تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : استان‌ها
لینک : econews.ir/5x3992785
شناسه : 3992785
تاریخ :
هشتمین روز از انفجار در بندر شهید رجایی؛ روایتی از دل آتش، دود و دلهره اقتصاد ایران: بندرعباس- انفجار در بندر شهید رجایی یکی از سخت ترین و تلخ ترین اتفاقات چند دهه اخیر در کشور است که کل مردم ایران را عزادار کرد.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها: ساعت از دوازده ظهر گذشته بود. آفتاب تندِ بندر، بی‌ملاحظه بر سر و صورت کارگران می‌تابید.

همه‌چیز عادی به نظر می‌رسید. رانندگان کامیون، سایه‌نشین کانتینرها شده بودند و شاید با لبخندهایی کم‌جان، به استراحتی کوتاه دل خوش کرده بودند؛ بی‌خبر از این‌که دیگر بیداری‌ای در کار نخواهد بود.

کمی آن‌طرف‌تر، صدای قاشق و چنگال در رستوران کوچک شرکت به گوش می‌رسید. غذا بود، خنده بود، اما هیچ‌کس نمی‌دانست که همین لقمه‌های آخر، شاید استخوانی شوند در گلو، بغضی فروخورده در تاریخ بندر. در سکوتی دیگر، کارگری وضو گرفته بود و داشت آخرین دانه‌های تسبیح را برای تسبیحات حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) زیر لب زمزمه می‌کرد. یک سجده آرام، یک آمین بی‌پاسخ؛ و ناگهان… «بومب»

صدایی مهیب، سهمگین‌تر از هر فریادی. صدایی که اول بندر شهید رجایی را لرزاند، سپس بندرعباس را و بعد، دل تمام مردم ایران را. دودی نارنجی، سیاه، و سفید از دل آتش بلند شد و انگار می‌خواست آسمان را پاره کند. زمین زیر پاها لرزید. شیشه تمام خودروها شکست. سقف‌ها شکافته شد، دیوارها ترک خورد و قلب‌ها تکه‌تکه شد.

علی ستاری: در دقایق اولیه هیچکس نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده است

هشتمین روز از انفجار در بندر شهید رجایی؛ روایتی از دل آتش، دود و دلهره

علی ستاری مدیر خبرگزاری مهر در هرمزگان می‌گوید: در دقایق نخست، هیچ‌کس از ماهیت حادثه باخبر نبود. هنگام وقوع انفجار، من در سازمان امداد و نجات هرمزگان مشغول خواندن نماز عصر بودم. حتی امدادگران هم از اصل ماجرا بی‌اطلاع بودند. بعدتر، از زبان آتش‌نشانان اداره بندر شهید رجایی شنیدم که آن‌ها نیز در زمان انفجار، از علت دقیق آن آگاه نبودند و فکر می‌کردند که پالایشگاه منفجر شده است. اما بعدها مشخص شد که انفجار در بندر شهید رجایی رخ داده است.

من در شرق بندرعباس حضور داشتم و آقای عباس ذاکری، عکاس خبرگزاری، در مرکز شهر بود. بلافاصله او را به سمت غرب بندرعباس اعزام کردم و خودم پیگیر اخبار شدم و به بیمارستان شهید محمدی رفتم.

انتقال مصدومان با هر وسیله‌ای

بیمارستان شهید محمدی یکی از مراکز اصلی پذیرش مصدومان بود. آمبولانس‌ها به طور مداوم مجروحان را منتقل می‌کردند. برخی از آسیب‌دیدگان نیز با خودروهای شخصی، که اغلب شیشه‌های شکسته و سقف‌های فرورفته داشتند، خود را به بیمارستان رسانده بودند. به طور مرتب با خبرنگار اعزامی در تماس بودم. ترافیک سنگین مانع از ادامه مسیر او با خودرو شد و مجبور شد خودرو را رها کرده و پیاده خود را به بندر برساند.

خانواده‌های نگران، بدون اطلاع از وضعیت عزیزانشان، مقابل اورژانس بیمارستان تجمع کرده بودند. تخت‌های بیمارستانی جدید در مقابل اورژانس چیده شده بود تا در صورت پر شدن ظرفیت بیمارستان، مورد استفاده قرار گیرند. هوا به شدت گرم بود و دود به تدریج آسمان بیمارستان را فرا گرفت.

دلهره و ازدحام حسِ غالب در بیمارستان

صحنه پر از دلهره بود. تا آن زمان، این حجم از نگرانی را در چهره مردم ندیده بودم. چند ساعتی بود که چیزی ننوشیده بودم، اما فرصتی برای این کار نبود. باید هرچه سریع‌تر به مرکز انتقال خون می‌رفتم. آنجا نیز با ازدحام جمعیت مواجه شدم. با وجود اینکه تنها گروه خونی O منفی مورد نیاز بود، افراد با گروه‌های خونی مختلف برای اهدای خون آمده بودند. مسئولان مرکز از مردم خواهش می‌کردند که در روزهای آینده مراجعه کنند، زیرا ظرفیت نگهداری خون محدود بود و اهدای خون همگانی در یک روز، می‌توانست در روزهای آتی برای تأمین خون بیماران عادی مشکل ایجاد کند.

ورود به اسکله و مواجهه با آتش

هشتمین روز از انفجار در بندر شهید رجایی؛ روایتی از دل آتش، دود و دلهره

پس از مرکز انتقال خون، بلافاصله به سمت اسکله حرکت کردم. از راه فرعی وارد محوطه کانتینری سینا شدیم و به آتش رسیدیم. اولین نقطه‌ای که به آن رسیدیم، ضلع شرقی بود. حجم آتش به حدی زیاد و غیرقابل باور بود که همان‌جا ایستادیم و شروع به گزارش‌گیری کردیم، غافل از اینکه در ادامه، با دریایی از آتش مواجه خواهیم شد.

