ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
برترینها: طی روزهای اخیر حضور عادل فردوسیپور در غرفه یکی از نشرهای مشهور در نمایشگاه کتاب تهران، با صف طولانی علاقهمندان همراه شد؛ صحنهای که واکنشهای متفاوتی را در شبکههای اجتماعی برانگیخت. برخی این رفتار را ستایش چهرهای مردمی دانستند، برخی دیگر آن را نگرانکننده توصیف کردند. اما آیا واقعاً این صف معنای منفی دارد؟
صف کشیدن مردم برای دیدار با عادل فردوسیپور در غرفه یک ناشر در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، بار دیگر این سؤال را پیش آورد که ما، به عنوان جامعه، در چه نقطهای ایستادهایم؟ آیا این حجم از استقبال از یک مجری تلویزیونی سابق، نمادی از فرهنگدوستی است یا نشانهای از نوعی درماندگی اجتماعی که در آن، مردم به هر نشانهای از گذشتهای خوشتر، چنگ میزنند؟
عادل فردوسیپور بدون تردید چهرهای محبوب و باسابقه در رسانه بود. در بهترین حالت، او نمادی از یک دوره تلویزیون متفاوت است؛ دورهای که دیگر وجود ندارد و فقط در خاطرهها زنده مانده است. پس چرا برای دیدار با او، مردم اینچنین صف میکشند؟ آیا با ستایش یک مجری سابق، خلأئی را پر میکنیم؟
پاسخ ممکن است نگرانکنندهتر از آن چیزی باشد که تصور میکنیم. جامعه امروز ایران، خسته از ناکامیها، فشارها و آیندهای مبهم، بیش از هر زمان دیگری دنبال نوستالژی و پناهگاه عاطفی است. عادل برای بسیاری، تداعیکنندهی شبهای بدون دغدغه، هیجان فوتبالی و امید به شفافسازی بود. اما اینکه چنین خاطرهای به شکل یک صف چندصدنفره در نمایشگاه کتاب بازآفرینی شود، نشان میدهد جامعه دیگر به آینده نمینگرد، بلکه فقط گذشته را میبلعد.
از سوی دیگر، این صف، نمادی از فقر فرهنگی نیز هست. اینکه در یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی کشور، که باید محل کشف نویسندگان تازه، گفتمانهای جدید و مواجهه با اندیشههای تازه باشد، تمرکز اصلی روی سلبریتیهای نیمهفراموششده باشد، بیش از آنکه مایه افتخار باشد، زنگ خطری است برای سلیقه عمومی.
و فراموش نکنیم که این استقبال، اتفاقی نیست. رسانهها، فضای مجازی و حتی نشرهایی که از چهرههای مشهور بهرهبرداری تجاری میکنند، همگی در خلق چنین لحظههایی نقش دارند. صف برای عادل، شاید ناخواسته، بخشی از همان پروژه کلی باشد؛ ساختن اسطورههای مصرفی، تکراری و بیاثر، تا ذهن خسته جامعه جایی برای خالی شدن پیدا کند، نه لزوماً برای رشد.
صف ایستادن برای یک مجری تلویزیونی، در دل یک نمایشگاه کتاب، بیشتر از آنکه نشانی از وفاداری فرهنگی یا ستایش عادلانه باشد، نوعی فریاد خاموش جامعهایست که در غیاب امید به آینده، به گذشتهای دستنیافتنی پناه برده است. شاید وقت آن رسیده باشد که به جای صف کشیدن برای چهرهها، دوباره صف بکشیم برای کتاب، تفکر و صدای نویسندگانی که آینده را میسازند، نه صرفاً یادآور روزهای ازدسترفتهاند.