ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
خبرگزاری مهر؛ گروه فرهنگ و ادب - زینب رازدشت: نخستین بار کتاب پاسیاد پسر خاک در سال ۱۳۸۸ منتشر شد و پس از ۱۶ سال این کتاب توسط مقام معظم رهبری تقریظ شد. مراسم رونمایی از تقریظ بر این کتاب عصر روز جمعه هفتم شهریور در قزوین برگزار میشود.
محمد قبادی که این کتاب اولین تجربه او در نوشتن محسوب میشده حالا بعد از حدود شانزده در موقعیت کسی که کتب دیگری در حوزه خاطرات آزادگان نوشته از انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر این کتاب بسیار خوشحال است. او در این گفتگو از سختیهای نوشتن این کتاب و سنگاندازیها سخن گفته و مسیری که منجر به نوشته شدن کتاب شده گفته است. به همین بهانه ساعتی در خبرگزاری مهر میزبان محمد قبادی نویسنده این کتاب بودیم.
* چه چیزی باعث شد که تصمیم به نگارش زندگینامه شهید ابوترابیفرد بگیرید؟
به نظرم بخش زیادی از تحولات مهم دنیا ناشی از ناآگاهی انسانهاست و من هم از این قانون مستثنی نیستم. در مورد شهید ابوترابیفرد، شرایط جالبی وجود داشت؛ او در زمان حیاتش چندان مایل نبود درباره خودشان صحبت کند. سبک رفتارشان به گونهای بود که تمایلی به بیان جزئیات زندگی شخصیشان یا مصاحبه نداشت.
در آن دوران هر بحثی پیرامون او، چه قبل و چه بعد از فوتشان، بیشتر به موضوع اسارت اختصاص داشت. عمدتاً آزادگان بودند که درباره شخصیت و فعالیتهای او صحبت میکردند، اما به ندرت درباره پیشینه زندگیشان مطالبی مطرح میشد. اطلاعاتی از این دست که کجا تحصیل کردهاند، چه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی داشتهاند، یا اینکه کنار چه شخصیتهای مهمی تجربه کسب کردهاند، بسیار کم بود. آنچه میدانستم محدود به اطلاعات کلی بود؛ مثلاً اینکه او در حوزه علمیه تحصیل کردهاند، فعالیت سیاسی داشتهاند، مدتی در سال ۴۹ به زندان افتادهاند، با شهید سید علی اندرزگو همکاری کردهاند و پس از آغاز جنگ تحمیلی کنار شهید چمران در ستاد جنگهای نامنظم حضور داشتهاند. این دادههای پراکنده برای من به عنوان کسی که به شخصیت شهید ابوترابی علاقهمند بودم، کافی نبود.
از سوی دیگر، زمینه پژوهشی و مطالعاتی من باعث شد انگیزهای پیدا کنم تا برای پاسخ به سوالات و ندانستههای خودم کار جدیتری روی زندگی او انجام دهم. بنابراین تصمیم گرفتم پژوهشی دقیق را آغاز کنم. نخستین گام مطالعه همه منابع منتشر شده تا آن زمان بود؛ یادداشتبرداری کردم و سپس به سراغ اسناد منتشر نشده رفتم. از جمله سندهای مربوط به پرونده او در هلال احمر، هرچند آن پرونده محدود و ناقص بود. طبق گفته مسئول مربوطه در هلال احمر، بخشهایی از پرونده پیشتر خارج شده بود که البته طبیعی به نظر میرسید. پس از بررسی اسناد، مرحله گفتگوها آغاز شد. با شخصیتهایی صحبت کردم که آقای ابوترابی را در دورههای مختلف زندگیشان همراهی کرده یا شناخت مستقیم نسبت به فعالیتهای او داشتند.
این گفتگوها که حدود ۸۰ ساعت مصاحبه در شهرهای قم، مشهد، قزوین و تهران را شامل میشد، پایه اصلی کار من برای نگارش زندگینامه شد و حاصل آن کتاب پاسیاد پسر خاک است.
