ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
خبرگزاری تسنیم ـ علی صالحی؛ پدیده اربعین، با وسعت، عمق و پیچیدگی بیبدیل خود، فراتر از یک مناسک مذهبی یا رویدادی اجتماعی صرف، به مثابه یک «متن زنده» و یک امر وجودی رخ مینماید که ظرفیتهای بیشماری برای نظریهپردازی در علوم انسانی، بهویژه در حوزههای هستیشناسی و زیباییشناسی، داراست. در مواجهه با این پدیده سترگ، علوم انسانی، بهویژه در بستر بومی، تا کنون نتوانسته است حق مطلب را ادا کند و به تعبیری، مقروض اربعین مانده است. این بدهی نه فقط به دلیل کمکاری در مطالعه، بلکه به دلیل غرق شدن در گفتارهای رایج و تقلیلگرایانه (اعم از عاطفهمحور صرف، ایدئولوژیک تقلیلگرا، یا سیاستزده سطحینگر) است که مانع از خوانشی عمیق و چندلایه از این متن شده است. اربعین، به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب، «یک پدیده فوقالعاده» است که باید از نگاه سطحی به آن پرهیز کرد و به عمق آن رسید؛ عمقی که در آن مفاهیم بنیادین انسانی نظیر ایثار، همبستگی، هویت، بدن، زمان و مکان به شکلی بیسابقه بازتعریف میشوند. اینجاست که نیاز به یک درآمد هستیشناختی و زیباییشناختی به اربعین، برای گشودن افقهای نوین در علوم انسانی، آشکار میگردد.
هستیشناسی اربعین، به معنای واکاوی ماهیت وجودی این پدیده و نحوه «بودن» انسان در این بستر بیبدیل است. راهپیمایی اربعین، تجلی بینظیری از «بودن جمعی» را به نمایش میگذارد که در آن فردیت در جمع حل میشود، اما نه به معنای از دست دادن هویت، بلکه به معنای یافتن هویتی متعالیتر در پیوند عمیق با دیگری و هدف مشترک. این پدیده، به عنوان یک ضد روایت قدرتمند در برابر مدرنیته فردگرا که بر خودبسندگی و استقلال افراطی تأکید دارد، عمل میکند. هستیشناسی اربعین، پرسشهایی بنیادین را درباره ماهیت وجود انسانی در بستر جمعی، معنای ایثار و فداکاری، و رابطه فرد با تاریخ و اسطوره مطرح میسازد. این همبستگی و روح برادری، ریشه در آموزههای قرآنی نظیر آیه شریفه «اِنَّمَا الْمُؤمِنونَ اِخوَةٌ» (حجرات: 10) دارد و در طول تاریخ اسلام و ادبیات عرفانی، از آن به عنوان اوج کمال انسانی و غایت سلوک یاد شده است. این حرکت میلیونی، تبلور عملی «جهاد کبیر» و «قدرت نرم» است که رهبر انقلاب بارها بر اهمیت آن تأکید کردهاند؛ قدرتی که نه از زور، بلکه از ایمان و همبستگی برمیخیزد.
معرفتشناسی اربعین نیز مکمل این خوانش هستیشناختی است. اربعین چگونه شناخت جدیدی از بدن، مکان و زمان میسازد؟ بدن در راهپیمایی اربعین، از ابزاری صرف برای حرکت، به محمل تجربهای معرفتبخش تبدیل میشود؛ تجربهای از رنج مشترک، تابآوری و تعالی که در ادبیات عرفانی ، نظیر اشعار مولانا، از آن به «سفر جان» و سلوک راه عشق یاد شده است: «پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل».
این سفر جسمانی، به سفری روحانی بدل میشود که معرفتی عمیق و شهودی را به ارمغان میآورد. مکان، از فضایی بیطرف، به فضایی مقدس و سرشار از معنا دگرگون میشود و زمان، از خطی یکسویه، به دایرهای از تکرار و بازآفرینی حماسه عاشورا بدل میگردد.
اربعین را همچنین نیز میتوان به مثابه یک «هنر اجرایی جمعی» در مقیاسی بیسابقه تحلیل کرد که در آن میلیونها هنرمند-مخاطب به طور همزمان در خلق و تجربه یک اثر هنری عظیم مشارکت میکنند. در این اجرا، مرز میان هنرمند، اثر هنری و مخاطب محو میشود. صحنه، جادههای منتهی به کربلاست؛ بازیگران، زائران و میزباناناند؛ و سناریو، حماسه عاشورا و فرهنگ ایثار و مهماننوازی است که در طول قرون متمادی بازتولید شده است.
