ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
خبرگزاری تسنیم طی سلسلهیادداشتهایی به بازخوانی فراز و نشیب زندگی رهبران مقاومت اسلامی لبنان میپردازد. در همین راستا بازخوانی حیات سیدحسن نصرالله رهبر شهید و اسطورهای حزبالله لبنان و نقش وی در بالندگی محور مقاومت با عنوان «زندگی و زمانه سیدحسن نصرالله» در قالب مجموعه مقالاتی منتشر خواهد شد و اکنون قسمت سی آن پیش روی شماست.
پیش͏تر توضیح داده͏ایم که جنگ داخلی لبنان را باید نقطه عطف زمانه «سیدحسن نصرالله» دانست که مسیر زندگی وی را تغییر داد. اولاً «حزبالله لبنان» و شمایل فعلی «مقاومت اسلامی لبنان» نتیجه مستقیم ـ و به تعبیری: فرزند ـ جنگ داخلی لبنان است؛ ثانیاً شخص سیدحسن نصرالله نیز زندگیاش به سبب جنگ داخلی کاملاً دگرگون شد. در اثر این جنگ، خانواده ایشان از بیروت به جنوب بازگشتند و نهایتاً سیدحسن راهی عراق شد تا با شهید «سیدعباس موسوی» آشنا شود و در مسیر جهاد و مقاومت قرار گیرد.
تصویری نمادین از جنگ داخلی لبنان
در فصل دوم این سلسلهمقالات، طی قسمتهای چهارم تا بیست و یکم به بررسی ریشههای جنگ داخلی لبنان پرداختیم. در این راستا، از زمینههای تاریخی و اجتماعی جنگ داخلی شروع کرده و در ادامه به نقش کشورهای خارجی در آن پرداختیم. در این میان جریانشناسی طرفین اصلی درگیری را مورد توجه قرار داده و به صورت خاص دو قطب اصلی یعنی «حزب کتائب» به عنوان محور «راست افراطی مارونی» و «کمال جنبلاط»، رهبر حزب «سوسیالیست پیشرو» به عنوان محور «جناح چپ» را معرفی کردیم.
از قسمت بیست و دوم وارد فصل سوم این سلسلهیادداشت شدیم که به بازخوانی «وقایع مهم روزهای ابتدایی جنگ لبنان» اختصاص دارد. در اینجا به صورت خاص وقایعی مد نظر است که به صورت مستقیم بر روی زندگی شخصی و خانوادگی شهید سیدحسن نصرالله اثر گذاشت. در این فصل تمرکز ما بر «تشریح وقایع تاریخی بر اساس ترتیب زمانی» است و از این منظر میتوان قسمت نهم با عنوان «فاجعه بزرگ عین الرمانة» را به عنوان مقدمه این فصل در نظر گرفت.
قسمت بیست و دوم به موج ترور و آدمربایی در بیروت اختصاص داشت. همین آدمرباییها کار را به جایی رساند که جناح مقابل (چپ) به مقری حمله کند که آن را مرکز ناامنی و گروگانگیری غرب بیروت میدانست. به این ترتیب «نبرد هتلها» آغاز شد که فاز نخست آن را در قسمتهای بیست و سوم و بیست و چهارم تشریح کردیم.
در قسمت بیست و پنجم، نشان دادیم رژیم صهیونیستی در آن زمان عجله زیادی داشت تا زودتر جنگ داخلی لبنان کلید خورده و جبهه جدید و مهمی علیه سازمان آزادیبخش فلسطینی باز شود. مهمترین بازوی رژیم برای این پروژه، «فالانژهای وابسته به حزب کتائب» بودند. در همین قسمت همچنین ماجرای «قرآنسوزی» را شرح داده و در قسمت بیست و ششم به «تجزیه اجتماعی لبنان» پرداختیم.