* کتاب پاسیاد پسر خاک در دو بخش پیش از انقلاب و پس از انقلاب نوشته شده است. آیا بهتر نبود که کتاب را به شکلی جزئیتر فصلبندی میکردید؟ مانند تقسیم به دورههای زمانی مشخص، مثل مرحله زندان پیش از انقلاب، اسارت بعد از انقلاب، و همچنین دوره پس از آزاد شدن آقای ابوترابی که در کتاب کمتر به آن پرداخته شده است. دلیل اصلی این تقسیمبندی چیست؟ آیا هدف خاصی پشت این ساختار بوده است؟
در تاریخ معاصر ایران، انقلاب اسلامی بهعنوان یک نقطه عطف بسیار مهم در نیمقرن گذشته شناخته میشود و تحولی بنیادین را برای جامعه ایرانی رقم زده است. از این منظر ترجیح دادم در کتاب این تقسیمبندی سنتی را حفظ کنم. بهعلاوه، ایجاد توازن میان فعالیتهای آقای ابوترابی پیش از انقلاب و پس از انقلاب، نقطه اتکایی مناسب برای ساختار کلی اثر بود. البته صحبتهای شما منطقی است و امکان تفکیک به فصلهای کوتاهتر وجود داشت؛ اما من تصمیم گرفتم کتاب را با همین شکل و ساختار ارائه دهم تا انسجام و هماهنگی بیشتری میان بخشهای مختلف آن برقرار شود.
* در بخشی از کتاب جای خالی خاطرات پس از اسارت آقای ابوترابی احساس میشد. دلیل خاصی داشت؟
در بخش دوم کتاب که به وقایع پس از پیروزی انقلاب اسلامی و حوادث طولانی دوران جنگ، بهویژه اسارت طولانی آقای ابوترابی اختصاص دارد، فصل اسارت یکی از بخشهای برجسته و تأثیرگذار زندگی او از منظر محتواست. پس از پایان دوران اسارت و بازگشت آزادگان به کشور، آقای ابوترابی مسؤلیتهای سیاسی متعددی بر عهده گرفتند، از جمله نمایندگی مجلس شورای اسلامی در دو دوره و نمایندگی مقام معظم رهبری در امور آزادگان، همراه با مشارکت در مسائل و فعالیتهای مختلف دیگر. به نظر میرسد که ورود به موضوعات مرتبط با دوران پایانی زندگی آقای ابوترابی، به ویژه دهه هفتاد، با چالشهایی روبهرو است که بررسی دقیق آنها مستلزم دسترسی بیشتر به اسناد و مدارک در آینده است. شاید این امر در ۲۰، ۳۰ یا حتی ۱۰ سال آینده امکانپذیر شود، زمانی که اطلاعات بیشتری در دسترس قرار بگیرد تا بتوان درباره این دوران از دیدگاه تاریخی صحبت کرد. اما در حال حاضر این مطالب بیشتر در حوزه علوم سیاسی و مباحث اجتماعی قرار دارد و با مسائل خاص خود همراه است. به همین دلیل ترجیح داده شده که وارد جزئیات این دوره نشده و تنها به کلیات بسنده شود.
این کلیات شامل مواردی چون دوران نمایندگی آقای ابوترابی، مسئولیت او توسط مقام معظم رهبری در امور آزادگان و حتی راهپیماییهای معنوی سهگانهای است که او انجام دادند. این نگاه کلی به دلیل محدودیتهایی است که ناشی از عدم امکان دسترسی به برخی اسناد یا محدودیتهای موجود در پژوهشهای فعلی است. بنابراین معتقدم بررسی دقیق این دهه هنوز وارد حوزه علم تاریخ نشده و پژوهش درباره آن نیازمند زمان و دسترسی بیشتر به منابع معتبر خواهد بود.
* در کتاب شما شاهد نوعی راحتی و صداقت در نوشتن هستیم که گویی بیپروا مسائل را بیان کردهاید. لطفاً کمی در این زمینه توضیح دهید.
