جنگ چریکی از تونلهای ویتکُنگ تا کاراکاس؛ آیا تاریخ تکرار میشود؟
اقتصاد ایران: نیکلاس مادورو با دستور تشکیل واحدهای چریکی به سبک ویتنامی، استراتژی مقابله نامتقارن علیه تهدیدات نظامی آمریکا را در دستور کار قرار دادهاست؛ آیا تاریخ تکرار خواهد شد؟
ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
خبرگزاری مهر، گروه بینالملل، حسن شکوهی نسب: در شرایطی که کارائیب یک بار دیگر شاهد افزایش تنشهای نظامی میان واشنگتن و کاراکاس است، رئیسجمهور ونزوئلا دستوری صادر کرده که میتواند معادلات امنیتی منطقه را دگرگون کند. نیکلاس مادورو از فرماندهان ارتش خواسته تا واحدهای چریکی زیرزمینی به سبک جنگ ویتنام تشکیل دهند و تمام کشور را به یک «تفنگ» بزرگ علیه امپریالیسم آمریکایی، تبدیل کنند.
این اقدام در حالی صورت میگیرد که ناو هواپیمابر یواساس جرالد آر.فورد آمریکا در آبهای کارائیب مستقر شده و دونالد ترامپ بارها از گزینههای نظامی علیه ونزوئلا سخن گفته است. اما آیا استراتژی چریکی که نیم قرن پیش ابرقدرت آمریکا را در جنگلهای ویتنام به زانو درآورد، میتواند در خیابانهای کاراکاس و کوههای آند نیز کارساز باشد؟
درسهای تونلهای کوچی؛ چگونه ویتکنگها آمریکا را به زانو درآوردند؟
جنگ ویتنام یکی از تلخترین شکستهای نظامی ایالات متحده در تاریخ معاصر بود. از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵، رزمندگان ویتکنگ با استفاده از تاکتیکهای چریکی توانستند قدرتمندترین ارتش جهان را به عقبنشینی وادار کنند. راز این موفقیت در فهم عمیق آنها از جنگ نامتقارن نهفته بود.

شبکه عظیم تونلهای کوچی که بیش از ۲۰۰ مایل را در بر میگرفت، قلب استراتژی ویتکنگ بود. این تونلها نه تنها پناهگاهی امن در برابر بمبارانهای سنگین آمریکا فراهم میکردند، بلکه به عنوان مسیرهای ارتباطی، انبارهای تسلیحات و حتی بیمارستانهای میدانی عمل میکردند. سربازان آمریکایی که به جنگلهای انبوه و محیط ناآشنای ویتنام اعزام شده بودند، هرگز نمیدانستند دشمن از کجا ظاهر خواهد شد.
مسیر هوشیمین که بیش از ۶۰۰ مایل امتداد داشت، شریان حیاتی تدارکات ویتکنگ بود. این مسیر از طریق جنگلهای لائوس و کامبوج، سلاح و آذوقه را به جنوب منتقل میکرد و هیچگاه توسط نیروی هوایی آمریکا به طور کامل قطع نشد. تاکتیک «ضربه بزن و فرار» نیز ویتکنگها را قادر میساخت تا به پایگاههای آمریکایی حمله کنند و سپس در میان جمعیت غیرنظامی ناپدید شوند.
آمارها خود گویای فاجعه بودند؛ در اوج جنگ، هر هفته حدود ۱۰۰ سرباز آمریکایی جان خود را از دست میدادند. در نهایت بیش از ۵۸ هزار نیروی آمریکایی کشته شدند، در حالی که تلفات ویتنامی برآوردهای مختلفی دارد اما به وضوح بسیار بالاتر بود. اما عامل تعیینکننده، فرسایش روحیه عمومی در آمریکا بود. مردم آمریکا دیگر حاضر نبودند هزینه یک جنگ بیپایان در خاک دیگری را بپردازند.

البته پشتیبانی چین و اتحاد جماهیر شوروی نیز نقش کلیدی در موفقیت ویتکنگ ایفا کرد. تسلیحات پیشرفته، مشاوران نظامی و حمایتهای مالی دو ابرقدرت کمونیست، ویتنام شمالی را قادر ساخت تا در برابر ماشین جنگی آمریکا و نیز ویتنام جنوبی مقاومت کند. مهمتر از همه اما پشتیبانی عمیق مردمی و دهقانان بود. در مجموع، این جنگ دو دههای با نقشآفرینی ویتکنگها، با پیروزی دولت و ارتش ویتنام شمالی و شکست ارتش آمریکا و نابودی کامل ویتنام جنوبی متحد واشنگتن به پایان رسید.