از قسمت بیست و هفتم وارد بحث «شنبه سیاه» شدیم. امروز آخرین قسمت از بحث شنبه سیاه را مرور میکنیم. اهمیت شنبه سیاه در این است که همین ماجرا باعث شد تا خانواده شهید سیدحسن نصرالله از بیروت به خاستگاه خودشان بازگردند و مسیر زندگی سیدحسن نوجوان تغییر کند. همچنین شنبه سیاه یکی از نقاط عطف شکلگیری جنگ داخلی لبنان به حساب میآید و از این منظر نیز واکاوی آن واجد اهمیت به سزایی است. به این دو علت، ماجرای شنبه سیاه را با توجه بیشتری واکاوی کردیم.
بشیر جمیل فرمانده شاخه نظامی حزب کتائب و فرزند ارشد پییر جمیل در جمع شبهنظامیان تابع خود
در قسمت بیست و هفتم، ساعات نخست «شنبه سیاه» را به روایت عامل اصلی این جنایت یعنی «جوزف سعادة» بازگو کردیم. او به صراحت، بیپروایی خود در قتل عام کورکورانه همه عابران در منطقه مسلماننشین را شرح داده است. در قسمت بیست و هشتم به ادامه ماجرای قتل عام مسلمانان پرداختیم و توضیح دادیم که ادامه ماجرا به تصرف بخش شرقی پایتخت لبنان رسید. در قسمت بیست و نهم، شراکت – اداره رکن دوم - ارتش در ارتکاب این جنایت و وجود نقشه قبلی برای آن را اثبات کردیم. در این قسمت به این موضوع میپردازیم که چرا باید این تاریخ (6 دسامبر) برای ارتکاب این جنایت انتخاب میشد؟
وضعیت روزهای منتهی به شنبه سیاه
در قسمت بیست و پنجم با عنوان «قرآنسوزی برای تحریک مسلمانان» نشان دادیم که تحولات ماههای اکتبر و خصوصاً نوامبر 1975 به صورتی بود که تلآویو به این جمعبندی برسد که باید «فوراً» جنگ لبنان آغاز شود تا سازمان آزادیبخش فلسطین درگیر فضای داخلی لبنان شده و نتواند برنامههای خود در سطح جهان و همچنین در عمق اراضی اشغالی را دنبال کند.
«سمیر جعجع» مؤسس و رهبر فعلی حزب «قوات» که زمانی یکی از اجزای شاخه نظامی حزب کتائب به شمار میرفت.
در این تصویر او در جمع شبهنظامیان خود در حزب کتائب دیده میشود. حزب کتائب یکی از مهمترین بازوهای رژیم صهیونیستی برای کشاندن لبنان به ورطه جنگ داخلی فراگیر بود
در همین راستا طبیعی است که اسرائیل از مهمترین متحدین و سرشاخههای خود در لبنان بخواهد تا به هر قیمتی جنگ داخلی فراگیری ایجاد کنند که سازمان آزادیبخش ناگزیر بر روی لبنان تمرکز کند. پیشتر در قسمت شانزدهم با عنوان «افشای هویت دو جاسوس اسرائیل» گفته بودیم که مقامات رژیم صهیونیستی در مذاکرات کمپدیوید خطاب به مقامات مصری صریحاً گفته بودند که «کمیل شمعون» و «پییر جمیل» جاسوسان اسرائیل هستند. طبیعی است که در این بستر و با توجه به تحولات میدانی ناظر به «نبرد هتلها»، اسرائیل به فالانژهای افراطی فشار بیاورد تا زودتر سرتاسر خاک لبنان را درگیر جنگ داخلی بسازند!
از همین زاویه میتوان اقداماتی مانند «قرآنسوزی» را بهتر درک کرد. اما قرآنسوزی هم افاقه نکرد و خویشتنداری مسلمانان را به دنبال داشت. در چنین فضایی آنها یک گام جلوتر آمدند و جنایت «شنبه سیاه» را رقم زدند. در این زمینه، آنها الگویی مانند «عین الرمانه» را مد نظر داشتند که در قسمت نهم شرح داده شد. فاجعه عین الرمانه باعث درگیری دو روزه در این روستای شد؛ اما این بار شنبه سیاه در خود بیروت صورت گرفت و بلافاصله نیروهای کتائب بخش شرقی بیروت را تصرف کردند تا جنگ به مرحله غیرقابل بازگشت برسد.