واقعیت این است که من در نوشتن بیپروایی نداشتم، بلکه تلاش کردم واقعیتها را بدون لکنت و با صداقت بیان کنم. کسانی که اطراف خودشان حصاری میکشند و نگاه محدودتری دارند، ممکن است تمام حقیقت را نگویند. البته این به معنی آن نیست که من همه جوانب را در کتابم پوشش داده باشم. موضوع کتاب من مسائلی خاص و محدودهای مشخص داشت و نمیتوانستم به همه جنبههای یک جامعه انسانی یا تمام ابعاد وجودی انسان بپردازم.
در این کتاب، هدف من نمایاندن شخصیتی بود که واقعی و زمینی است، نه موجودی فرا انسانی یا اسطورهای. به عقیده من، شخصیتهای دفاع مقدس یا افرادی تأثیرگذار در نهضت حضرت امام خمینی (ره)، انسانهایی مثل ما بودند که روی زمین زندگی میکردند و تجارب انسانی داشتند.
نگاه من این نیست که یک شخصیت را بیش از حد بزرگنمایی کنیم یا از حد واقعی خارج کنیم. به همین دلیل، به عنوان پژوهشگر تلاش کردم صداقت را حفظ کرده و آنچه دیده و پژوهش کردهام، همانطور که بوده به تصویر بکشم.
برای مثال، مرحوم آقای ابوترابی شخصیتی بود که علایق متفاوتی داشت. با وجود اینکه از خانوادهای بسیار مذهبی و علمی آمده بود، در دوره جوانی علاقهمند به نیروی هوایی و خلبانی بود. این ویژگیها نشان میدهد که او هم انتخابها و تغییراتی در مسیر زندگی خود داشته است. اما بعداً با فکر و تربیت اخلاقی خانوادگی خود مسیری متفاوت برای زندگی برگزید.
این صداقت در روایت باعث میشود مخاطب بهتر ارتباط برقرار کند و شخصیت را واقعیتر بشناسد. به همین دلیل، نمیتوانم بگویم نوشتن من نوعی جسارت یا شکستن چارچوبها بوده است. بلکه بیشتر تلاش کردم ارزیابی دقیق و صادقانهای از او داشته باشم که هم برای خواننده جذاب باشد و هم جنبههایی تربیتی ارائه دهد. چنین رویکردی سبب میشود مخاطب احساس کند با حقیقت روبهرو شده و داستان شخصیت موردنظر قابل لمستر باشد.
* این کتاب سرشار از اطلاعات است و میتوان گفت که بسیار جامع است؛ گویی یک اثر پژوهشی عمیق به شمار میرود. مسئلهای که مطرح است، این بوده که چنین کتابهایی ممکن است برای مخاطبانی خاص جذاب باشند، اما آیا فکر نمیکنید باید در کنار اینگونه آثار، کتابهایی هم منتشر شود که نسل امروز، بهخصوص نسل جوان، بتواند راحتتر با آنها ارتباط برقرار کند؟ نسلی که شاید بتوان از آن به عنوان «نسل فستفودی» نام برد؛ نسلی که علاقه دارد اطلاعات را در کمترین زمان دریافت کند. آیا به این فکر کردهاید که از دل این کتاب، اثری با سبک ادبیات داستانی یا رمانگونه برای جلب توجه بیشتر این نسل خلق کنید؟
همانطور که شما اشاره کردید، این کتاب براساس پژوهشهای عمیق و مستنداتی نوشته شده که طی سالها تحقیق فراهم شده است. همچنین باید تأیید کنم صحبت شما درباره اینکه نسل امروز کمتر مطالعه میکند یا حتی با اصطلاح «نسل فستفودی» که گاهی خودم نیز از آن استفاده میکنم، توصیف مناسبی است.
در خصوص ایده شما که کتابهایی با حجم کمتر اما محتوای غنی و قالب متفاوت تولید شود، کاملاً موافقم. اما باید بگویم به عنوان یک پژوهشگر تاریخ، تخصص من عمدتاً در حوزه تحقیق و پژوهش بوده و وارد نوشتن رمان یا داستان نشدهام؛ زیرا ترجیح میدهم بر اساس تواناییهایی که در آن مهارت دارم، عمل کنم نه به زمینههایی که تخصص کافی ندارم. البته اگر روزی بخواهم چنین کاری را تجربه کنم مانعی نمیبینم، اما در حال حاضر ترجیح میدهم کار نوشتن رمان را به افراد متخصص در این حوزه بسپارم.
