انسان عصر ماشین اگر با عشق کتاب میخواند میدانست نیاز به تفنگ ندارد
اقتصاد ایران: یک نویسنده در نشستی با عنوان «شگردهای ایجاد و تداوم کتابخوانی در خانواده» گفت: انسان عصر ماشینی، اگر کتاب را با عشق و علاقه میخواند، میدانست که نیاز به توپ و تفنگ ندارد!
به گزارش خبرگزاری مهر، نخستین نشست از سلسلهنشستهای «لذت کتابخوانی» با عنوان «شگردهای ایجاد و تداوم کتابخوانی در خانواده» با حضور فرزاد فربد و حسن نورانی شنبه بیستوهشتم تیر ۱۴۰۴ برگزار شد.
فسخ ابعاد منفی زرد درباره کتابهای گوناگون ایران
حسن نورانی در ابتدای این نشست با اشاره به اهمیت کتابخوانی و چگونگی کتابخوان کردن اعضای خانواده توسط نویسندگان، گفت: در وهله نخست باید بررسی کرد که عادت به مطالعه چگونه بهوجود میآید؟ آیا در خانواده شاعران و نویسندگان بزرگ، توصیه به مطالعه میشود؟ چرا بعضی از افراد از کتاب و کتابخوانی گریزاناند؟ یا موضوع مهمی مثل کتاب که اساساً باید به آن پرداخت و توجه ویژهای نیز داشت، چرا در بخش عظیمی از اجتماع کنونی ایران فاقد اهمیت شده است؟ البته از همین ابتدای جلسه باید نکات قابل توجهی را عرض کنم: اولاً باید همه ابعاد منفی زرد را درباره کتابهای گوناگون ایران فسخ کنیم. ثانیاً برای ترویج کتابخوانی، دو عزم کلی لازم است؛ نخست، عزم حاکمیتی و سیاستگذاریهای کلان و مهمی که در جامعه پیاده میشود و تأثیر بسزایی در رشد افراد مختلف دارد. دوم، عزم فردی است که شروع جلسه ما با آن همسویی و ارتباط تنگاتنگی دارد؛ مثلاً خود من بهعنوان یک شخص کتابخوان، چگونه افراد و طیفهای گوناگون اجتماع را به کتابخوانی تشویق کنم؟
وی افزود: آیا در خانواده خود توانستهام بستر و روند کتابخوانی را برای افرادی با ذائقههای متفاوت ایجاد کنم؟ باید همینطور این دایره وسیع را پررنگتر و گستردهتر کنم؛ مثل کشیشی که بر سنگ قبر او در کلیسای وستمینستر نوشته بودند: «کودک که بودم میخواستم دنیا را تغییر دهم؛ بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است، باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانوادهام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم، میفهمم اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید میتوانستم دنیا را هم تغییر دهم!»
او ادامه داد: مثلاً ما در عزم فردی، شاعران و نویسندگان نامداری را میبینیم که خانواده آنان، علاقهمندیشان به کتاب و کتابخوانی از اعتبار منفی برخوردار است. حتی در برخی از افراد آن خانواده، شخصیتهای عجیبوغریب و پیچیدهای میتوان پیدا کرد که این موضوع، نوعی دوگانگی در فرد محسوب میشود؛ که هم قابلیت بررسی روانشناسانه دارد و هم جامعهشناسانه. از نگاه جامعهشناختی باید گفت چرا افرادی که خود نویسنده و شاعرند، خانواده آنان علاقه و ذوقی به خواندن کتاب ندارند؟ البته باید نسبت به این موضوع، برخوردی روانشناسانه داشت و دیگر اینکه ببینیم آن فرد کتابخوان، چه چیزهایی را در خانواده فدا کرده است که کتاب به انزجار برخی از افراد خانواده مبتلا شده است. گاهی فرزند یک خانواده شاعر نامدار، شعر و ادبیات را دشمن خود میبیند و در خلوت یا جمع میگوید: کتاب، جای عواطف انسانی را گرفته و اقتصاد خانواده را فلج کرده است.
