ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: سیّد حجّت الحق حسینی، استاد نجوم و کیهانشناسی است و در دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدّین طوسی به آموزش و پژوهش مشغول است. او پژوهشهایی در حوزه تاریخ و فلسفه علم به ویژه در زمینه ریاضیّات و نجوم دوره اسلامی دارد؛ کتابهای «تاریخ دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدّین طوسی»، «کتابشناسی جامع خواجه نصیرالدّین طوسی»، «دو رساله خیّامی»، «کتابشناسی موضوعی صائب تبریزی»، «کتابشناسی تخصّصی نیشابور» برخی از آثار او هستند. حسینی، بنیانگذار و رئیس گروه نجوم و کیهانشناسی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران بوده است. به مناسبت دومین سالگرد طوفان الاقصی به گفتگو با او نشستیم تا داستان «کتاب شناسی اختصاصی غزّه» را بگوید، این بخش دوم این گفتگو است:
*درکتاب درباره دو شهید فلسطین هم نوشتهاید.
ما در این کتاب به دو نفر از شهیدان جلیلالقدر مقاومت نیز پرداختهایم: یکی شهید بزرگوار اسماعیل هنیّه که در ۱۰ مرداد ۱۴۰۳ش. در تهران به شهادت رسیدند و دیگری شهید یحیی سنوار که آن طور شجاعانه شهید شدند.
*این را دیده بودم که شهید هنیّه یک مفاتیح کوچک داشت! این کتاب، کتاب مناجات شیعی است.
درست است، امّا افراد بزرگ در حوزههای مختلف، اهل معنا بودهاند. در فضای مجازی هم عکسی از کتابخانه ایشان منتشر شد که نشان میداد مفاتیح جزو کتابهایشان بوده است. به هر حال، قدرت معنوی و اقتدار شخصیّتی این مردان بزرگ و شریف، از حوزه دعا و مناجات اثر می گیرد. اصولاً اقتدار مردانِ روز، از مناجاتهای شبانه و ذکر سحرگاهی است. ما در این کتاب عکسی از منزل این شهید بزرگوار را پیش از بمباران غزّه چاپ کردهام. همانطور که میدانیم ۱۴ نفر از اعضای خانواده ایشان شهید شدهاند. همینطور از شهید بزرگوار شهید سنوار بهعنوان پرکارترین زندانی نویسنده در تاریخ زندانیان سیاسی یاد کردهایم. عجیب اینجاست که ایشان در ۱۶ اکتبر ۲۰۲۴ در ۶۱ سالگی در خیابان ابنسینای رَفَح به شهادت رسید و آن عکس و فیلم ماندگار از ایشان همه جا ثبت شد.
این کتاب به لطف الهی به سرانجام مبارک چاپ و انتشار رسید و اکنون که با همدیگر صحبت میکنیم؛ به فضل خداوند و به مرحمت جناب آقای دکتر مهدی شوشتری (دستیار وزیر و مدیرکل غرب آسیا و شمال آفریقای وزارت امورخارجه) در نمایندگیها و سفارتخانههای ج.ا. ایران قرار گرفته است؛ به نحوی که فقط در سرکنسولگری ج.ا. ایران در هنگکنگ نزدیک ۱۰۰۰ مرتبه تا این لحظه بارگیری شده و مورد اقبال در جهان قرار گرفته است.
*رونمایی کتاب چه زمانی بود؟
این کتاب دو مرتبه رونمایی شد: یک مرتبه در روز ۲۹ دی ۱۴۰۳ش. روز غزّه: نماد مقاومت فلسطین، در تالار کوثر مسجد حضرت امام جعفرصادق(ع) در میدان فلسطین تهران، با حضور شمار قابل توجّهی از پژوهشگران و دانشگاهیان و دانشوران جامعه علمی و فرهنگی کشور؛ و مرتبه دوم در ۲۳ فروردین ۱۴۰۴ش. در دفتر حماس با حضور آقای دکتر خالد قدّومی که نسبت به این کتاب مرحمت داشتند و این کتاب به ایشان تقدیم شد. بعد از اینکه این کتاب به لطف الهی و حمایت بی دریغ سازمان اصناف، بازاریان و فعالان اقتصادی بسیج کشور چاپ شد، مورد اقبال خاصی قرار گرفت. به خاطر دارم سردار حسین معروفی (جانشین سازمان بسیج مستضعفین)؛ سردار فضلالله کفیل (رئیس مرکز راهبردی سازمان بسیج مستضعفین) و سردار دکتر غلامرضا حسنپور اشکذری (رئیس سازمان بسیج اصناف، بازاریان و فعّالان اقتصادی کشور) در این مراسم با بزرگواری حضور و سخنرانی داشتند.