با این وجود اگر کسی تصمیم بگیرد درباره شخصیتهایی مثل مرحوم آقای ابوترابی یا سایر شخصیتهای برجسته دوران دفاع مقدس و اسارت رمانی خلق کند و به کمک یا تجربه و منابع من نیاز داشته باشد، بدون هیچ چشمداشتی آماده همکاری و ارائه منابع هستم. چون معتقدم معرفی چنین شخصیتهایی به جوانان و جامعه امروز وظیفهای است که نباید از آن شانه خالی کرد.
هر قالبی که بتواند این شخصیتها را به نسل جوان معرفی کند و الگوسازی مناسبی برای جامعه به همراه داشته باشد، ارزشمند است. چه در قالب رمان، شعر، انیمیشن، تصویرسازی یا حتی برنامههای رادیویی، همه اینها حوزههایی هستند که میتوانند برای پرداختن به شخصیتهای بزرگ تاریخی مورد استفاده قرار گیرند. به نظر من افرادی که در این زمینه تخصص دارند باید وارد عمل شوند و من نیز همواره استقبال کرده و آماده حمایت در این مسیر هستم.
* دلیل شما برای انتخاب عنوان کتاب «پاسیاد پسر خاک» چه بود؟
پاسیاد پسر خاک یک نام کاملاً فارسی و معنادار است که با توجه به ابعاد شخصیتی و تاریخچه زندگی آقای ابوترابی انتخاب شده است. در بخش اول عنوان، «پاس یاد» به معنای گرامیداشت یاد او بیان شده است، که هدف اصلی کتاب محسوب میشود.
اما بخش دوم یعنی «پسر خاک»، از چند جنبه قابل تفسیر است. نخست اینکه آقای ابوترابی سید هستند و ارتباطی نمادین با عنوان «ابوتراب» که به حضرت علی (ع) نسبت داده میشود، وجود دارد؛ یعنی حضرت علی به عنوان پدر خاک شناخته میشود و آقای ابوترابی به طرز استعاری میتوانند پسر خاک نامیده شوند.
جنبه دوم به ویژگیهای شخصیتی او بازمیگردد. فروتنی و تواضع برجسته آقای ابوترابی به نوعی تداعیکننده نگاه خاکسارانه است، که این مفهوم نیز به زیبایی در نام پسر خاک جلوه میکند و نکته سوم غیرتکراری بودن عنوان است. این عنوان میتواند در کنار صدها عنوان کتاب مشابه عنوانی متفاوت و چشمگیر باشد. در واقع تمام این ابعاد در کنار هم باعث شدند که این عنوان همهجانبه انتخاب شود تا هم بار معنایی عمیق و هم نزدیکی به شخصیت و تاریخچه او را منتقل کند.
* این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۸۸ منتشر شد. اکنون به چاپ چندم رسیده است؟
در حال حاضر، این کتاب به چاپ هفتم رسیده بود، اما در طول یک ماه گذشته، به دلیل تقریظی که مقام معظم رهبری بر این اثر مرقوم فرمودهاند و برنامهریزی شده که روز جمعه هفتم شهریور در قزوین از این تقریظ رونمایی شود، موجب استقبال بیشتری از این کتاب شده است. همراه با تبلیغاتی که در رسانهها صورت گرفت و تلاشهای شما و همکارانتان در خبرگزاریها و نشریات مختلف، اکنون چاپ یازدهم این اثر در بازار موجود است. امیدواریم که مورد توجه و استقبال خوانندگان قرار بگیرد.