این نویسنده گفت: البته این نوع نگاه و نگرش، قابل بررسی است؛ اما بهطور ساده، اینکه من مخاطب حرفهای کتابم و در خانه کتاب میخوانم؛ ولی آیا خانواده با من همگام میشوند تا حس نکنند کتاب، رقیب عاطفی، اقتصادی و آسایش آنهاست؟ یا حتی اگر به نان شب هم محتاج باشیم، باز کتاب میخریم؟ البته باید متذکر شوم که شانس و اقبال به من رو کرده است؛ خانوادهام در بخش کتابخوانی، همچنان همراه مناند و گامهای استوار برمیدارند. یک مثال ساده از زندگی شخصی برای مخاطبان اهل کتاب بزنم؛ دلیل آشنایی با همسرم، همین کتاب بوده است و همیشه موقع خرید آن، هر دو ذوق و شوق کودکانهای در خانه به پا میکنیم.
او فرهنگسازی درباره کتابخوانی در خانه را مهم شمرد و ادامه داد: اگر در خانوادهای چه خانم و چه آقا یک نفرشان کتابخوان باشد، باید در وهله نخست، فرد کتابخوان احساس امنیت را در خانه به وجود بیاورد که این کاغذها باعث بههمریختن آسایش خانواده نمیشود. البته برای درک این موضوع مهم، باید طوری کتاب بخوانم که وقتی فرزندم مرا مشغول خواندن میبیند، با خودش بگوید که پدرم با کتابخوانی حالش بهتر است؛ و بعد از اتمام آن نیز، انسانی بهتر باشم و احساس رضایتی بیشتر از خودم در خانواده به جا بگذارم تا فرزندم از این کار لذت ببرد، نه مثل کسی که کتابی را با عجله و بیحوصله انگار برای رفع تکلیف یا ژست کتابخوانی، میخواند. یعنی باید جوری کتاب بخوانم که تکتک اعضای خانواده به همراه من از این کار لذت ببرند. مثل ارتباط گرفتن با خدا که به وقت راز و نیاز کردن با او، اخم و تخم نکنم، سرم را اینطرف و آنطرف نچرخانم؛ کتاب نیز از این قاعده مستثنی نیست. باید این یار مهربان را با چنان ذوقی خواند که حال دیگر مخاطبان را هم سر کیف بیاورد.
وی با اشاره به اینکه ترویج کتاب باید دلبخواهی باشد، نه از روی اجبار، گفت: یک نکته مهم که باید در همه امورات آدمی لحاظ شود، این است که اجبار در هر کار و مسیری، صورت زیبا و تداومی برای مخاطب ندارد؛ احساس رضایتمندی نسبت به هر چیزی باید عملکردی درونی باشد و فیالنفسه بدانیم که کتاب باعث آسایش و آرایش جان میشود. انسان عصر ماشینی، اگر کتاب را با عشق و علاقه میخواند، میدانست که نیاز به توپ و تفنگ ندارد! بلکه برای آرامش روحش نیاز به کتاب دارد. آری، برای بازسازی درون و بیرون آدمی، در وهله اول و آخر باید کتاب خواند و کتاب خرید!
حسن نورانی در پایان سخنان خود افزود: با یک کتاب شعر یا داستان، میتوانیم درباره پدیدههای جهان و چالشهای زندگی، نگاه بهتر و متفاوتتری داشته باشیم. گاهی یک کتاب حتی ما را از لحاظ رفتاری و کیفیت اخلاقی، با برخوردهای انسانی، نسبت به رویدادهای مشمئزکننده آگاهتر میسازد. به نظر بنده حتی آن کتابی که ما به آن کتاب زرد یا منفی میگوئیم، از منظر و نگاه دیگری میتواند راهگشای نفر دیگری شود. خود به شخصه، کتابخوانی را با کتابهای زرد شروع کردهام و اگر بخواهم کتابها را دستهبندی کنم، شاید نوعی تازیدن به زبان فارسی باشد. البته نه اینکه میگویم همه کتابها عالیاند؛ اما میتوان از دلِ ضعیفترین کتاب نیز، یک احساس خوب را بیرون کشید و شاید بتواند راهنمای افراد عادی شود و آنان را به زندگی برگرداند!
