ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، استفن والت در این مقاله در نشریه فارین پالیسی منتشر شد به بررسی ابعاد شخصیتی و عمکرد ترامپ در دهههای اخیر بخصوص در زمان ریاست وی بر آمریکا در دور اول و دور دوم پرداخت.
والت نوشت: دونالد ترامپ در نزدیک به یک دهه گذشته، بیتردید مهمترین چهره سیاسی ایالات متحده بوده است. اکنون پس از دو دوره ریاست جمهوری، دو نکته درباره او آشکار شده است: نخست آنکه نفوذ سیاسی او در آغاز بهشدت دستکم گرفته شد، و در طول زمان توانست به سیاستمداری مؤثرتر بدل شود. او علیرغم دروغگوییهای مزمن، نقض وعدهها، محکومیتهای کیفری و جنسی، و بیاعتنایی به هر هنجاری که مانع رسیدن به اهدافش میشد، حزب جمهوریخواه را بهطور کامل مطابقِ تصویر خود بازسازی کرد و در سال 2024 بار دیگر انتخاب شد.
والت نوشت: ترامپ اکنون نیز در تلاش است تا رادیکالترین تغییر در تاریخ سیاست آمریکا را رقم بزند: قبضه اقتدارگرایانه قدرت که روند آن بهطور جدی آغاز شده و ممکن است موفق شود.
در این مقاله آمده است: اما دومین نکته، ضعف آشکار او در سیاستگذاری است. ترکیب ناآگاهی، رفتارهای تکانشی و اولویت دادن به وفاداری بر شایستگی، بارها موجب تصمیمات احمقانه او شده است. او در تمرکز قدرت، ثروتاندوزی شخصی و تحت فشار گذاشتن افراد آسیبپذیر موفق بوده، اما در ارائه و اجرای ابتکاراتی که واقعاً به نفع ایالات متحده باشند، شکست خورده است. به همین دلیل، فرصتهای طلایی بسیاری که میتوانست مسیر کشور را بهتر کند، یکی پس از دیگری از دست رفتهاند.
والت تأکید میکند که ترامپ در شرایطی به قدرت رسید که ایالات متحده با مشکلات عمدهای مواجه بود: نابرابری اقتصادی، چالشهای ژئوپلیتیک با چین و روسیه، بحران تغییرات اقلیمی، فروپاشی زیرساختهای عمومی و کاهش اعتماد عمومی به نهادهای دموکراتیک.
به عقیده والت، چنین شرایطی، فرصتی بینظیر برای اصلاح ساختاری و ایجاد تغییرات پایدار در اختیار او گذاشته بود، اما او این فرصتها را بهجای تقویت بنیانهای دموکراسی و رفاه عمومی، صرف تعمیق قطببندی سیاسی و تحکیم قدرت شخصی خود کرد.
نویسنده اشاره میکند که ترامپ میتوانست از حمایت گسترده پایگاه مردمیاش برای اجرای اصلاحات واقعی بهره بگیرد. برای نمونه، امکان داشت با سرمایهگذاری در زیرساختها، آموزش و بهداشت، نهتنها استانداردهای زندگی را ارتقا دهد بلکه حمایت طبقه متوسط و کارگر را نیز تضمین کند. با این حال، او ترجیح داد سیاستهای مالیاتیای را پیش گیرد که عمدتاً به نفع ثروتمندان بود و نابرابری را تشدید کرد.
وی افزود: در عرصه سیاست خارجی نیز بهجای در پیش گرفتن راهبردهایی پایدار برای روبروشدن با قدرتهای نوظهور، اغلب با تصمیمات شتابزده و فردمحور، موقعیت ایالات متحده را تضعیف کرد.
والت تاکید کرد: از منظر امنیت ملی، فرصتهایی برای کاهش تنشها وجود داشت. ترامپ میتوانست از موقعیت پس از جنگ اسرائیل با ایران و همچنین بحران اوکراین برای ایجاد یک نظم منطقهای جدید و پایدار بهرهبرداری کند. اما اقدامات او بیشتر بر تهدید، تحریم و شعارهای تند متکی بود تا دیپلماسی خلاقانه. این رویکرد نهتنها به ثبات منجر نشد، بلکه هزینههای سنگینی برای آمریکا و متحدانش به بار آورد.
بنا بر این گزارش، در زمینه تغییرات اقلیمی نیز فرصتهای کلیدی از دست رفت. ایالات متحده میتوانست در دوره ترامپ رهبری جهانی برای مقابله با بحران آبوهوایی را به دست گیرد، هم به دلیل ظرفیت اقتصادی و هم فناوریهای نوین. با اینحال ترامپ، با بیاعتنایی به دانش و خروج از توافقهای بینالمللی، آمریکا را به عقب راند. این سیاستها نهتنها به محیط زیست آسیب زد، بلکه نفوذ جهانی واشنگتن در این حوزه حیاتی را نیز کاهش داد.
والت تأکید میکند که ناتوانی ترامپ در سیاستگذاری کارآمد، تنها نتیجه ناآگاهی نبود، بلکه بخشی از یک پروژه گستردهتر برای تحکیم اقتدار فردی بود. او با تضعیف نهادهای مستقل، حمله به رسانهها، و جایگزینی مدیران حرفهای با افراد وفادار بله قربان گو، فضایی ساخت که تصمیمات بر مبنای خواستههای شخصیاش شکل میگرفت.
والت تاکید کرد: این وضعیت نهتنها مانع اصلاحات واقعی شد، بلکه ظرفیت کشور برای مواجهه با بحرانهای آینده را نیز فرسوده ساخت.
در نهایت، مقاله نتیجه میگیرد که دونالد ترامپ شاید در عرصه سیاسی همچنان پیروز باشد، اما در عرصه سیاستگذاری، کارنامهای پر از فرصتهای سوخته دارد. او بهجای اینکه از قدرت بیسابقهاش برای بازسازی کشور بهره گیرد، میراثی از قطببندی، ضعف نهادی و بیثباتی به جا گذاشته است.
والت نوشت: اگرچه هنوز زمان برای برخی اصلاحات وجود دارد، اما مسیر کنونی نشان میدهد که میراث اصلی ترامپ نه یک آمریکای قدرتمندتر، بلکه کشوری است که فرصتهای بزرگش در تاریخ، یکی پس از دیگری به هدر رفتهاند.