* چه احساسی داشتید وقتی متوجه شدید که مقام معظم رهبری برای کتابتان تقریظ نوشتند؟
واقعیت این است که اصلاً به چنین موضوعی فکر نکرده بودم و حتی تصور چنین موقعیتی را هم نمیکردم. این اتفاق برای من یک توفیق بزرگ است و هرگز گمان نمیبردم روزی کتاب «پاسیاد پسر خاک» چنین جایگاهی پیدا کند. هر نویسندهای آرزو دارد کتابش خوانده شود و اگر درباره اثرش صحبت شود، این بدان معناست که توانسته با مخاطبان ارتباط برقرار کند، حتی اگر نقد و نقاط ضعفش نیز مطرح شود. حال فرض کنید شخصیتی مانند مقام معظم رهبری که از نظر فرهنگی جایگاه بسیار ممتازی دارند و فارغ از موقعیت سیاسی یا دینیشان، به عنوان یک کتابخوان حرفهای کتابی را بخوانند و توصیه کنند به دیگران که آن را مطالعه کنند.
این برای من بسیار ارزشمند است و آن را لطفی از سوی ایشان میدانم؛ عطیهای که جای شکرگزاری دارد. خوشبختانه شخصیت آقای ابوترابی آنقدر بزرگ و محترم است که بتوان این کتاب را به خانوادهها و افراد مختلف معرفی کرد تا آن را بخوانند و هر نوع ارتباطی با آن برقرار کنند. کتاب خواندن، از هر جنبهای که باشد، یک اتفاق مبارک است؛ خواه برای پر کردن وقت باشد یا حتی به قصد لذت بردن از خواندن. مطالعه تأثیرات نامحسوسی دارد و ناخودآگاه به فرد انباشت فکری میدهد. شاید دقیقاً نتوانیم بگوییم کدام اندیشه از کدام کتاب نشأت گرفته، اما مطالعه تجربهای ارزشمند و فهمی را فراهم میکند که منحصر به خواندن کتاب است. بابت این اتفاق خجسته بسیار خوشحالم و امیدوارم توانسته باشم سهمی کوچک در این جریان مثبت و فرهنگی داشته باشم.
* نوشتن کتاب «پاسیاد پسر خاک» چقدر زمان برد؟
کار روی این کتاب را از سال ۱۳۸۱ آغاز کردم، اما نوشتن آن تا سال ۱۳۸۷ به طول انجامید؛ یعنی تقریباً پنج تا شش سال زمان برد. این تأخیر دو دلیل عمده داشت. اول، جمعآوری منابع شفاهی که بیش از حد انتظار طول کشید. دلیلش هم این بود که برخی از افرادی که مرتبط با موضوع بودند در شهرهای مختلف زندگی میکردند و برقراری ارتباط با آنها گاهی دشوار میشد. در چند مورد حتی برخی افراد به نوعی وقتکشی میکردند و همین مسئله فرآیند کار را کندتر میکرد. دلیل دوم این بود که این اولین تجربه من در نوشتن یک کتاب بود. پیش از این فقط مقاله یا یادداشتهای کوچک نوشته بودم، اما کتاب خیر. به همین دلیل با صبر و حوصله و به شکلی آهسته پیش رفتم تا این اثر را به سرانجام برسانم. خدا را شکر میکنم که امروز نام من با این کتاب شناخته شده است.
* آیا در مرحله تحقیق با چالش خاصی روبهرو شدید یا اتفاق غیرمنتظرهای رخ داد؟
چالشی خاص یا اتفاق غیرمنتظره به آن معنا پیش نیامد، اما همانطور که اشاره کردم، برخی افراد به دلایلی که نمیخواهم دربارهشان صحبت کنم از گفتوگو برای ارائه اطلاعات درباره آقای ابوترابی خودداری میکردند. حتی اگر فرصتی برای صحبت با آنها پیش میآمد، پاسخهای کلی میدادند که به هیچ وجه جوابگوی سؤالاتم نبود. برخی نیز اساساً تمایلی به مصاحبه نداشتند و از زیر گفتوگو طفره میرفتند. در مقدمه کتاب نیز در یکی دو مورد به این مسائل اشاره کردهام. به عنوان یک پژوهشگر وظیفه داشتم صادقانه به مخاطبانم بگویم چه کاری انجام دادهام و نتیجه چه بوده است. در نهایت تلاش کردم کوچکترین اثری از صداقت و منش آقای ابوترابی را در این کتاب منعکس کنم؛ هم در تحلیل منابع و هم در مقدمهای که نگاشتم، چیزی را پنهان نکردهام و حتی آشکارا توضیح دادهام که مثلاً فلان شخص همکاری لازم را نداشت.