* چرا بسیج اصناف برای چاپ این کتاب وارد چنین حوزهای از فعّالیّت شده است؟
آنها نسبت به حضرت هاشم(ع) (جد پیامبر اکرم(ص)) دو استدلال مهم داشتند: اوّل اینکه حضرت هاشم(س) یک تاجر نامدار بوده و بحث حمایت از شغل تجارت بود و دوم اینکه جناب دکتر حسنپور اشکذری گفتند ما بر اساس وظیفه ذاتی خودمان در دفاع همه جانبه از مردم غزّه مظلوم و مقتدر که رهبر معظّم انقلاب فرمودند: «هر ضربه به رژیم از سوی هرکس و هر مجموعه خدمت به کلّ منطقه و به کلّ انسانیّت است.» از پژوهش ما حمایت کردند و ما هم قدردان همّت بلند و محبتهای بیدریغ ایشان هستیم.
بعد از انتشار و رونمایی کتاب، دو خاطره منحصربهفرد برای من رقم خورد که علاقهمندم برای نخستین بار در این گفتگو بیان کنم: این کتاب در روز ۲۹ دی ۱۴۰۳ش. رونمایی شد و سه روز بعد من در شبکه خبر حاضر شدم و درباره آن صحبت کردم. تقریباً یک هفته بعد، در مسیر آمدن به دانشگاه بودم که بر روی تلفن همراه من با شمارهای نامشخّص تماس گرفته شد. وقتی تلفن را جواب دادم به من گفتند سردار غلامحسین غیبپرور (فرمانده قرارگاه امنیّتی حضرت امیرالمؤمنین(ع)) میخواهند با شما صحبت کنند. خیلی عجیب بود. ایشان با بزرگواری و محبّت تمام به لهجه بسیار شیرین شیرازی ۲۰ دقیقه با من صحبت کردند و در این گفتگوی تلفنی آنچنان به دقایق و ظرایفی پرداختند که من حظّ بردم. از ایشان پرسیدم: «سردار! شما این کتاب را چگونه دریافت کرده اید؟» گفت: «بعد از آن که شما در تلویزیون چنان گرم و پرحرارت راجع به این کتاب صحبت کردی، من همان روز از دفترم خواستم که آن کتاب را حتماً تهیّه کنند.» یکی دو روز بعد، کتاب تهیّه شد و روی میز من قرار گرفت. من در روزهای پنج شنبه و جمعه، وقت خصوصی خانه و خانواده را بر روی این کتاب گذاشتم و خواندم.
ایشان تحلیل عمیق فرهنگی، پژوهشی داشتند که من به واقعیّت و به حقیقت حیرتزده شدم. برایم بسیار مهم بود که یکی از باانضباطترین فرماندهان سازمان بسیج، فرمانده قرارگاه امنیتی حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام)، اینقدر نگاه عمیق فرهنگی، پژوهشی به این کتاب داشتهاند. ایشان گفتند: «من به عنوان یک سرباز از شما ممنونم و حاضرم اجر تمام هشت سال دفاع مقدّسم را بدهم و شما اجر یک صفحه از این کتاب را به من بدهید.» گفتم: «سردار چرا چنین فرمایشی میکنید؟» گفت: «مگر غیر از این است که حضرت رسول اکرم(ص) فرمودهاند: «مداد العلماء افضل من دماء الشهدا؟» جملات دیگری هم در حقّ من به خیر مرحمت داشتند که هرگز اجازه بازگویی به خودم نمیدهم... ولی از باب رعایت امانت، ایشان سه بار گفتند: «من دست شما را میبوسم.» و هر بار مثل همین لحظه، اشک داغ من از چشمانم جاری میشد. این برخوردها خیلی برای من امیدبخش بود.
