ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از سیجیتیان، اعلام آمادگی اسرائیل در تاریخ 4 اکتبر (12 مهر) برای «اجرای فوری» مرحله نخست طرح 20 مادهای صلح غزه، ارائهشده از سوی دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، همراه با چاشنی نمایش و حسی آشنا از تکرار گذشته بود. این اعلام پس از واکنش رسمی حماس صورت گرفت، اما در واقع، این طرح هیچگاه درباره صلحطلبی نبود؛ بلکه درباره ابزار، اهرم فشار و مهمتر از همه، تلاش اسرائیل برای پنهان کردن اهداف جنگی خود در پوشش دیپلماسی بود.
نکته طنزآمیز اینجاست که طرح ترامپ که هفته گذشته رونمایی شد، همان طرحی نبود که در جلسات خصوصی با رهبران عرب تدوین شده بود. همانگونه که اسحاق دار، وزیر امور خارجه پاکستان، تلویحاً اشاره کرد، سندی که ترامپ و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، در 29 سپتامبر (7 مهر) در کاخ سفید بالا بردند، پیش از انتشار عمومی بهطور گسترده ویرایش شده بود. روزنامه تایمز اسرائیل حتی از نتانیاهو بابت «اصلاحات کلیدی» در متن، پیش از حضور در کنار ترامپ، تمجید کرد. بنابراین جای تعجب نبود که اتاق شرقی کاخ سفید از حضور رهبران عرب خالی بود. حضور حتی یک مقام سعودی، اماراتی، مصری یا قطری در کنار این دو نفر میتوانست به مراسم اعتبار ببخشد. غیبت آنها گویای همه چیز بود: آنان یک طرح را امضا کرده بودند، اما طرحی دیگر را زیر نور دوربینها مشاهده کردند.
اینکه چنین طرحی را «طرح صلح» بنامیم، خود نوعی حسن تعبیر است. در واقع، این طرح توافقی بر سر گروگانهاست که در پوشش زبان آشتی بیان شده است. متن طرح، خواستار خلع سلاح حماس، واگذاری کامل اختیارات حکومتی و پذیرش شروط فراگیر اسرائیل است، بیآنکه برای مردم غزه حق قابل اجرا یا مسیری واقعی بهسوی حاکمیت پیشبینی کند. در حقیقت، این طرح نوعی تسلیم اجباری را در لباس صلح تحمیل میکند.
اگر این لایهها کنار زده شود، پیشنهاد ترامپ و نتانیاهو بیش از آنکه تلاشی برای حل مناقشه باشد، تلاشی برای مدیریت آن بر اساس شرایط اسرائیل است. هدف این طرح روشن است: کمک به اسرائیل برای تحقق اهداف جنگیاش بدون پرداخت هزینه سیاسی بمبارانهای طولانیمدت. همانگونه که هر ناظر منصفی میداند، توافقی که اشغالگر را پاداش میدهد و اشغالشده را تحقیر میکند، صلح نیست، بلکه اجبار است.
آیا این ارزیابی سختگیرانه است؟ کافی است به سوابق نگاه کنیم. طرح ترامپ هیچ اشارهای به پایان اشغال نظامی اسرائیل یا به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت فلسطینیان ندارد؛ در حالیکه این دو مسئله در کانون این درگیری 80 ساله قرار دارند. بدون پرداختن به آنها، این طرح چیزی بیش از چسب زخم بر زخم گلوله نخواهد بود.
در همین حال، تلفات انسانی همچنان ادامه دارد. یونیسف برآورد کرده است که از زمان آغاز جنگ دو سال پیش، به طور میانگین روزانه 28 کودک در غزه کشته شدهاند. هیچ سطحی از لفاظیهای کاخ سفید نمیتواند این واقعیت هولناک را پنهان کند.