حین گزارش‌گیری، چند انفجار مهیب در نزدیکی ما رخ داد. پس از تهیه گزارش، به همراهم گفتم که سوار ماشین شویم و کمی عقب‌تر برویم، فیلم‌ها را ارسال کنیم و دوباره برگردیم تا اگر اتفاقی برایمان افتاد، حداقل زحماتمان هدر نرود و فیلم‌ها به خبرگزاری برسد. حدود ۳۰ متر دور شدیم، فیلم‌ها را ارسال کردیم و دوباره به سمت آتش برگشتیم. از یک زیرگذر عبور کردیم و به پارکینگ خودروها رسیدیم.

هشتمین روز از انفجار در بندر شهید رجایی؛ روایتی از دل آتش، دود و دلهره

باقی شب را در خط مقدم آتش بودیم. چند ماشین آتش‌نشانی در ضلع غربی مشغول اطفا حریق بودند و ما دقیقاً بین ضلع شرقی و غربی آتش قرار داشتیم و از دیوارهای فروریخته عبور کرده و به نزدیک‌ترین نقطه آتش خود را رسانده بودیم، هم انفجارهای جدید رخ می‌داد و هم کانتینرهایی که در ردیف بالا قرار داشتند سقوط می‌کردند و این بیشتر برای آتش نشان‌ها خطرناک بود.

حجم آتش در انتهای شرقی به حدی زیاد بود که هیچ ماشین آتش‌نشانی نمی‌توانست به آن نزدیک شود.

حداقل سه ساعت آنجا بودیم و حتی آبی برای نوشیدن نداشتیم، تا اینکه حدود ساعت ۲۳ وزیر کشور برای بازدید آمد و ما به محوطه‌ای رفتیم که نسبتاً از آتش دور بود و محل استقرار مقامات و فرماندهان بود.

ورود هواپیمای آب‌پاش و بالگردها به میدان

هشتمین روز از انفجار در بندر شهید رجایی؛ روایتی از دل آتش، دود و دلهره

هواپیمای ایلیوشین سپاه پاسداران حدود ساعت ۱۲:۳۰ شب، اولین اقدام خود را در عملیات اطفای حریق انجام داد، این حضور مایه دلگرمی آتش نشان‌ها بود تا بدانند در مسیر اطفای حریق تنها نیستند، تا صبح بالگردهای آب‌پاش سپاه و بالگردهای جمعیت هلال‌احمر نیز به عملیات اضافه شدند و از زمین و آسمان کار شدت گرفت.

ساعت ۸:۳۰ دقیقه صبح وزیر کشور مجدداً برای بازدید با همراهی وزیر راه و شهرسازی وارد محوطه شد، این بار او وارد محوطه کانتینری شد و ما هم همراه او داخل محوطه و بین کانتینرهای ضلع غربی رفتیم، در میان کانتینرها بودیم که یک بالگرد با ارتفاع کمی بالای سر ما یک بسته ماده اطفا کننده رها کرد و گرد و خاک و باد ناشی از پرواز پایین بالگرد محوطه را برای حضور نامناسب کرد از این رو مجبور به ترک محوطه شدیم.

آتش نشان هرمزگانی از دقایق اولیه ورود به صحنه می‌گوید

هشتمین روز از انفجار در بندر شهید رجایی؛ روایتی از دل آتش، دود و دلهره

مصطفی نظری یکی از آتش نشان‌های بندرعباس که جزو اولین نفرات ورود به محوطه کانتینری است می‌گوید: مصدوم‌های اولیه به نوعی خودشان در حال خارج شدن از صحنه آتش بودند؛ همه نوع مصدومی در منطقه بود.

برای ما فرقی نداشت که چه چیزی در کانتینرها می‌سوزد فقط به نجات دادن دیگران فکر می‌کردبم

آتش نشان دیگری می‌گوید: ما آتش نشان‌هایی بودیم که از شهر اعزام شدیم، حجم آتش فوق‌العاده وحشتناک بود و چنین حجمی از آتش را تاکنون مشاهده نکرده بودیم اما همه جان خود را کف دست گرفته بودند و به دل آتش زدند، برای ما فرقی نمی‌کرد چه چیزی در کانتینر می‌سوزد، همه فکر و دغدغه ما این بود که آتش را خاموش کنیم و به این فکر می‌کردیم که شاید پشت کانتینری شخصی را بتوانیم نجات دهیم و چند لحظه سریع‌تر عمل کردن ما خانواده‌ای را از نگرانی در بیاورد.

هشتمین روز از انفجار در بندر شهید رجایی؛ روایتی از دل آتش، دود و دلهره

اطفای قیرها بسیار سخت بود

آقای حسینی یکی از آتش نشان‌های داوطلب می‌گوید: جداسازی و مرحله اطفای قیر و سیلندرهای اکسیژن بسیار ریسک بالایی داشت و سخت بود، قیرها در حال جوشیدن بودند و به محض اینکه جداسازی انجام می‌دادیم انفجار کوچکی رخ می‌داد و قیر در محیط پخش می‌شد.

او که از ملارد خود را به بندرعباس رسانده است، گفت: هوای بندرعباس بسیار گرم است و این موضوع کار را برای آتش نشان‌ها سخت‌تر کرده مخصوصاً آتش نشان‌هایی که از استان‌های دیگر آمده‌اند.