استراتژی «آنارکیزاسیون»؛ برنامه بقای مادورو مقابل حمله احتمالی آمریکا
حال که ونزوئلا در معرض تهدیدات نظامی قرار دارد، مادورو به تاریخ برگشته و از همان سلاحهایی استفاده میکند که ویتنام را پیروز کرد. او از فرماندهان نظامی خواسته تا برنامهای با نام «مقاومت طولانیمدت» را اجرا کنند که شامل تشکیل ۲۸۰ موقعیت چریکی در سراسر کشور است. این موقعیتها از کوههای آند گرفته تا خیابانهای کاراکاس گسترده خواهند شد.

استراتژی دوم که «آنارکیزاسیون» نامیده میشود، حتی جسورانهتر است. در این سناریو، اگر نیروهای آمریکایی وارد پایتخت شوند، دولت مادورو عمداً کاراکاس را به میدان جنگ شهری تبدیل خواهد کرد تا هزینه اشغال را برای واشنگتن غیرقابل تحمل سازد. این تاکتیک یادآور جنگ شهری فلوجه در عراق یا حلب در سوریه است که هزینههای سنگینی به نیروهای اشغالگر تحمیل کرد.
مادورو اظهار میکند که ۸ میلیون شبهنظامی آماده دفاع از کشور هستند، اگرچه برخی تحلیلگران نظامی این رقم را اغراقآمیز میدانند. برخی برآوردهای نشان میدهد که ونزوئلا حدود ۵ تا ۷ هزار نیروی شبهنظامی فعال دارد که آموزشهای لازم را دیدهاند.
ارتش این کشور با حدود ۶۰ هزار نیروی قابل استقرار، تجهیزاتی دارد که بیشتر آنها از دوران جنگ سرد به ارث رسیده است و نقاط ضعفهایی در مقایسه با ارتش آمریکا دارد. برخی کارشناسان نظامی آمریکایی مدعی هستند که استراتژی ونزوئلا نه برای پیروزی نظامی بلکه برای گرانکردن هزینه سیاسی و انسانی اشغال طراحی شده است.
دولت بایدن و اکنون ترامپ بارها اعلام کردهاند که «تمامی گزینهها روی میز است» اما تهدیدات نظامی واشنگتن علیه کشورهای آمریکای لاتین سابقه طولانی دارد. از کودتای ۱۹۵۴ در گواتمالا گرفته تا حمله به پاناما در ۱۹۸۹ و محاصره اقتصادی کوبا، سیاست آمریکا در حیاط خلوت خود همواره مداخلهگرایانه بوده است.
حال سوال این است که آیا ونزوئلا میتواند با استفاده از تاکتیکهای نامتقارن، واشنگتن را از اقدام نظامی منصرف کند یا خیر؟
کارنامه جنگ چریکی در قرن ۲۱؛ از افغانستان تا سوریه و احتمال موفقیت در ونزوئلا
تاریخ معاصر نمونههای متعددی از موفقیت و شکست جنگ چریکی را به نمایش میگذارد. افغانستان شاید بارزترین مثال باشد؛ نخست در دهه ۱۹۸۰، مجاهدین افغان با استفاده از کوههای هندوکش و تاکتیکهای چریکی، اتحاد جماهیر شوروی را وادار به عقبنشینی کردند.
سپس در سال ۲۰۲۱، طالبان پس از دو دهه جنگ با نیروهای آمریکا و ناتو، دوباره قدرت را در دست گرفت. موفقیت طالبان نشان داد که حتی پیشرفتهترین فناوری نظامی نمیتواند اراده یک جنبش چریکی با پشتوانه قومی و مذهبی را در هم بشکند. طالبان از همان تاکتیکهای ویتکنگ استفاده کردند که عبارتند از حملات شبانه، بمبگذاریهای کنار جاده، ناپدیدشدن در میان جمعیت روستایی و بیش از همه، صبر استراتژیک.