پس از چاپ کتاب «کتابشناسی اختصاصی غزّه» به فضل الهی و عنایت ویژه مولایم حضرت صاحب الامر و الزّمان(عجاللهتعالی) دو جلد کتاب، یکی با عنوان «هاشمبنعبدمناف» از پژوهشگری عراقی از دانشگاه المثّنی به عربی و دیگری کتاب با عنوان «شیعیان در فلسطین» از پژوهشگری یهودی از دانشگاه حیفا به انگلیسی به دستم رسید. هر دو کتاب تکنگاریهای بسیار ارزشمندی هستند که آنها را به سرعت برای ترجمه به دست گرفتم. مواردی پیش آمد کرد که باید با عزیزانی مشورت میکردم.
سرانجام تصمیم گرفتم روز دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ش. ساعت ۱۱:۰۰ صبح به دیدار سردار غیبپرور بروم. دیدار به مدّت ۵۵ دقیقه انجام شد. به ایشان گفتم من ترجمه کتاب«شیعیان در فلسطین» را به دست گرفته ام. ایشان حمایت جدّی کردند و گفتند:« یکی از خواستههای من این است که دقّت و صحّت مطالب این کتاب بررسی شود و شما یک پیشگفتار پژوهشی محکم بر آن بنویسید و روشنگری کنید.» و خدای من گواه است که چقدر این انسان فکر پژوهشی و فرهنگی عمیقی داشت که گفتند:« ای کاش شما یک مقدّمه پژوهشی به نام «شیعیان در شامات» بنویسید که روشنگری کنید تا وقتی به فلسطین میرسید بگویید که این متن ترجمه کتاب یارون فریدمن است؛ بنابراین یک ارزش افزوده هم ایجاد میکنید!»
*انگارهر مرحله از نوشتن کتاب پر از خاطره است.
خاطره دیگرم نیز درباره همین کتاب است که البتّه برای من خیلی رنجآور و متأثر کننده است. امروز که ما باهمدیگر گفتگو میکنیم؛ هفتمین روز درگذشت یکی از مهربانترین و دلسوزترین همکاران حراست ما در دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدّین طوسی است. آقای محمد رحمتی، ماهها و هفتهها و روزهای بسیار و حتّی در روزهای تعطیل، حضور و تلاش من را از صبح تا شب برای به اتمام رساندن کتاب میدید. وقتی که کتاب چاپ شد و آن را دید؛ گفت: «من نذر کردهام که کتاب شما کتاب سال جمهوریاسلامی ایران بشود و من این خبر را از رسانهها بخوانم و مراسمش را ببینم!»
در روزهای حضورم در دانشگاه و پس از جنگ ۱۲ روزه، یک روز پیک موتوری چندین جلد کتاب سفارشی برایم آورد. من در آن ایّام پادرد بسیار شدیدی داشتم. ایشان، آن کتابهای بسیار سنگین را در بخش حراست تحویل گرفته بود و خودش برایم به اتاق ۱۰۳ دانشکده آورد. پرسیدم چرا این کار را کردید؟ گفت: «من از پادرد شما خبر دارم، نمیخواستم اذیّت بشوید؛ از طرفی هم خواستم به همین اندازه، در پژوهش شما خدمت کرده باشم!» این محبّتها از سردار شهید غلامحسین غیبپرور و زندهیاد محمّد رحمتی در بال پرواز من انرژی میگذاشت و من خودم را مدیون میدانم.