اهمیت زمانی فاجعه شنبه سیاه
در قسمت سیزدهم با عنوان «تشییع جنازه جنجالی؛ مقدمه جنگ داخلی» نوشتیم که در می 1973 ارتش لبنان در چند نوبت به اردوگاههای فلسطینی حمله کرد؛ اما «عبدالحلیم خدام»، وزیر خارجه وقت سوریه در روز 5 می 1973 برابر با 15 اردیبهشتماه 1352 به بیروت رفت و نسبت به نقض پیمان قاهره هشدار داد. همین سفر باعث شد تا مقامات بیروت به این جمعبندی برسند که نمیتوانند از ارتش لبنان برای خلع سلاح گروههای فلسطینی استفاده کنند. در واقع، در اینجا بود که مقامات مارونی جناح راست لبنان اتفاق نظر کامل داشتند که سوریه نمیخواهد لبنان از پیمان قاهره خارج شود و اجازه چنین کاری را نخواهد داد.
حافظ اسد در کنار پییر جمیل
از این مقطع، رهبران جناح راست تلاش کردند روابط خود را با حکومت سوریه تقویت کنند و از این طریق بر روی مواضع دمشق تأثیر بگذارند. یکی از برجستهترین افرادی که این مسیر را طی کرد، «پییر جمیل» بود که در قسمت هفدهم با عنوان «حمایت کشورهای عربی از فالانژها» به مذاکرات وی با حافظ اسد نیز اشاره کردیم: «پییر جمیل به دمشق رفت و پشت دربهای بسته به رایزنی با «حافظ الاسد» رئیسجمهور سوریه پرداخت. ساعتی بعد، «عبدالحلیم خدام» و تعدادی از سران حزب بعث (سوریه) نیز وارد جلسه شدند.
در مورد محتوای جلسه دونفره نقلقولی وجود ندارد؛ اما پییر جمیل در جلسه جمعی با حضور وزیر خارجه و... خطاب به رئیس جمهور سوریه گفته بود: «من با آن گروه مقاومت که سرزمین را آزاد میکند، همراه هستم، اما اگر کسی در حوزه سیاست بخواهد به اسم مقاومت به امتیازخواهی یا قدرتطلبی بپردازد، با آن مخالفت میکنم.»
در آن زمان، این اظهارات چنین تفسیر شد که پییر جمیل از سوریه میخواهد علیه «کمال جنبلاط» و احزاب چپگرای لبنانی وارد عمل شود و در مقابل حاضر است اطمینان خاطر بدهد که با گروههای فلسطینی کاری نخواهد داشت!!» باید به زمان انجام این سفر توجه ویژهای داشت. در آن زمان تقریباً چهار ماه از جلسه سران جناح راست میگذشت که بر سر حمایت از شبهنظامیان مارونی برای عملیات علیه مقاومت فلسطینی به اجماع رسیده بودند و از طرف دیگر تنها 10 روز به شروع جنگ یوم کیپور باقی مانده بود. در واقع در اینجا پییر جمیل تلاش کرد از شکاف میان چپهای لبنان (مشخصا کمال جنبلاط) و دمشق حداکثر بهرهبرداری را داشته باشد.
صفحه اول روزنامه العمل (وابسته به حزب کتائب) در شماره فردای شنبه سیاه
در این شماره، اهمیت ویژه دیدار پییر جمیل با حافظ اسد برای حزب کتائب را به وضوح میتوان مشاهده کرد. استفاده از 4 عکس و تأکید پییر جمیل بر اینکه اولاً «سوریه میتواند به لبنان برای خروج از بحران کمک کند» و ثانیاً اینکه «لبنان و سوریه با یک تهدید مشترک مواجه هستند»، معنادار است
این تعامل در ماههای بعد نیز ادامه یافت و در سال 1975 به اوج خود رسید. در همین بازه زمانی، تقابل میان چپهای لبنان و حکومت سوریه نیز در بالاترین سطح قرار داشت. در آن زمان، بخشی از افسران امنیتی ارتش لبنان – که علیه چپها و فلسطینیها دست به اقدامات غیرقانونی زده و تحت تعقیب قضائی قرار گرفته بودند - به دمشق گریخته و تحت الحمایه حافظ اسد قرار گرفته بودند.کمال جنبلاط این کار دمشق را «نقض استقلال و حاکمیت ملی لبنان» خوانده بود! در سطح گروههای فلسطینی نیز این شکاف به وجود آمده بود؛ تا حدی که بخشی از جبهه مردمی به سرکردگی «احمد جبریل» مسیر خود را از سازمان آزادیبخش جدا کرده و در دمشق مستقر شده بودند.