کتاب، متون بنیادی و حیاتی انسان است
در بخش دیگر این نشست فرزاد فربد با اشاره به اهمیت لذت در هر کاری گفت: وقتی کتاب، این متون بنیادی و حیاتی انسان را مرور و مطالعه میکنیم، باید به یک مسئله مهم بپردازیم؛ آن هم آگاهیِ وحدت و بینش میان کلمات است. در فیلم مری پاپینز، در یکی از صحنهها، مستخدم با دو تا از بچههای بازیگوشش به یکی از اتاقها میرود تا آن را تمیز کنند. اما بچهها حوصله تمیز کردن را ندارند و مدام غر میزنند. پاپینز جمله جالبی به آنها میگوید: «در هر کاری لذتی شگفت هست. اگر شما آن لذت را پیدا کنید، میتوانید از هر کاری لذت ببرید.» در مبحث کتابخوانی، کتاب نیز چنین قاعدهای دارد. اگر ما مسیری را پیدا کنیم که در آن از کتابخواندن لذت ببریم، هرگز آن را رها نمیکنیم.
او افزود: البته همه ما تجربه پدربزرگها و مادربزرگهایمان را با خود داریم که در دورانهای مختلف کودکی، برای ما کتاب میخواندند یا قصههای عامیانه تعریف میکردند. اکثر این قصهها بیشتر به شکل شفاهی بودند که سینهبهسینه نقل شدند. کودکان هر دورهای از این نوع قصهها بهرهمند شدند و لذت مضافی بردند. اتفاقات شیرین هر کدام از آن سوژهها در ذهن و یادها مانده است و به هنگام بزرگسالی، گاهی با مرور خاطرات کودکی، دوباره آنها را در ذهن خود بازآفرینی میکنند.
وی ادامه داد: مادر و مادربزرگم، هر دو برخی از قصهها را بارها برای ما تعریف میکردند و در برخی مواقع، بعضی از قسمتهای آن قصهها نیز تغییر پیدا میکرد؛ اما با تمام این موارد، ما کودکانی بودیم که با ذوق و شوق کنار خانواده و در جمع مینشستیم و مشغول شنیدن این قصههای عامیانه میشدیم. خود من نیز از آن نوع بچههایی بودم که در کودکی به اینگونه داستانها و قصهها علاقهمند شدم. البته در خانوادههای امروزی، رفتارها و چالشهای زندگی مثل گذشته نیست؛ ما نمیتوانیم سیستمهای قدیمی را پیاده کنیم و بگوییم بچهها باید کتاب بخوانند یا قصه دلبخواه ما را گوش بدهند؛ بلکه باید فضای امن کتابخوانی را برای آنها به وجود بیاوریم تا خودشان به کتاب و کتابخوانی علاقهمند شوند.
فرزاد فربد در پایان و در اشاره به روند ترویج کتابخوانی در بنیان خانواده گفت: برای خواندن کتاب، باید یک برنامه مدون و خاصی را در خانه و جامعه پیاده کنیم که علاقهمندی به کتابخواندن، به یک نگرش خاص و رفتار حرفهای تبدیل شود؛ نه اینکه از روی اجبار و تنبیه باشد. مثلاً بچه دوازدهسالهای که میخواهد شروع به کتابخواندن کند، برای دوستانش میگوید: من دارم کتاب «خشم و هیاهو» را میخوانم. آیا میتواند استدلال کند و بگوید این کتاب بیانگر چه چیزی است؟ یا چه مفهومی دارد؟ فیالنفسه، کودک و نوجوان باید مطابق سن خود کتاب بخواند.