این هنر اجرایی، با پویایی و سیالیت بینظیر، مشارکتمحوری و تکرارپذیری سالانه، جلوهای از زیبایی را به نمایش میگذارد که در عمل خدمت، در گامهای خسته اما مصمم، در تبادل نگاهها و لبخندها، و در اشتراکگذاری غذا و سرپناه تجلی مییابد. این حرکت، نه صرفاً یک رویداد خودجوش، بلکه تبلور قرنها فرهنگ زیارت و ارادت است که در بستر آموزههای قرآنی درباره ایثار (و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة – حشر: 9) و همبستگی جمعی ریشه دارد.
اربعین یک نظام نشانهشناختی غنی است که هر جزء آن حامل معنایی عمیق و زیباییشناختی است. رنگها (سیاه ماتم، سبز حسینی، قرمز شهادت)، صداها (نوحهها، ذکرها، فریادهای لبیک یا حسین)، حرکات (راه رفتن موزون و پیوسته میلیونها نفر، سینهزنی و زنجیرزنی ریتمیک و هماهنگ) و ابژهها و فضاها (پرچمها، موکبها، نقاشیها و خطاطیها) هر یک به مثابه کدهای معنایی عمل میکنند که حسی از تعلق، تاریخ و هویت را القا میکنند. این نشانهها، ریشههایی عمیق در تاریخ عاشورا و نمادپردازیهای مذهبی دارند و هر پرچم و هر نوحه، فصلی از کتاب سترگ تاریخ شیعه را بازخوانی میکند؛ فصلی که همواره الهامبخش مقاومت و پایداری بوده است.
زیباییشناسی اربعین، با تأکید بر ایثار، رنج مقدس، مشارکت جمعی، و تجلی امر متعالی در امر روزمره، به چالش کشیدن پارادایمهای زیباییشناختی غربی میپردازد که اغلب بر فردیت، عقلانیت ابزاری، و جدایی سوژه از ابژه تأکید دارند. اربعین یک «زیباییشناسی همبستگی» و «زیباییشناسی ایثار» را مطرح میکند که در آن، زیبایی نه در کمال فرم، بلکه در عمق معنا، اصالت تجربه و عظمت روح جمعی نهفته است. این رویداد، دعوتی است به توسعه یک «پارادایم اربعینی» در علوم انسانی؛ پارادایمی که بتواند پدیدههای مشابه را در فرهنگهای دیگر نیز تبیین کند و فهم ما را از ابعاد مختلف زیبایی و تجربه انسانی، فراتر از تعاریف محدود و قالبی، گسترش دهد. این همان «قدرت نرم» و «منطق مقاومت» است که رهبر انقلاب از آن سخن میگویند؛ منطقی که نه بر اساس قدرت سختافزاری، بلکه بر پایه پیوندهای معنوی و عاطفی شکل میگیرد و ظرفیتهای بیبدیلی برای دیپلماسی مردمی و فرهنگی دارد.
برای رهایی از این بدهی، علوم انسانی نیازمند یک چرخش پارادایمی است که اربعین را نه صرفاً یک پدیده محلی یا مذهبی، بلکه یک نمونه بینظیر از تجربه انسانی در مقیاس جهانی ببیند. تنها در این صورت است که علوم انسانی میتواند بدهی خود را به اربعین ادا کند و از این پدیده عظیم، الهامبخش نظریههایی شود که نه تنها به تبیین جهان اسلام، بلکه به درک عمیقتر ماهیت انسان در هزاره سوم کمک کنند. اربعین، بوم نقاشی زنده و سمفونی بیکلامی در عالم هستی است که هر ساله با حضور میلیونها نفر، خلق و تجربه میشود و به زیبایی، معنایی عمیقتر از آنچه در نگاه اول مینماید، میبخشد. این حرکت عظیم، دعوتنامهای است به بازاندیشی در بنیادهای علوم انسانی و بهرهگیری از گنجینههای فکری و معنوی تاریخ، قرآن، ادبیات عرفانی و رهنمودهای رهبرانقلاب برای تبیین پدیدههای بیبدیل جهان معاصر.
انتهای پیام/