تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : سبک زندگی
لینک : econews.ir/5x4084436
شناسه : 4084436
تاریخ :
این روزها یک معلم ریاضی، یقه ترامپ را رها نمی‌کند اقتصاد ایران: جفری اپستین، سرمایه‌دار جنجالی و مجرم جنسی آمریکایی، پیش از ورود به دنیای سرمایه‌گذاری، با وجود نداشتن مدرک دانشگاهی، مدتی به عنوان معلم در مدرسه دالتون فعالیت داشت. او بعدها با تشکیل شبکه‌ای از ارتباطات با چهره‌های بانفوذ، از جمله دونالد ترامپ، در مرکز توجه قرار گرفت. نام ترامپ نیز به عنوان یکی از شریکان اجتماعی اپستین مطرح شده؛ موضوعی که برای او دردسرهای حقوقی و رسانه‌ای زیادی به‌همراه داشته است.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

برترین‌ها:  جفری اپستین، سرمایه‌دار جنجالی و مجرم جنسی آمریکایی، پیش از ورود به دنیای سرمایه‌گذاری، با وجود نداشتن مدرک دانشگاهی، مدتی به عنوان معلم در مدرسه دالتون فعالیت داشت. او بعدها با تشکیل شبکه‌ای از ارتباطات با چهره‌های بانفوذ، از جمله دونالد ترامپ، در مرکز توجه قرار گرفت. نام ترامپ نیز به عنوان یکی از شریکان اجتماعی اپستین مطرح شده؛ موضوعی که برای او دردسرهای حقوقی و رسانه‌ای زیادی به‌همراه داشته است.

روزنامه هم میهن با انتشار مطلبی به بررسی دقیق این ماجرا پرداخته است و در ادامه  آن را می‌خوانید:

علی‌رغم تلاش‌های ترامپ برای مختومه کردن پرونده جفری اپستین، سرمایه‌دار رسوا و مجرم جنسی، مجلس نمایندگان آمریکا که در کنترل جمهوری‌خواهان است با ارسال دستور رسمی برای وزارت دادگستری خواستار انتشار اسناد مرتبط با او شده است.

تقریباً دو هفته پس از آنکه یکی از کمیته‌های فرعی با حمایت برخی از جمهوری‌خواهان رای داد تا وزارت دادگستری اسناد مربوط به اپستین و گیلی مکسول، همدست زندانی او را منتشر کند، جیمز کومر (جمهوری‌خواه از ایالت کنتاکی) رئیس کمیته نظارت مجلس نمایندگان، این احضاریه را رسماً صادر کرد. علاوه بر آن کومر احضاریه‌هایی برای چندین نفر از افراد سرشناس از جمله بیل کلینتون، رئیس‌جمهور سابق، هیلاری کلینتون،‌ وزیر امور خارجه سابق و همچنین رابرت اس مولر سوم، مدیر پیشین اف‌بی‌آی و مشاور ویژه صادر کرده است. 

کومر در مجموع 11 احضاریه برای اسناد و شهادت‌هایی که در طول دو دهه جمع‌آوری شده‌اند و از جمله عده‌ای از دادستان‌های کل سابق در دولت‌های رؤسای‌جمهور دموکرات و جمهوری‌خواه صادر کرده است. مهلت زمانی تعیین‌شده یازدهم همین ماه یعنی کمتر از یک هفته دیگر است. 

تئوری‌های توطئه برای خیلی‌ها خنده‌دارند. ماندگارترین آنها معمولاً به دو دلیل رواج پیدا می‌کنند: اول، چون میزانی از حقیقت در آنها نفهته است و دوم، چون به شکاف‌های تاریخی بنیادین اشاره دارند. نظریه‌ها از شکلی به شکل دیگر تغییر می‌کنند، دگرگون می‌شوند و عناصر حقیقت را فراتر از واقعیت تحریف می‌کنند. در این فرآیند، نظریه‌ها شکاف‌های موجود را عمیق‌تر و بی‌بصیرتی ناشی از نفرت را تشویق می‌کنند. 

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا را شاید بتوان موفق‌ترین قاچاقچی توطئه در تاریخ مدرن آمریکا نامید. 