در عراق پس از حمله آمریکا در سال ۲۰۰۳، گروههای مقاومت نشان دادند که در جریان جنگ شهری چه هزینه هنگفتی را میتوان به دشمن اشغالگر تحمیل کرد. در سوریه نیز، گروههای مختلف درست مانند ویتکنگها از شبکه گسترده تونلها برای حمل تسلیحات و پناه دادن به رزمندگان استفاده کردند.
حزب کارگران کردستان (پ.ک. ک) در ترکیه اگرچه اخیراً اعلام کرده که سلاحها را زمین میگذارد اما دههها با بهرهگیری از کوهستانهای زاگرس و قندیل علیه ارتش ترکیه جنگید و نشان داد که یک جنبش چریکی میتواند حتی در برابر ارتشهای مدرن دوام طولانی داشته باشد.
اما ونزوئلا با چالشهای منحصربهفردی روبروست. برخلاف ویتنام دارای جنگلهای انبوه یا افغانستان دارای کوههای صعبالعبور، ونزوئلا کشوری شهریتر است. بیش از ۸۸ درصد جمعیت آن در شهرها زندگی میکنند. این یعنی جنگ چریکی بیشتر باید در محیط شهری انجام شود؛ جایی که کنترل جمعیت و جلوگیری از تلفات غیرنظامی بسیار دشوارتر است.
دومین چالش، فقدان پشتیبانی قدرتمند بینالمللی است. ویتنام از چین و شوروی حمایت میشد، طالبان از پاکستان، اما امروزه کدام کشور از ونزوئلا حمایت تمام قد میکند؟ روسیه و چین حمایت سیاسی و اقتصادی ارائه میدهند اما هیچکدام حاضر به درگیری نظامی مستقیم با آمریکا در کارائیب نیستند. کوبا و دیگر کشورهای متحد ونزوئلا نیز حاضر به کمک نظامی و ورود مؤثر به میدان نبرد احتمالی واشنگتن-کاراکاس نیستند.
سومین و شاید مهمترین عامل، پشتیبانی مردمی است. در ویتنام، دهقانان با ویتکنگ همکاری میکردند زیرا آنها را رهاننده از استعمار میدانستند اما در ونزوئلا، بحران اقتصادی، تورم افسارگسیخته و مهاجرت بیش از هفت میلیون ونزوئلایی که برایند تحریمها و سیاستهای ستیزهجویانه آمریکا است، حمایت مردمی از حکومت را تا حدی تضعیف کرده است.
با این حال، نباید تأثیر روانی استراتژی چریکی را دستکم گرفت. تهدید به جنگ طولانیمدت و پرهزینه میتواند بازدارنده قوی باشد. آمریکا پس از تجربیات عراق و افغانستان، اشتهای کمی برای درگیری زمینی در خارج از کشور دارد. حتی ترامپ که لحن تهاجمی دارد، میداند که جنگ در ونزوئلا میتواند به باتلاق دیگری تبدیل شود که آرای انتخاباتی او را به خطر بیاندازد.
سخن پایانی
دستور مادورو برای تشکیل واحدهای چریکی سبک ویتنامی، نشاندهنده درک او از محدودیتهای نظامی ونزوئلا و تلاش برای قدرتیابی است. او با درک ضعفهای نظامی ونزوئلا مقابل آمریکا در صورت وقوع جنگ متعارف، به تاکتیکهای نامتقارنی متوسل میشود که در گذشته ابرقدرتها را به زانو درآورده است.
اما موفقیت این استراتژی به عوامل مختلفی چون پشتیبانی مردمی، حمایت بینالمللی مؤثر، توانایی تأمین تسلیحات، آموزش مناسب بستگی دارد. تاریخ نشان داده که جنگهای نامتقارن میتوانند موفق شوند اما هزینه انسانی و اقتصادی آنها همیشه سنگین بوده است.
آیا تاریخ در کارائیب تکرار خواهد شد؟ آیا ونزوئلای ۲۰۲۵ میتواند ویتنام ۱۹۷۵ باشد؟ پاسخ به این پرسشها نه تنها به تصمیمات نظامی بلکه به اراده مردم ونزوئلا، محاسبات ژئوپلیتیک قدرتهای بزرگ و در نهایت، به این بستگی دارد که آیا آمریکا درسهای گذشته را فراموش کرده یا از آنها عبرت و درس گرفته باشد؟