* چگونه تلاش کردید هم به جنبههای تاریخی و مستند وفادار بمانید و هم متنی جذاب و خواندنی ارائه دهید؟
واقعیت این است که نمیتوان با یک متن ناقص مخاطب را همراه کرد؛ چنین چیزی اساساً امکانپذیر نیست. در این کتاب، شاید وارد فضای صرفاً ادبی نشدم، یا بهتر است بگویم، قطعاً وارد دنیای ادبیات به معنای خاص آن نشدم. اما تلاشم این بود تا متنی روان، ساده و بیگره ارائه کنم. به نظر من اگر کتاب توانسته مخاطب را همراه کند، به همین دلیل بوده است؛ روان بودن متن و نبودن گرههایی که فهم را دشوار کند. یک جریان هموار و شفاف که مسیر روایت تا حد زیادی واضح و قابلدنبال کردن باشد
در این میان، سعی کردم تمامی تجربیاتی که پیش از نوشتن این کتاب به دست آورده بودم، در آن پیاده کنم. البته باید بگویم اگر روزی فرصتی پیش بیاید تا دوباره درباره مرحوم آقای ابوترابی یک کار پژوهشی انجام دهم، بیشک نتیجه متفاوتی خواهد بود.
این کتاب اولین بار در سال ۱۳۸۸ رونمایی شد و چاپ اول آن نیز در همان سال عرضه شد. اکنون نزدیک به ۱۶ سال از آن زمان میگذرد و در این سالها تجربیات بسیار بیشتری در پژوهش و نویسندگی کسب کردهام. بنابراین قاعدتاً کار جدیدم در این حوزه مسیری تازه را طی خواهد کرد.
البته باید بگویم که اگر هم روزی تصمیم به بازنویسی این کتاب داشته باشم یا پژوهش تازهای درباره زندگی و شخصیت مرحوم ابوترابی انجام دهم، نتیجه لزوماً بهتر نخواهد بود، اما مسلماً متفاوت خواهد بود.
* با این تفاسیر چرا در چاپهای جدید تغییری ایجاد نکردید؟
بر این باور هستم که برای هر کار پژوهشی، نقطه پایانی وجود ندارد. در مورد آقای ابوترابی نیز این قاعده مستثنی نیست. چه من و چه افراد دیگر میتوانند بارها و بارها زندگی او را موضوع پژوهش قرار دهند. اما احساس میکنم کاری که باید در همان زمان انجام میشد، با توجه به توان علمی و قلمیام تا جای ممکن انجام دادم.
بازگشت به این موضوع از دیدگاه من، با توجه به نگاه و تجربیات فعلیام، شاید دیگر ضرورت نداشته باشد. ترجیح میدهم تجربیاتم را در پروژهها و موضوعات جدید به کار گیرم. البته دیگرانی هستند که میتوانند با استفاده از این کتاب و منابع دیگر، اثری متفاوت خلق کنند، و این خود فرصتی برای غنیتر شدن پژوهشها در این حوزه است.
* وقتی شما این کتاب را نوشتید، خودتان بیشتر تحت تأثیر کدام قسمت از زندگینامه آقای ابوترابی قرار گرفتید؟
بیتردید فصل اسارت، نقطه برجسته و اوج زندگی آقای ابوترابی است. زمانی که او در سن چهلویکسالگی اسیر شد، پشتوانهای از چهل سال تجربه در زمینههای مختلف همراهش بود. تجربیاتی مانند تحصیلات علمی، فعالیتهای سیاسی، ارتباط با شخصیتهایی چون شهید اندرزگو، آقامصطفی خمینی در نجف، دیدار با شهید چمران و درک مستقیم از جنگ. این مجموعه تجربیات ریز و درشت، در فضای محدود اسارت و میان جامعه اسرا، فرصت پیدا کرد و باعث شد آقای ابوترابی به یک رهبر معنوی تبدیل شود.