ترامپ با تجارت توطئه حرفه سیاسی خود را بنا کرده است. از نمونه‌های آن می‌توان به ترکیب تئوری‌های توطئه نژادپرستانه درباره محل تولد باراک اوباما، رئیس‌جمهور سابق آمریکا، طرح دیدگاه‌های  مبهم درباره «دولت پنهان» که علیه منافع آمریکایی‌های معمولی توطئه می‌کند و اخیراً تاییدیه او بر این موضوع که حلقه‌ای از الیت شیطان‌پرست پدوفیل از جمله هیلاری کلینتون در تجارت کودکان نقش دارند،‌ اشاره کرد.

افشاگری‌ها درباره جفری اپستین که به تجارت دختران زیر سن قانونی متهم است و همچنین شیوه‌ای که پای طبقه الیت نیویورک در این ماجرا باز شده، ظاهراً بخش‌هایی از نظریه‌ نهایی را تایید می‌کند؛ در واقع بر این باور دامن می‌زند که طبقه الیت آمریکا بر اساس قوانین خود عمل می‌کند؛ فراتر از قانون و مصون از پاسخگویی. 

یک ماهی است که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا تلاش می‌کند تا پایگاه حامیانش دیگر حرفی از جفری اپستین نزنند. اما هنوز از خشم جنبش ماگا مخفف «عظمت را دوباره به آمریکا بازگردانیم» از عدم انتشار کامل اسناد جفری اپستین کاسته نشده است. دیوید انریچ، خبرنگار تحقیقی نیویورک‌تایمز در پادکست دیلی می‌گوید این موضوع حل نمی‌شود چون مجموعه‌ای از برخی از پولدارترین و قدرتمندترین افراد و نهادها و سوال‌های بی‌پاسخ بسیاری را در دل خود دارد. 

جفری اپستین که بود؟ 

کارشناس امور مالی خودخوانده‌ای که در نیویورک و فلوریدا و یک جزیره خصوصی زندگی می‌کرد. او با افراد بسیار ثروتمند و مشهوری مرتبط بود و در سال‌های 1990 و 2000 زمان زیادی را با دونالد ترامپ گذرانده بود. ترامپ بارها از علاقه مشترک هر دو به زنان گفته است. 

اما ماجرا از سال 2008 شروع شد؛ زمانی که اپستین در دادگاهی در فلوریدا به جرایم جنسی اعتراف کرد، مدت کوتاهی را در زندان گذراند و سپس در سال 2019 به اتهام قاچاق جنسی در سطح فدرال دستگیر شد و حدوداً یک ماه پس از بازداشت به‌صورت حلق‌آویز در سلول خود در زندانی در منهتن پیدا شد. 

از آن زمان، سیل ناتمامی از تئوری‌های توطئه درباره پرونده‌ای که از جفری اپستین به جا مانده، به راه افتاده است. به گفته انریچ، رد تئوری‌های توطئه و بی‌اساس دانستن آنها کار راحتی است و توجیهی برای تحقیقات بیشتر باقی نمی‌گذارد. اما موضوع درباه اپستین فرق می‌کند. 

در این مورد تعداد قابل‌توجهی از سوال‌های بی‌پاسخ پیرامون امور مالی و شهرت افراد بسیار قدرتمند و ثروتمند وجود دارد. بنابراین به گفته انریچ این موضوع به ریشه خشم جنبش ماگا تبدیل شده است؛ اینکه خیلی چیزها هست که نمی‌دانیم. 

از کجا شروع کنیم؟ 

از فلوریدا در اواسط سال‌های 2000؛ زمانی که جفری اپستین برای اولین بار توجه مقامات ایالتی و فدرالی را که درباره اتهاماتی مبنی بر آزار و اذیت جنسی زنان و دختران جوان آغاز کرده بودند، جلب کرد. این تحقیقات مدتی طول کشید. آنها اتهام آزار و اذیت جنسی اپستین را به دو اتهام فحشا تقلیل دادند و با او به توافق رسیدند که به جای محاکمه مدت بسیار کوتاهی را در زندان بگذراند. به گفته خود اپستین، او از هفت روز، شش روز  و روزی 12 ساعت اجازه داشت برای کار خارج از زندان باشد و این یعنی عملاً برای خواب به زندان برگردد. 