حتی خود نتانیاهو نیز تمایلی به پنهانکردن قصد خود برای باز نگه داشتن گزینه حملات مجدد ندارد. ساعاتی پیش از اعلام ترامپ، مایکل اورن، سفیر پیشین اسرائیل در واشنگتن، در گفتوگو با شبکه خبری سیانان گفت که این طرح درباره تشکیل کشور فلسطین نیست، بلکه صرفاً «مسیری» برای گفتوگو پیرامون آن است. خود ترامپ نیز تصریح کرد که نتانیاهو در مخالفت با چنین کشوری «بسیار صریح» بوده است.
این همان راهبرد دیرینه است یعنی تفرقه انداختن میان فلسطینیان، تضعیف رهبری آنها و تداوم اشغال. آمی آیالون، رئیس پیشین شینبت، فاش کرده که اسرائیل حتی پیش از رویداد 7 اکتبر اجازه داده بود منابع مالی قطر به حماس منتقل شود و به این ترتیب همان گروهی را که اکنون وعده نابودیاش را میدهد، تقویت کرده بود. تفرقه بینداز و حکومت کن، همان بازی قدیمی است.
واقعیت روشن است. دولت کنونی اسرائیل خواهان راهحل دو دولتی نیست؛ بلکه به دنبال کنترل کامل بر غزه، کرانه باختری و قدس شرقی است؛ سرزمینهایی که سازمان ملل متحد مدتهاست آنها را تحت اشغال غیرقانونی میداند. گزارشهای رسانههای اسرائیلی حاکی است که موساد در حال گفتوگو با سومالی و سودان درباره «اسکان مجدد» فلسطینیان غزه است؛ طرحی که بیش از آنکه نشانه صلح باشد، نشانه مهندسی جمعیتی است.
پاسخ حماس به طرح ترامپ منفی بود و همانگونه که انتظار میرفت، خلع سلاح و محرومیت از حق حکومت را رد کرد. با این حال، نتانیاهو بیتفاوت ماند؛ او به دنبال مصالحه نیست، بلکه به دنبال تسلیم است.
آنچه این نمایش را بیش از پیش پوچ میسازد، اصرار ترامپ بر معرفی خود بهعنوان «صلحطلب» و حتی مدعی شایستگی برای دریافت جایزه نوبل است. اما برخلاف رونالد ریگان که در سال 1982 مناخیم بگین، نخست وزیر وقت اسرائیل، را برای توقف بمباران لبنان تحت فشار گذاشت، ترامپ هیچ نشانهای از تمایل به چالش با نتانیاهو نشان نداده است. او حتی اجازه داده است در صحنه سیاست از سوی نتانیاهو به حاشیه رانده شود.
تراژدی در همینجاست. ایالات متحده با در اختیار داشتن نفوذ بیرقیب خود، میتواند زمینهساز یک توافق عادلانه شود؛ توافقی که حق موجودیت اسرائیل را با حق تعیین سرنوشت مردم فلسطین در توازن قرار دهد. این همان وعده طرح تقسیم سازمان ملل متحد در سال 1947 بود. هر طرحی که کمتر از یک چارچوب واقعی دو دولتی باشد، نمیتواند صلح نام گیرد.
اعلامیه 4 اکتبر شاید در ظاهر بهعنوان گامی غیرمنتظره به سوی پیشرفت جلوه کند، اما اگر لایههای آن کنار زده شود، چیزی جز فصلی دیگر از حماسه طولانی فرصتهای از دسترفته نخواهد بود. تا زمانی که واشنگتن شجاعت ایستادن در برابر کارشکنیهای نتانیاهو را نداشته باشد و تا وقتی که حقوق مردم فلسطین به عنوان امری غیرقابلمذاکره و نه ابزاری موقتی در نظر گرفته شود، هر «طرح صلحی» صرفاً پوششی دیپلماتیک برای اشغالگری خواهد بود که از بیان نام واقعی خود پرهیز دارد.
انتهای پیام/