در جایگاه فرمانده معنوی اسرا، او نهتنها میان هموطنان اسیر ایرانی، بلکه حتی نزد عراقیها نیز مورد توجه بود. در هر شرایطی که مشکلی پیش میآمد، به سراغ آقای ابوترابی میرفتند تا راهحل پیدا کنند. مثلاً یکی از مواردی که در کتاب به آن اشاره کردهام مربوط به اختلافات میان اسرا در یکی از اردوگاهها است. این اختلافات به حدی شدت پیدا کرد که عراقیها مجبور شدند آقای ابوترابی را به آن اردوگاه منتقل کنند تا وضعیت را مدیریت کند. او با توضیحات دقیق خود و تعیین مسیر درست، باعث ایجاد اتحاد میان اسرا شد و جلوی شرایطی را گرفت که ممکن بود آسیب جبرانناپذیری بر آنها وارد کند. اگر بخواهم پاسخ شما را مختصرتر بیان کنم، باید بگویم فصل اسارت آقای ابوترابی نقطه اوج زندگی وی بوده است.
* آیا طی این سالها بازخوردی از مخاطبان دریافت کردهاید؟
بله، مخصوصاً در این روزها بازخوردهای بسیار دلگرمکنندهای دریافت کردهام. برخی دوستان لطف کردهاند و یادداشتهای کوتاه یا بلند فرستادهاند. یکی از این مخاطبان که استاد حوزه خاطرات شفاهی است و سابقه داوری جشنوارههای مرتبط را دارد، چند روز پیش برایم پیامی فرستاد. او برایم نوشته بود که این کتاب را حدود پانزده سال پیش خوانده و همان زمان گفته بود که این اثر فقط مختص زمان خودش نیست؛ روزی خواهد رسید که دوباره دیده شود.
این برای من بسیار خوشحالکننده بود که حالا، شانزده سال پس از چاپ اول کتاب، چنین اتفاقی افتاده است. این دست بازخوردها برای من کم نبوده است. حتی در موقعیتهای عادی نیز با چنین اتفاقاتی مواجه شدهام. مثلاً یک روز همراه همسرم در مترو بودیم. دیدم فردی کنار من نشست، کولهاش را کنار گذاشت و کتابی بیرون آورد تا آن را بخواند. کمی کنجکاو شدم و نصفهنگاهی کردم. دیدم مشغول خواندن کتاب پاسیاد پسر خاک است. این صحنه برایم بسیار جذاب بود؛ اینکه کسی بدون توجه به اطراف یا محدودیت زمان، کتابش را باز کرده و غرق مطالعه شده است. وقتی از مترو پیاده شدیم، موضوع را به همسرم گفتم. او گفت چرا جلو نرفتی و نگفتی نویسنده کتاب خودت هستی؟ اما من ترجیح دادم خلوت آن فرد را به هم نزنم، چون حس کردم ارتباط عمیقی با کتاب برقرار کرده است و نمیخواستم این تجربه او را مختل کنم. این لحظات برای من بسیار ارزشمند هستند.
* مخاطبان کتاب بیشتر از چه گروهی هستند؟ آیا پژوهشگران علاقهمند به آن هستند؟
طی سالها تجربهام با این کتاب، متوجه شدم که طیف گستردهای از افراد آن را مطالعه کردهاند. چیزی که برای من اهمیت داشت، علاوه بر توجه مخاطبان عمومی، جلب نظر کارشناسان و داوران جشنوارهها بود. این کتاب در سالهای ابتدایی چاپ، توانست سه جایزه مهم کسب کند؛ یکی در بخش جنبی بیستوهشتمین دوره کتاب سال جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۹، دیگری در اولین دوره جایزه قلمِ شهید آوینی، و سومین در جشنواره دوسالانه آثار و تولیدات حوزه هنری که توسط انتشارات سوره مهر و حوزه هنری برگزار شد و در آن بهعنوان اثر برگزیده معرفی شد. از این نظر فکر میکنم توانستم تا حد زیادی این کتاب را با موفقیت عرضه کنم. در طول این سالها کتاب زنده بود، مخاطبان خود را حفظ کرد و تاکنون به چاپهای متعدد رسیده است. تا پیش از اتفاق مبارک اخیر، کتاب هفت دوره چاپ شده بود؛ چیزی که در بازار نشر تا حدی قابل قبول به نظر میرسد. البته همچنان جای بهبود وجود دارد و این موفقیت هیچگاه مانعی برای تلاش بیشتر من در خلق آثار تازه نخواهد بود.