در بخش پایانی کتاب نوشتهام: «گرچه زندهیادان پدر و مادرم در دامنه بلندترین کوه خراسان بزرگ در کوهپایه بینالود عزیزم در شهر نیشابور کهنسال زیبای من در خاک آرمیدهاند؛ امّا روح نورانی ایشان در زمان جاری است و دعای خیرشان با من است. آنان شریف مردمانی پاکنهاد از جنس معنا بودند و پاکی فطرت انسان. عاشق ایران زمین بودند و اسلام را عزیز میداشتند. اینک با احترام و اخلاص، تمام ثواب معنوی حاصل از انجام این کار علمی پژوهشی را به روح پرفتوح پدر و مادرم هدیه میکنم تا در رضوان الهی همنشین با صالحان و همسخن با صادقان باشند و از فیض قدسی حضرت حق در غفران و قرب الهی بهرهمند گردد.»
*در مقدمه توضیحات جالبی درباره غزه و البته نیشابور داده اید.
می خواهم مقدّمه کتاب را برای شما بخوانم تا نگاه شما و خوانندگان به غزّه مقتدر و مظلوم، ژرف و شگفت باشد: « غزّهای را که من میشناسم صلابت تاریخ دارد و اصالت فرهنگ. «کتابشناسی اختصاصی غزّه»خود بهترین سند و برترین مدرک بر این مدعاست.
آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب
خاستگاه غزّه شهری تجاری از عهد باستان است. جایگاه ویژه او در هم آمیختگی فرهنگ و تجارت و هنر، پویایی حکمت و پایایی حکومت بوده است. غزّه کهنسال تاریخ، با مقاومت قوام یافته و دوامش این گونه بوده است. روایت پیشینه چند هزار سالهاش، درایت فرهنگ دیرینگی است. آدمی در غزّه مانای تاریخ، اصیل میشود، اعتبار میگیرد، اعتماد میکند و سرانجام بالنده میشود. دستاورد این بالندگی سازندگی است. غزّهای را که من میشناسم، غزّه دارندگی است؛ افزون بر فرهنگ و هنر و تجارت، غزّه گنج پنهان دارد.
غزّه هم غرّه به آن است که هاشم دارد
حشمتی داشت ولی عشق چو لازم دارد،
نگهش بود به ما کز مشرق
بدمد شمس حقیقت که چو لازم دارد
به باور من، غزّه مطلعالشمس هاشمی است، هم از این روی غزّه، غزّه هاشم میشود. باری غزّه را باید در درازنای زمان دید. هویت غزّه، تاریخ دینی است و ماهیّت غزّه، دین و تاریخ است... در سالیان پیش با دوست اخترفیزیکدان و کیهانشناس از اهالی غزّه در سازمان جهانی یونسکو در پاریس همکار علمی بودم. او نگاهی ژرف و گسترده به فرهنگ، دانش، دین و تاریخ داشت. صبحها او برایم از غزّه و پیشینهاش میگفت و عصرها من برایش از نیشابور و تاریخ دیرینهاش دُر سخن میسُفتم: رفتهرفته نگاه من به غزّه عمیقترشد، کلام من دقیقتر شد و آهستهآهسته گفتار او به نیشابور والایی گرفت. عظمت در نگاهش رویید. حقیقت این است که من، غزّه و نیشابور را همپایه میدیدم؛ هر دو بارها ویران شدهاند، بارها آبادان. هر دو اصیل بودند و ماندگار! »
*در پایان سخن و یادکردی دارید؟
هنگام تنظیم نهایی این گفتگو و در نخستین روزهای مهر و پاییز ۱۴۰۴ش. در سوگ هجرت ناباورانه و سنگین و تلخ گرافیست کتاب «کتابشناسی اختصاصی غزّه» داغدار شدیم. در صفحه ۳۴ کتاب در مورد او نوشتهام: «این هنرمند عزیز و دوست نازنین جناب آقای علیرضا مالکی بود که روح هنر را بر پیکر پژوهش دمید و بر این کار، سرزندگی داد. شب ای بسیار و گفتگوهای طولانی در ایجاد فرم و ساختار، ما را به اینجا رساند که اینک کتابی چشم نواز و شکوهمند ودلربا پیش رو داریم. اخلاق محمّدی(ص)، شکیبایی ایّوبگونه و کرامت رفتاری ایشان برای من مثالزدنی است. اثر هنری ایشان، دارای سه ویژگی ظرافت، لطافت و صلابت است.»