در آن زمان این موضوع سروصدای زیادی نکرد. به گفته انریچ قطعاً حلقه نزدیک به اپستین نیز که شامل دوستانش و افرادی می‌شد که برای او پول و منابع ارتباطی و پرستیژ داشتند، به روی خود نیاوردند. اما زمانی که روزنامه‌نگاران «میامی هرالد» تحقیقات خود را آغاز کردند و تلاش کردند بفهمند که دقیقاً چه اتفاقی افتاده، نظر افکار عمومی نیز به ماجرای اپستین جلب شد.

این روزنامه‌نگاران در سال 2018 مجموعه‌ای از گزارش‌های خود را منتشر کردند. آنها متوجه شدند که مقامات محلی، پلیس و دادستان پالم بیچ پرونده قطوری از اتهامات جدی درباره جنایات جنسی که اپستین به طور مکرر مرتکب شده، جمع‌آوری کرده بودند و سپس به‌عنوان بخشی از توافق فدرال با اپستین کاملاً مفقود شده بود. در نتیجه اپستین حکم زندان خیلی سبکی گرفت و از سوی دیگر شواهد بسیاری که جمع‌آوری شده بودند، هیچ‌وقت منتشر نشدند. 

بنابراین عموم مردم هیچ‌وقت از میزان تخلفات ادعایی اپستین باخبر نشدند. از نظر انریچ اینجا نقطه آغاز ماجراست چراکه تا به امروز هنوز هم مثل یک راز باقی مانده که دولت فدرال چرا حاضر شد به روشی میانجی‌گری کند که اساساً منجر به حفاظت از اپستین شود و اتهاماتی را که در مورد آن تحقیق شده بود از قربانیان و عموم مردم پنهان نگه دارد. 

بزرگترین سوال این است اپستین ثروت خود را از کجا به‌دست آورد. هر بار که در رسانه‌ها نام اپستین می‌آید علاوه بر جنایاتش به او به‌عنوان فردی اشاره می‌شود که زندگی کاملاً لوکسی داشته. او صاحب چندین ملک بزرگ بود. جزیره داشت. جت شخصی هم داشت. او قطعاً خیلی پولدار بود و توانسته بود اعتماد بسیاری از افراد ثروتمند و قدرتمند را جلب کند.

در 11 ژوئیه تاکر کارلسون در سخنرانی خود در میان نشست جوانان محافظه‌کار گفت: «چطوری یک نفر در اواخر دهه 70 از معلم ریاضی بودن در دالتون بدون هیچ مدرکی از کالج به داشتن چندین هواپیما، یک جزیره خصوصی و بزرگترین خانه مسکونی در منهتن می‌رسد؟ این پول‌ها از کجا آمدند؟» اپستین خود را مدیر صندوق پوشش ریسک (هج فاند) یا مدیر امور مالی نشان می‌داد. اما به گفته انریچ این موضوع حقیقت ندارد: «او یک نابعه مالی واقعی نبود یا اینکه کسی باشد که با طی سلسله مراتب، خود را به صدر وال استریت رسانده باشد.

او کسی بود که سابقه بسیار سطحی و کوتاهی داشت.» به گفته انریچ در وال‌استریت هم به او  به عنوان کارشناسی که تمام امور مالی‌ات را بسپاری دیده نمی‌شد. مت گولدستاین، خبرنگار نیویورک‌تایمز نیز تحقیقات بسیاری درباره این موضوع انجام داده. لئون بلک یکی از پولدارترین و قدرتمندترین افراد جهان و فردی شناخته‌شده در وال استریت و مالک شرکت سهامی خاص غول‌پیکری به نام آپولوست. او برای دریافت مشاوره برای مدیریت مالیات‌هایش، برنامه‌ریزی برای دارایی‌هایش به سراغ جفری اپستین می‌رود. بلک در طی چند سال حدوداً 170 میلیون دلار برای خدمات برنامه‌ریزی مالیاتی و دارایی به اپستین می‌پردازد. خیلی‌ها به‌همین خاطر اپستین را حسابدار مالیاتی خطاب می‌کنند. بلک هر گونه مشارکت در جنایات اپستین را رد کرده است. اما روابط مالی این دو نفر خیلی‌ها را مشکوک کرده بود. 