* قرار است اتفاق خاصی برای کتاب «پاسیاد پسر خاک» بیفتد؟
تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب بهترین اتفاق بود؛ اتفاقی بسیار ارزشمند و مبارک. امیدوارم این رونمایی باعث شود که خوانندگان بیشتری به مطالعه این کتاب علاقهمند شوند.
* آیا پروژه جدیدی هم در دست دارید؟
پس از کتاب «خلبان صدیق» که در سال ۱۴۰۲ بهعنوان کتاب سال دفاع مقدس انتخاب شد، نگارش کتاب دیگری در حوزه اسارت را آغاز کردم. این اثر به خاطرات سرهنگ محمد ابراهیم باباجانی، خلبان هوانیروز ایران، اختصاص دارد. او در نیمه آبان سال ۱۳۵۹ پس از اصابت موشک به بالگردش اسیر شد و تا ۲۴ شهریور ۱۳۶۹ بهعنوان اسیر ثبتنشده در فهرست صلیب سرخ نگهداری میشد. بحث اسرای ثبتنشده موضوع مهمی است؛ تعدادی زیادی از اسیران ایرانی در اردوگاههای مخفی حزب بعث نگهداری میشدند، از جمله پنجاهوهشت افسر ارتش در رستههای مختلف که دچار همین وضعیت بودند.
این خاطرات منحصر به فرد سرهنگ باباجانی نشاندهنده شکوه خودباوری یک افسر ایرانی حتی در دوران سخت اسارت است. نکته جالب توجه درباره زندگی این اسیران، تلاشهای خلاقانه آنها برای نگهداری یا ساختن امکانات مانند رادیو و باتریهای دستساز بود. اقداماتی که علیرغم محدودیتها امید را زنده نگاه داشت. بهتازگی هم کار جدید دیگری شروع کردهام که بازهم در حوزه اسارت است. امیدوارم مقدمات کار فراهم شود و بتوانم روند نگارش را آغاز کنم.
* آیا محتوای کتاب پاسیاد پسر خاک در نسخههای مختلف چاپ تغییر کرده است یا از ابتدا مطالب آن ثابت بوده است؟
تا چاپ هشتم، تغییر خاصی در کتاب اتفاق نیفتاد، اما از چاپ هشتم به بعد، انتشارات سوره مهر یک ویرایش کلی انجام داد. کل کتاب توسط یک ویراستار بازخوانی شد و برخی اصلاحات صورت گرفت؛ البته هیچ بخشی حذف نشد. فقط در یک یا دو مورد، اطلاعات جدیدی که بعدها مشخص شد، به متن افزوده شد.
یکی از این موارد مربوط به زمانی است که آقای ابوترابی اسیر شد. در آن زمان کسی نمیدانست او زنده است یا شهید شده است. این وضعیت ادامه داشت تا خرداد سال ۶۰ که اولین تبادل آزادگان انجام شد.
در این زمان شهید محمود اماناللهی بهعنوان مجروح جنگی آزاد شد و پس از آزادی، مستقیم به قزوین نزد پدر آقای ابوترابی رفت و اطلاع داد که آقای ابوترابی زنده است و او را دیده است. در ادامه، دستخط آقای ابوترابی توسط محمود اماناللهی آورده شد و آیتالله سید عباس ابوترابی آن دستخط را تأیید کرد. از این نقطه، پیگیری جدی برای ایشان آغاز شد و نام آقای سید علیاکبر ابوترابی در فهرست اسرای ثبتشده قرار گرفت.
این اطلاعات بعدها، چند سال پس از چاپ اولیه کتاب به دست آمد و فرصت اصلاح کتاب تا مدتها وجود نداشت. اکنون این بخش اصلاح شده است و این کار ادای دینی به سردار شهید محمود اماناللهی بود که نقش ویژهای در این ماجرا داشت.