ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حامد عسگری نویسنده کتاب خال سیاه عربی در ادامه روایت خود از سفر حج گفت:
حج اصلا مسئله من نبود؛ معتقد بودم اگر پولی داشتم 10بار هم که شده برم کربلا ولی حج نرم. گزارههایی هم مثل یمن و وهابیت این عزم را جزمتر کرده بود. طوری که اگر میلیاردر هم میشدم شاید برای رفع تکلیف به حج میرفتم.
والدین همسرم از 15سال قبل برای حج ثبتنام کرده بودند. پدر خانمم بیمار شد و با نظر پزشک از سفر منع شد. مادرخانمم هم گفت تنهایی حج نمیرم.
همسرم گفت فیش را به من بدهید تا به حج بروم و قبول کردند.
کلاسهای حج شروع شد و بعد از هرکلاس و دوره از تنها گذاشتن من و بچهها ابراز نگرانی میکرد.
در میان این رفتوآمدها برای ضبط کلیپی به سوریه دعوت شدم؛ به دلایلی حضور ما طولانی شد و درخواست کردم با هزینه شخصی خانواده را به سوریه ببرم.
چند روزی که آنجا بودیم، شبها به اتفاق گروه به حرم حضرت رقیه میرفتیم. شب آخر همه از حرم بیرون آمدیم اما همسرم نیامد. حرم خالی شده بود اما خبری از همسرم نبود. حدود 40 دقیقه بعد با چشمانی سرخ از گریه بیرون آمد؛ گفتم چرا انقدر دیر؟ همه را معطل خودت کردی؟ زل زد در چشمانم و گفت: از خانم برایت یک حج گرفتم! نگفت دعا کردم، گفت گرفتم!
مدتی بعد، قرار بود از خانه خودمان به خانه پدرهمسرم بروم، تنها بودم، تلفن زنگ زد و گفت: آقای عسگری؟ گفتم بله؟ گفت حج میآیی؟
گفتم حج اسم برنامهای است؟ گفت نه بابا حج تمتع؛ گفتم من حامد هستم، عسگری. گفت بله حامد عسگری شاعر نویسنده روزنامه نگار. فک من قفل شد. گفت تا اذان صبح پاسپورت را برایم بفرست و قطع کرد.
یک طرف سرم میگفت قسط وام، کارها، قولها و یک طرف دیگر میگفت خره برو وگرنه 15سال باید منتظر بمانی. بعد با کدام پول میتوانی حج بروی؟ الان 36 ساله هستی و توان دویدن و رمیکردن داری بعدا معلوم نیست قسمتت شود. در این نزاع نهایتاً سمت موافق سرم برنده شد و گفتم میآیم.
انتهای پیام/