تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : فرهنگی
لینک : econews.ir/5x4129038
شناسه : 4129038
تاریخ :
طنزپردازها، فرشتگانی که کمی خرده‌شیشه دارند! اقتصاد ایران: اکبر اکسیر می‌گوید شاعر باید در طنز شرافت قلمی را حفظ کند و طنزی که پشت میکروفون یا پیش همسر و دختر و عروس قابل پخش نباشد، اصلاً به درد نمی‌خورد.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

خبرگزاری مهر؛ گروه فرهنگ و ادب - جواد شیخ الاسلامی: اکبر اکسیر، طنزپرداز نام‌آشنای ایرانی و بنیان‌گذار سبک «فرانو»، پس از دو دهه دوباره در حلقه رندان حضور یافت تا از تجربه‌هایش در آموزش شاعران جوان، انتشار کتاب‌های طنز و خاطرات شخصی سخن بگوید.

او در گفت‌وگو با مهر از انتشارات فعال خود در آستارا، جدیدترین کتاب طنز خود «خندیدن به افق محلی»، نگاهش به فضای مجازی و داستان پشت عکس کودکی‌اش با معدل ۱۰/۲۵ که اخیراً در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست شد، پرده برداشت و بار دیگر نشان داد طنز برای او نه فقط خنده، که شرافت قلم و تجربه زندگی است. مجموعه شعر «در سوگ سپیداران» شعرهای پیش از انقلاب، «بفرمائید بنشینید صندلی عزیز»، گزیده غزلیات میزا محمدرحیم طایر آستارایی با نام «طایر خیال»، «زنبورهای عسل دیابت گرفته‌اند»، «من هارا شورا هارا» شامل اشعار طنز ترکی و ترجمه به فارسی، «پسته لال سکوت دندان شکن است» سومین آلبوم شعر فرانو و «شعرهای گاوی»، مشترک با ابوالقاسم تقوایی، از جمله کتاب‌های اکبر اکسیر است.

در ادامه بخش اول گفت‌وگو با اکسیر می‌خوانید:

* آقای اکسیر، این روزها همچنان در حوزه نشر فعال هستید؟ کمی هم برایمان بگویید از وضعیت انتشاراتتان و کتاب‌های خودتان یا آثاری که در دست چاپ دارید.

بله، یک انتشاراتی به نام انتشارات فرانو در آستارا راه انداختیم تا کمک‌حال شعرای فرانو باشد، با تخفیفات و حمایت‌های مختلف. ولی از بدشانسی ما، کاغذ آن‌قدر رفت بالا و ما همان پایین ماندیم! با این حال، تاکنون ۱۰–۱۱ کتاب چاپ کرده‌ایم و در اختیار جوان‌ها گذاشته‌ایم.

اما کتاب‌های خودم را انتشارات مروارید منتشر می‌کند. آخرین کارم، بعد از هشت کتاب شعر، «خندیدن به افق محلی» بود. بیشتر طنزهای محلی خودم که آن‌ها را زیسته‌ام، در آن آورده‌ام و اسمش را به افق محلی گذاشته‌ام. در این کتاب حدود ۵۰ خاطره وجود دارد که همه به طنز ختم می‌شوند و قرار است همین هفته‌های آینده منتشر شود.

* رابطه شما با فضای مجازی چگونه است؟

من بی‌سوادترین عضو خانواده مجازی هستم! ما بیشتر در حقیقت راه می‌رویم، به همین دلیل از دنیای مجازی خوشم نمی‌آید و اصلاً واردش نیستم. فقط ملیحه‌جان، همسرم، می‌گوید: «دکمه قرمز را بزن برای صحبت کردن یا سبز را بزن برای خاموش کردن!». می‌بینید همین را هم نیاموخته‌ام و فکر کنم دارم برعکس می‌گویم.

واقعا فضای مجازی را آلوده کرده‌اند. من همیشه گفته‌ام که در طنز، انسان باید شرافت قلمی را حفظ کند. طنزی که من می‌گویم، اگر قابل پخش پشت میکروفون یا پیش همسر و دختر و عروس نباشد، اصلاً به درد نمی‌خورد.

خیلی‌ها هم به نام من صفحه ساخته‌اند. ما یک مثل داشتیم که می‌گفت: «پشت ما صفحه نگذارید!»؛ بله، پشت سر ما خیلی‌ها صفحه گذاشته‌اند. اما آن‌هایی که واقعاً دنبال حقیقت‌اند، از پسرم عرفان می‌پرسند، او هم می‌گوید: «ما اصلاً نه دفتری داریم، نه صفحه‌ای در فضای مجازی!»