با اینکه اطلاعاتی در مورد اینکه افراد بسیار پولدار چه دستمزدی به مشاوران مالی پرداخت می‌کنند، وجود ندارد اما در این مورد می‌توان گفت که افراد پولدار و قدرتمند بسیار کمی علناً به جرایم جنسی متهم شده‌اند و در سلول زندان خود را حلق‌آویز کرده باشند. حتی در مورد مرگ اپستین خیلی‌ها هنوز آن را خودکشی نمی‌دانند. او یکی دو هفته پس از بازداشت دوم در سال 2019  در زندان متروپولیتن ملافه تخت خود را پاره می‌کند با آن خود را به دار می‌آویزد. زمانی که پیدا شد زنده بود ولی در کما. 

از آن زمان اپستین تحت نظر قرار داشت. قرار بود هم‌سلولی دیگری به سلولش اضافه شود و نگهبان‌ها هم تمام مدت او را تحت‌نظر داشته باشند. اما درعوض یکی از شب‌های ماه اوت او در سلول تنها ماند و نگهبان‌ها تصمیم گرفتند مدتی به او سر نزنند و زمانی او را پیدا کنند که خود را با ملافه حلق‌آویز کرده اما این‌بار زنده نمانده است. این موضوع دومی بود که بر تئوری‌های توطئه بیشتری دامن زد و سوال‌های بیشتری ایجاد کرد که این اتفاق چگونه رخ داد.

بالاخره او حافظ رمز و راز بسیاری از افراد قدرتمند بود که جسدش در سلول پیدا شد؛ جایی که قرار بود تحت نظارت باشد. هنوز هیچ تصویر ویدئویی از آنچه در سلول یا محیط اطراف آن اتفاق افتاده منتشر نشده است. نیویورک‌تایمز سال‌ها برای جمع‌آوری جزئیات پرونده اپستین تحقیق کرده و درنهایت برای دسترسی به این جزئیات به دادگاه رفته تا سازمان زندان‌ها آنها را در اختیار خبرنگاران این روزنامه قرار دهد. 

در واقع از همان زمانی که اپستین در اواسط سال‌های 2000 دستگیر شد دولت فدرال با چنگ و دندان تلاش کرده تا اطلاعات مربوط به اپستین را مخفی نگه دارد. کمااینکه اپستین و بسیاری از هم‌دستانش هم همین کار را کرده‌اند. واقعیت این است که ممکن است توضیحات منطقی برای بسیاری از ابهامات وجود داشته باشد و مشخص نیست که هیچ‌وقت شواهدی که بتوانند به ابهامات پاسخ دهند منتشر شوند اما در این میان تئوری‌های توطئه شدت بیشتری به خود خواهند گرفت. 

واکنش ماگا

شان مک‌ریش خبرنگار نیویورک‌تایمز می‌گوید در این 10 سال یکی از چیزهای جذابی که دیدیم ارتباط دونالد ترامپ با پایگاه حامیانش است: «او با افرادی که بیشترین وفاداری را دارند، دچار اختلاف شده و نمی‌دانیم به کجا ختم می‌شود.» او درباره تاثیر پرونده اپستین بر روابط ترامپ با حامیانش می‌گوید: «این یک مطالعه موردی جذاب و نفیس در شیوه ارتباط ترامپ با پایگاهش است» که شامل آسیب‌پذیری‌های سیاسی، دستورالعملی که به وقت دردسر اجرا می‌کند و کژفهمی و سوءمدیریت کاخ سفید از نادیده گرفتن هشدارها با پایگاه مردمی‌اش است. 

این سیکل زمانی شروع شد که وزارت دادگستری یک یادداشت دوصفحه‌ای را منتشر کرد و اساساً پرونده تحقیقات اپستین را بست و به همه گفت زمان آن رسیده که از این موضوع بگذریم. نارضایتی‌ها خیلی زود بالا گرفت. این بار نه از سوی منتقدان همیشگی بلکه از افرادی مانند چارلی کرک، فعال سیاسی، نویسنده و شخصیت رسانه‌ای. یا مگان کلی، روزنامه‌نگار و شخصیت رسانه‌ای. یا حتی تاکر کارلسون. ناگهان تمام جهان پادکسترها یک صدا یک درخواست داشتند که خلاف خواسته کاخ سفید بود. سپس ترامپ شرایط را بدتر کرد و زمانی که تصمیم گرفت درباره اپستین صحبت کند لحن تحقیرآمیز و متکبرانه‌ای را به‌کار گرفت. ترامپ گفت: «همه اینها یک فریب بزرگ است. این کار از سوی دموکرات‌ها و برخی از جمهوری‌خواهان احمق است و جمهوری‌خواهان نادان در دام آن افتادند.» 