در چنین وضعیتی، در روز 6 دسامبر 1975 برابر با 15 آذرماه 1354، پییر جمیل برای دیدار با حافظ اسد به دمشق رفت. در آن زمان وضعیت نیمهجنگی در لبنان حاکم شده بود که طی فصل اخیر آن را شرح دادهایم. در واقع هدف از این سفر، جلب موافقت سوریه برای عملیات گسترده مارونیها علیه جناح چپ بود. کمال جنبلاط نیز این نکته را به خوبی درک کرده و حتی – به ادعای جوزیف سعاده - به نیروهای خود دستور داد تا جادههای مواصلاتی به سمت دمشق را ببندند!
تصویری از کوچاندن اجباری و آوارهسازی شهروندان بیدفاع
آواره کردن اجباری مسلمانان لبنان از شرق بیروت، در همان عصر روز شنبه سیاه آغاز شد
بر این اساس، جنایت شنبه سیاه رخداد مهمی است که تنها ساعاتی پیش از دیدار جمیل با اسد صورت گرفت. در واقع پییر جمیل در دیدار با رئیس جمهور سوریه باید جنگ را «اجتنابناپذیر» میخواند و از این طریق، مانع اقدام بازدارنده دمشق (مشابه می 1973) میشد. از این منظر، بدون وقوع یک اتفاق ویژه تا تاریخ 6 دسامبر، سفر پییر جمیل به دمشق بدون نتیجه میماند و در نتیجه حزب کتائب نیاز جدی داشت که لبنان پیش از این روز وارد جنگ شود.
فرمانده جنایت شنبه سیاه؛ از تهدید پیشینی تا عدم پشیمانی پسینی
در قسمت پیشین با عنوان «شبهکودتای مارونیها و ارتش لبنان» به تفصیل نشان دادیم که ارتش لبنان با فالانژها هماهنگ بود و مانع قتل عام شهروندان یا بستن خیابانها و تصرف محلات نمیشد. همین هماهنگی ثابت میکرد از قبل و در سطوح عالی هماهنگی لازمه برای ارتکاب این جنایت صورت گرفته بود. در نتیجه نمیتوان آن را به خشم لحظهای جوزف سعاده – همانگونه که در کتابش تلاش میکند وانمود کند – تقلیل داد.
حال با توضیحاتی که در بند پیشین (وقوع شنبه سیاه، همزمان با سفر جمیل به دمشق) ارائه شد، باید به این مطلب اندیشید که آیا واقعاً شنبه سیاه طراحی داخلی حزب کتائب بود. در این زمینه قرائن قابل تأملی وجود دارد. نخست اینکه جوزف سعادة در حضور سران حزب کتائب با فریاد و صدای بلند خطاب به پییر جمیل هشدار میدهد: «با ادامه این وضعیت، پسرم رولان را به قتل میرسانند. در آن روز، من هرگز صبر نخواهم کرد و به تشخیص و روش خودم عمل میکنم.» احتمالاً جوزف سعادة در آن روز صادقانه هشدار میداده؛ اما همین هشدارها میتواند زمینهای باشد تا شاهدان در صحنه، نقشهای را طراحی کنند که جوزف سعاده از روی عشق پدری این جنایت را مرتکب شود!