* فضای مجازی را بستر مناسبی برای شعر و نثر طنز می‌دانید؟

واقعا فضای مجازی را آلوده کرده‌اند. من همیشه گفته‌ام که در طنز، انسان باید شرافت قلمی را حفظ کند. طنزی که من می‌گویم، اگر قابل پخش پشت میکروفون یا پیش همسر و دختر و عروس نباشد، اصلاً به درد نمی‌خورد.

من همیشه گله‌مندم؛ مخصوصاً وقتی می‌بینم برای جمع کردن طرفدار –چه می‌گویند؟ فالوور– به هر دری می‌زنند تا دو تا خنده بگیرند، طرفدار جمع کنند و یک آگهی پولی هم دستشان بیاید! این کار واقعاً تمام فضاهایی را که می‌توانست نشاط‌آور و آموزنده برای خانواده‌ها باشد، آلوده کرده است.

من هیچ میانه خوشی با این فضا ندارم و گاه‌گاهی فقط طنزها را –چه ضعیف، چه قوی– می‌خوانم تا بفهمم چگونه خنده‌گیری کرده‌اند؛ این برای من مهم است. گاهی هم فقط خبر انتشار کتابی را از این صفحات می‌خوانم و اگر شعری از دوستان باشد، آن را هم مرور می‌کنم.

طنزپردازها، فرشتگانی که کمی خرده‌شیشه دارند!

* شعرهای شما معمولاً کوتاه و پر از ایجاز هستند. به نظر شما این ویژگی ذات شعر فرانو است یا بیشتر به طبیعت خود شما برمی‌گردد که می‌خواهید در نهایت با یک ضربه محکم همه چیز جمع شود؟

کلاً فرانو –که من این نام را برایش گذاشته‌ام– به شعرهایی اطلاق می‌شود که اولاً عینی هستند و هیچ حرف ذهنی یا کلمه ذهنی در آن‌ها به کار نرفته است. من از زندگی پیش ‌پاافتاده خودمان و محیط اطراف الهام می‌گیرم؛ کلمه‌ای که با یک جرقه حادث می‌شود و با یک فینال غیرمترقبه تمام می‌شود.

چون امروزه خواننده به‌هیچ‌وجه حوصله خواندن مطالب طولانی را ندارد، من کوتاه‌سرایی را انتخاب کرده‌ام تا در کمترین کلمات و جملات، حرفی خوب را که با طنز تمام می‌شود، به خواننده و مخاطب منتقل کنم.

این کوتاه‌نویسی‌ها گاهی به درازگویی ختم می‌شوند؛ شعرهایی که مجبورم ادامه بدهم و نتوانم قطع کنم، خودش پشت سر هم می‌آید اما معمولاً بیش از شعر ادامه پیدا نمی‌کند. این کوتاه‌سرایی‌ها برای زمانه‌ای است که می‌توانم بگویم زمان «زوال کلمه» است. هیچ‌کس دنبال خواندن نیست؛ مردم دیدن نقاشی، طرح، کاریکاتور و... را بیشتر می‌پسندند تا اینکه قصه‌ای بلند را در پادکست یا جایی گوش دهند و وقتشان گرفته شود. به همین دلیل، من کوتاه‌ترین راه را انتخاب کرده‌ام.

کلاً فرانو –که من این نام را برایش گذاشته‌ام– به شعرهایی اطلاق می‌شود که اولاً عینی هستند و هیچ حرف ذهنی یا کلمه ذهنی در آن‌ها به کار نرفته است. من از زندگی پیش ‌پاافتاده خودمان و محیط اطراف الهام می‌گیرم؛ کلمه‌ای که با یک جرقه حادث می‌شود و با یک فینال غیرمترقبه تمام می‌شود.

با این حال، اصل فرانو را بر دل‌ها حک کرده‌ام. این شادابی شعر است و رسیدن به طنزی شریف که وظیفه اصلی طنز است. ما با این کار توانستیم شعله‌های طنز شریف را در دانشگاه‌ها و در میان شاعران جوان روشن کنیم و این نوع شعر طرفدار و خواهان بسیاری پیدا کرد. کتاب‌هایمان به چاپ‌های چندم رسیدند؛ اولین کتابم و دومین کتابم و زنبورهای عسل دیابت گرفتند، به چاپ دوازدهم رسیدند.