افرادی که ترامپ آنها را احمق خطاب می‌کند، کسانی هستند که معمولاً درباره هر موضوعی نظر می‌دهند و راهی را برای راضی کردن خود پیدا می‌کنند و ترامپ را هیچ‌وقت مقصر هیچ خطایی نمی‌دانند. اما این بار قبول دارند که این موضوع تفاوت خاصی دارد. رفتار غیرقابل توضیح ترامپ پیرامون این موضوع کل جهان‌بینی حامیان ماگا را در هم شکسته است. به‌گفته مک‌ریش برای درک این موضوع باید به دوران آغاز ظهور ترامپ به‌عنوان یک پدیده سیاسی برگردیم. او در برهه‌ای به قدرت می‌رسد که بی‌اعتمادی، بدبینی و حتی پوچ‌گرایی مطلق در آمریکا موج می‌زد؛ اتفاقی که پس از دو جنگ شکست‌خورده، که یکی از آنها بر اساس اطلاعات نادرست بود (حمله به عراق)، بحران رکود اقتصادی که در آن هیچ‌کدام از ثروتمندانی که آن را ایجاد کردند، هیچ هزینه‌ای متحمل نشدند و فقط مردم عادی بودند که به ستوه آمدند.

سپس ترامپ می‌آید و می‌گوید اتفاقات بسیاری پشت‌پرده رخ می‌دهند. او می‌گوید به من اعتماد کنید. من می‌دانم. من دیده‌ام. می‌دانم سیاستمداران چه مدلی هستند. اینها به این کشور خیانت کرده‌اند و با قوانین متفاوتی بازی می‌کنند. آنها هیچ‌وقت به دردسر نمی‌افتند. من گوینده حقیقت هستم. من پرده از این حقیقت برمی‌دارم و شما می‌توانید به من اعتماد کنید.

پس با من همراه شوید. از اینجا به بعد هر اتفاق بدی که برای ترامپ می‌افتد، هر رسوایی، هرگونه تلاشی از طبقه خودی‌های واشنگتن برای سرکوب او در این جهان‌بینی می‌گنجد که تشکیلات حاکم می‌خواهد او را سرکوب کند و این حقایق تلح را درباره هر آنچه واقعاً اتفاق می‌افتد، بازگو می‌کند. این چارچوب ذهنی جنبش ماگا بود. درباره پرونده اپستین که مبهم و فراگیر است همچنان سوال‌های بسیاری وجود دارد.

بنابراین ماجرای اپستین با این مضامین همخوانی دارد چون در اصل مردم بر این باورند که ثروتمندان از مجازات کارهای وحشتناک خود قسر در می‌روند. این موضوع دقیقاً همان چیزی است که ترامپ قول داده بود تا برای مبارزه «ما در مقابل آنها» وارد کاخ سفید شود. اما در مورد اپستین به‌نظر می‌رسد که ترامپ طرف الیت را گرفته و جهان‌بینی ماگا به مرحله فروپاشی نزدیک شد. 

سوال اینجاست که آیا فقط این اینفلوئنسرهای ماگا هستند که بر خواسته خود پافشاری می‌کنند یا مسئله‌ فراگیرتر از آن است؟ مک‌ریش می‌گوید این سوالی است که ما خبرنگارانی که واشنگتن را پوشش می‌دهیم تمام مدت از خود می‌پرسیم؛ اینکه داستان‌هایی که ما روی آنها متمرکز می‌شویم واقعاً طنین‌انداز می‌شوند؟ مک‌ریش معتقد است که در مورد اپستین واقعاً موضوع همین است. مک‌ریش از خانواده‌ای از طبقه متوسط از شهری در پنسیلوانیاست و دوستانی دارد که به ترامپ رای داده‌اند که در این مدت انزجار خود را از ماجرای اپستین و واکنش‌های ترامپ مطرح کرده‌اند. مک‌ریش می‌گوید افرادی را می‌شناسد که عضو باشگاه مارالاگو، اقامتگاه و باشگاه گلف ترامپ هستند؛ افرادی ثروتمند که آنها هم درباره این موضوع ابراز تاسف کرده‌اند. 