فالانژهای حزب کتائب در بیروت
فالانژهای تابع حزب کتائب با در اختیار داشتن سلاحهای سنگین و خودروهای زرهی، از ظهر شنبه سیاه با تصرف بخش شرقی پایتخت به شبهکودتا دست زدند
برای درک بهتر این موضوع، باید فضای آن روزها را شناخت. در این زمینه کتاب جوزف سعادة کفایت میکند و نیاز به هیچ منبع دیگری نیست. در روز سهشنبه 2 سپتامبر 1975 برابر با 11 شهریورماه 1354، درگیری در منطقه «الزحله» میان مسلمانان و مسیحیها رخ میدهد. این درگیری تا دو هفته قبل به صورت پراکنده ادامه مییابد و نهایتا «ایلی» فرزند جوزف سعادة توسط عوامل ناشناس ربوده و کشته میشود. بعد از این ماجرا، جوزف خواستار شدت عمل بیشتری علیه مسلمانان لبنان بود؛ اما رهبران حزب کتائب مخالفت کرده و تلاش میکردند «افراطیون» را کنترل کنند! اما سعادة از این موضع سران کتائب انتقاد میکرد و معتقد بود باید با «آهن و باروت» خاک لبنان را آزاد کرد!! او در این راه، در گردانهای بیجین، «جوانان احساساتی و مصمم» را گرد هم آورده بود و برای این «نبرد بزرگ» آماده میشد!
با این مقدمه میتوان ماجرا را بهتر درک کرد. در اواخر سپتامبر و اوائل اکتبر، نیروهای تحت فرمان جوزف سعاده خواستار تشدید تنش و حمله سراسری به مسلمانان بودند. در این میان، جوزف سعاده صریحاً تهدید میکرد که اگر بعد از فرزند اولش (ایلی)، برای فرزند دومش (رولان) هم اتفاقی بیفتد، دست به سلاح میبرد و زیر بار «فرمان کنترل خشم» نخواهد رفت! در قسمت بیست و هفتم با عنوان «به رگبار بستن مسلمانان در بیروت» به تفصیل نشان دادیم که ماجرای قتل رولان مشکوک است و حالا با این مقدمه میدانیم که جوزف سعاده پیشتر تهدید کرده بود که اگر اتفاقی برای رولان بیفتد، دست به اقدامات سخت خواهد زد.
تصویری از زنان داوطلب اردوگاههای آموزشی شاخه نظامی حزب کتائب
جوزف سعاده میگوید جوانان تحت امر وی در یگان ویژه مبارزه شهری موسوم به «بی جین»، از ماهها قبل اشتیاق و انگیزه فراوانی داشتند تا مسلمانان و فلسطینیها را سرکوب کنند
در پایان ذکر این نکته ضروری است که جوزف سعاده هیچگاه بابت جنایتهای صورت گرفته در شنبه سیاه ابراز پشیمانی و ندامت نکرد. در کتاب خود نیز پیرامون این موضوع میگوید: «هرگز احساس ندامت نکردم. حتی یک روز هم بابت این کار احساس پشیمانی نداشتم. من میدانم که بالاخره روزی طعمه انتقامجویی واقع خواهم شد و مرگ سختی خواهم داد؛ اما به ارتکاب این کار افتخار میکنم. من اعتقاد دارم حتی هنوز هم انتقام خون پسرانم را نگرفتهام؛ زیرا "غریبهها" همچنان در کشورم حضور دارند.»
این اظهارات نشان میدهد وضعیت در ذهن جوزف سعاده جوری ترسیم شده که تا زمانی که فلسطینیها در لبنان حضور دارند، انتقام خون فرزندانش را نگرفته است و در ازای آن حق دارد مسلمانان (حتی لبنانی) را بکشد. او در ادامه حرفهای قابل تأملی به زبان میآورد: «مسلمانان لبنانی هم مانند ما باید از حقوق شهروندی [برابر] برخوردار باشند. در نتیجه چارهای نیست جز اینکه ما مسیحیان از برخی امتیازات خود کوتاه بیاییم. اما قبل از این کوتاه آمدن، باید ضمانت کافی دریافت کنیم که با ما به مثابه شهروندان درجه دو – مانند وضعیت اقلیتها در مصر، عراق، اردن و سوریه – رفتار نخواهد شد.»