* خودتان در زمینه طنز کدام آثار و طنزپرداز را بیشتر دوست دارید؟

من اولین بار شعری به نام «عیادت» را از عمران صلاحی خواندم که قبلاً با او آشنا بودم؛ چون ترک بود و اصل و نسبش به اطراف اردبیل می‌رسید. کتاب‌هایش را خوانده بودم و طنزها، کاریکلماتور و حاشیه‌نویسی‌هایش بسیار جذاب بود. وقتی به شعر «عیادت» رسیدم واقعاً فهمیدم که می‌شود در عین جدیت به یک خنده مهیب و یک پایان‌بندی وحشتناک رسید؛ آنجایی که می‌گوید: «در سرم خرچنگی است که مرا می‌کاود… توده زشت کریهی شده‌ام… بچه‌هایم از من می‌ترسند… آشنایانم نیز به ملاقات پرستار جوان می‌آید.» این واقعاً یک فینال غیرمترقبه بود. گذشته از اینکه شعرهایش بسیار جذاب بود، می‌توانیم بگوییم آن چیزی که شاعر، نویسنده یا یک هنرمند را به درون دل‌ها پرت می‌کند و نگه می‌دارد ۸۰ درصد ادب و اخلاق آن فرد است، نه هنرش.

ما مثل ایکاروس نمی‌توانیم به بزرگان ادب و هنرمان نزدیک شویم، بال‌های مومی ما به‌خاطر اشعه خورشید آب می‌شوند و می‌افتیم. چون وقتی واقعاً دو دقیقه با این‌ها می‌نشینی، می‌بینی اکثراً غیر از آن چیزی هستند که در ذهن ساخته بودی؛ طوری که وقتی برمی‌گردد، کتاب‌هایشان را از کتابخانه‌اش خارج می‌کنیم.

اما عمران صلاحی می‌تواند برای ما سرمشق ادب و احترام باشد. بعد از آن، مرحوم زرویی نصرآباد، با آن مشتی‌گری، ادب و اخلاقش، که هیچ امتیازی هم نگرفت، من برای مجله کرگدن، وصیت و خاطره‌ای از او نوشتم، همه‌اش ذهنی بود و در آنجا مظلومیتش را نشان دادم. خدا رحمتش کند؛ به نظر من، او بنیانگذار در حلقه رندان بود و اثرش را بر جای گذاشت و طنزپردازان بسیار خوب، شریف و انسانی را به جامعه ادبی ما تحویل داد.

بعد از او، ناصر فیض با همان جشنواره «طنز مشروع»، طنزپردازان سراسر ایران را جمع کرد و من افتخار حضور داشتم. واقعاً حضور ایشان هم برای طنز ایران مفید بود و امیدوارم هرجا که هست، سایه‌اش بر سر طنز ایران باشد.

عباس حسین‌نژاد نیز که اکنون در این جایگاه قرار دارد انسان وارسته‌ای است و در خدمت طنز. عباس حسین‌نژاد عزیز، امیدوارم بپاید و بتواند از گوشه و کنار ایران تمام طنزپردازان را به اینجا بکشد.

* در روزهای گذشته از شما در شب شعر طنز «در حلقه رندان» تجلیل شد. نقش دفتر طنز حوزه هنری را در شعر و نثر معاصر پارسی چطور ارزیابی می‌کنید؟

وقتی نام دفتر طنز حوزه هنری به میان می‌آید، همیشه آن را برابر با بالاترین کانون‌های ادبی می‌دانم؛ چون هیچ حب و بغضی در آن نیست و من هیچ سانسوری ندیده‌ام. در شهرستان‌ها ما بیشتر با حوزه هنری راحت‌تر هستیم تا با ارشاد، چون کسانی که آنجا هستند نه احترام، نه ارزش آنچنانی و نه بودجه دارند. اما حوزه هنری حتی بدون بودجه همیشه در خدمت طنزپردازان بوده، مخصوصاً دفتر طنز حوزه هنری که واقعاً خدمات زیادی ارائه کرده، دست شاعران را گرفته، کتابشان را چاپ کرده و کاری کرده که هیچ‌کس انجام نمی‌دهد؛ چون طنز هم نیش دارد و هم نوش و تحملش سخت است.

حوزه هنری کاری کرد مثل بزرگان ما در زمان مجله گل‌آقا. همه دیدیم صابری چه کرد؛ طنز شریفی که مدنظر من است یعنی طنزی بدون شیله‌پیله که بتواند انتقاد سالم خود را بیان کند. من همیشه گفته‌ام، طنزپردازها فرشتگانی هستند که کمی خرده‌شیشه دارند! این را باید پذیرفت.

ادامه دارد...