ترامپ برای به‌دست گرفتن کنترل روایت اپستین شانس تازه‌ای پیدا کرد. زمانی که وال‌استریت ژورنال گزارشی درباره دفترچه‌ای برای تبریک تولد اپستین در سال 2003 منتشر کرد که ترامپ هم در آن، تولد او را تبریک می‌گوید و می‌نویسد که امیدوار است هر روز یک راز فوق‌العاده دیگری باشد، رئیس‌جمهور آمریکا توانست جایگاه خود در این جنگ را پیدا ‌کند. سلاح او این ادعا بود که این گزارش جعلی است و حملات همیشگی خود به رسانه‌ها را آغاز کرد. او حتی از روپرت مرداک مالک وال استریت ژورنال و دوست خود شکایت کرد و حالا در وضعیت حمله قرار گرفته است و به گفته مک‌ریش ترامپ همیشه در حالت حمله برای حامیانش آدم خوبی می‌شود. اما شاید این بار در مورد اپستین جواب دهد.

معلوم نیست که ترامپ چگونه می‌تواند از این بحران بیرون ‌آید. همچنان صحبت از تئوری‌های توطئه است که در عین حال به جرایم واقعی مربوط می‌شوند. مک‌ریش می‌گوید دلیلی وجود دارد که این پرونده توجه عموم را به خود جلب کرده. این موضوع فراتر از سیاست است، همه آن را دنبال می‌کنند. در عین حال، ترامپ همیشه راهی را برای حفظ حامیان خود پیدا می‌کند. به‌گفته مک‌ریش، ترامپ استاد خلق واقعیت‌های خودش مطابق با نیازهایش است. همیشه زمانی که ترامپ سنگر می‌گیرد، زیرکانه‌تر عمل می‌کند. هم‌اکنون هم سنگر گرفته اما با این حال موضوع اپستین هنوز حل نشده است. 

استنباط واضح، هرچقدر هم که استنباط باشد، این بود که ترامپ و جمهوری‌خواهان آنقدر از آنچه در اسناد اپستین وجود دارد نگرانی دارند که ترجیح می‌دادند با واکنش شدید پایگاه ماگا روبه‌رو شوند، ترسو و ضعیف به‌نظر برسند تا اینکه این اسناد را منتشر کنند.  حالا کاهش محبوبیت ترامپ و سکوت او درباره اپستین یک سوال را مطرح می‌کند: آیا ماجرای اپستین خدشه‌ای به رئیس‌جمهور آمریکا وارد می‌کند؟ آیا پایگاهش بالاخره از او روی برمی‌گرداند؟ 

اگر تاریخ گواه باشد، این احتمال بسیار کم است. ترامپ به‌طور فوق‌العاده‌ای مقاوم است. او از بحران‌هایی این‌چنینی برای تقویت قدرتش استفاده می‌کند. او وفاداری را دستور می‌دهد و آن را از پم باندی، مایک جانسون و افراد دیگری در دولت فدرال خود که به‌طور فزاینده‌ای ایدئولوژیک است دریافت می‌کند. حالا پشت کردن پایگاه غرق در توطئه‌اش به او، دیگر مسئله پذیرش اشتباه نیست بلکه یکی از هویت‌های اصلی آن است. 

از نگاه بیرونی تلاش‌های ترامپ برای پرت کردن افکار عمومی از ماجرای اپستین و پروراندن تئوری‌های توطئه موجود پیرامون باراک اوباما و هیلاری کلینتون ممکن است ضعیف به نظر برسد اما او همچنان بر اتهاماتی مانند «خیانت» آنها دامن می‌زند. تولسی گابارد، مدیر اطلاعات ملی ترامپ تا جایی پیش رفت که گفت اوباما سال‌ها مشغول راه‌اندازی کودتایی علیه ترامپ بود.  در آیین شخصیتی یک رهبر اقتدارگرا، توطئه به راحتی به سلاحی علیه دشمنان و واقعی به نظر می‌رسد. در فضای ملتهب سیاسی آمریکا، این تئوری‌های توطئه به شاهرگ اصلی برتری سفیدپوستان و انتقام‌جویی نژادپرستانه تبدیل می‌شود که حتی پیش از پیدایش آمریکا سیاست‌های آمریکا را شکل داده است.