جمعبندی
در جمعبندی این بحث باید گفت ما با یک طراحی پیچیده طرف بودیم. اسرائیل نیاز داشت تا شعلههای جنگ داخلی در سرتاسر لبنان زبانه بکشد و این نیاز در پایان ماه نوامبر به اوج خود رسید. در نتیجه برای شروع جنگ داخلی سراسری در لبنان عجله داشت. در این راه، عوامل خود در حزبهای «کتائب» و «وطنیین الاحرار» را نیز به کار گرفت. از طرف دیگر، جوزف سعاده از دو ماه قبل نقطه ضعف خود را نشان داده بود و یگان مسلح قدرتمندی هم در اختیار داشت که بر شروع جنگ داخلی و قتل عام گسترده مسلمانان تأکید داشتند. این نقطه ضعف جوزف سعاده هم چیزی نبود جز «کشته شدن دومین فرزند (رولان) و انتساب قتل به فلسطینیها»
در این میان، تاریخ کشف جسد مثله شده رولان از اهمیت به سزایی برخوردار است. این واقعه تنها ساعاتی پیش از دیدار پییر جمیل و حافظ اسد رخ داد و بلافاصله بعد از آن قتل عام کورکورانه مسلمانان در شمال بیروت به وقوع پیوست که به جنایت «شنبه سیاه» معروف شد. و بعد از آن نشست بود که حزب کتائب به این اطمینان خاطر رسید که این بار سوریه برای پایبندی بیروت به پیمان قاهره وارد عمل نخواهد شد! همزمان نیز شبهکودتا از طرف گروههای شبهنظامی راست افراطی مارونی کلید خورد و شرق بیروت به تصرف آنها درآمد. و در نتیجه از اینجا لبنان به نقطه التهاب بدون بازگشت رسید و جنگ فراگیر کل دامنه کشور را در بر گرفت. سطح تنش نیز در حدی بود که دیگر نخستوزیر و... نتوانند پادرمیانی کنند.
یکی از پیامدهای ناگوار جنگ داخلی لبنان، عادی شدن مسئله «تجاوز به زنان» بود!
این موضوع در میان شبهنظامیان مسیحی شیوع بیشتری داشت و طی دهههای بعد لبنانیها فضای سکوت و بایکوت را در این خصوص شکستند
نگارنده ادعا نمیکند که قتل رولان توسط خود عوامل حزب کتائب صورت گرفته باشد؛ اما ادعا میکند که اولاً رفتار و اقدام جوزف سعاده (قتل عام عابران مسلمان در صبح شنبه) پیشبینی شده بود و ثانیاً جوزف سعاده قبلا نقطه ضعف خود (قتل رولان) را فریاد زده بود. در نتیجه هر سرویسی که به دنبال ایجاد جنگ در لبنان باشد، میتواند این اقدام را مرتکب شود. از این منظر باید گفت به جز سرویس اطلاعاتی اسرائیل و در درجه بعد ایالات متحده، هیچ کسی در این سطح ذینفع و دارای دسترسی عملیاتی و اطلاعاتی نبوده که مرتکب چنین جنایتی (مثله کردن رولان با تبر) شود.
در پایان باید گفت که در بازخوانی شنبه سیاه به وضوح میبینیم که تودههای ملت لبنان بیپناه بودند. همین تودههای بیپناه قربانی اصلی درگیری شدند و میزان تلفات آنان در مقایسه با گروههای مسلح به مراتب بیشتر بود. نهادهای نظامی و امنیتی دولتی نیز به وظایف ذاتی خود عمل نمیکردند. طبیعی است که در چنین بستری، اقبال به مقاومت مردمی افزایش پیدا کند.
در اینجا باید یادآوری کرد که همین ماجرا باعث مهاجرت (معکوس) خانواده سیدحسن نصرالله به جنوب و بازگشت به زادگاه پدری بود. با توجه به اینکه ما در این سلسلهیادداشت تمرکزمان بر روی زندگی شهید سید حسن نصرالله است، فصل سوم در همین جا به پایان میرسد.
انتهای پیام/