالی»، «دسترسی پایدار به بازار» و «جاگیری در نهاد‌های چندجانبه» بگذارد، چین بهترین شریک است. دوم، در حوزه نظامی، بر واقع‌گرایی باید افزود: انتقال‌های آشکارِ بزرگ، به‌ویژه پس از ۷ مهر ۱۴۰۴، پرهزینه و کم‌احتمال‌اند؛ اما تقویت‌های تدریجیِ ظرفیت – از زنجیره تأمین تا استاندارد و فناور‌ی‌های دوکاربرده – شدنی و سودمند است. سوم، از نظر روایتی، پیوند زدنِ «حاکمیت و نظم» به جای «تقابل و صف‌بندی» با لحن چینی سازگارتر است و فضا را برای حمایت‌های کم‌هزینه‌تر باز می‌کند.

در پایان، تفاوت فرهنگی را باید نه تزئین حرف‌ها بلکه ابزار عمل دید.

چین خود را دولتِ یک تمدن می‌داند و تاریخ طولانی را سرمایه می‌گیرد تا بدون شوک‌های پرخطر، روند‌ها را به نفع خود خم کند. همین عادت است که به پکن اجازه داده در بسیاری صحنه‌ها «بی‌آن‌که شلیک کند»، موقعیتش را بهتر کند. برای ایران – به‌ویژه پس از تابستان ۱۴۰۴ – ترجمه این واقعیت روشن است: پناه سیاسی، تداوم تجارت انرژی، میانجی‌گری و نقش‌آفرینی در بازسازی و کریدور‌ها واقع‌بینانه‌ترین شکلِ حمایت چینی است. خرید‌های تسلیحاتیِ بزرگ اگر هم در افق باشند، در تار و پود همین راهبرد «آهسته، کم‌ریسک و شبکه‌ای» معنا پیدا می‌کنند؛ و این، اگرچه از منظر هیجانِ سیاستِ روز شاید کم‌فروغ جلوه کند، اما همان چیزی است که در مقیاس دهه‌ها قدرت می‌سازد.