ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
خبرگزاری تسنیم ـ محمد ملکزاده؛ در روزهای اخیر، همزمان با تثبیت یکی از بزرگترین پیروزیهای راهبردی ملت ایران در جنگ ارادهها با دشمنان ایران، و درست در لحظهای که به گواه تحلیلگران بینالمللی، ملت ایران یکی از پیچیدهترین مصافهای قرن را با ابرقدرتها با موفقیت پشت سر گذاشته است، موجی از رسانههای خارجی و برخی چهرههای داخلی بهطور هماهنگ به بازتولید روایت یاس، سیاهنمایی و ناکارآمد نشان دادن نظام اسلامی روی آوردهاند. اظهارات مهدی نصیری و شهاب حائری را باید در همین بستر تحلیل کرد. ایشان در تازهترین افاضات خود، نتیجه حکومت جمهوری اسلامی را ویرانی دین، دنیا و اخلاق مردم مطرح کردند! در یک رویکرد کلی، هدف از این روایتسازی را میتوان تغییر برداشت مردم از واقعیت میدانی انقلاب اسلامی و تبدیل دستاورد بزرگ ملی در سرنگونگی نظام مستبد و وابسته شاهنشاهی به یک شکست ذهنی توصیف کرد. این یادداشت بطور اختصار میکوشد با نگاه تحلیل میدانی، این سه گزاره را در پرتو دادهها و شاخصهای واقعی بررسی کند.
1. ویرانی دنیا
بازنمایی چالشهای اقتصادی و سیاسی بهعنوان ویرانی دنیای مردم، با هدف القای ناکارآمدی سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران، یک خطای تحلیلی آگاهانه یا ناآگاهانه است. شاخصهای واقعی نفوذ و تأثیر جمهوری اسلامی فراتر از مرزها ــ از شکست پروژههای نظامی-سیاسی آمریکا در منطقه تا شکلگیری بلوکهای نوظهور قدرت ــ نشان میدهد که جهان امروز در حال تجربه تغییر نظم قدرت است، و ایران یکی از بازیگران اصلی این تحول است. شکست 7 پروژه بزرگ آمریکا از سال 2001 تا 2025 در افغانستان، عراق، سوریه و یمن با نقش مستقیم یا غیرمستقیم ایران؛ در کنار عضویت رسمی در سازمانهای بینالمللی نوظهور مانند بریکس و سازمان همکاری شانگهای، به اذعان تحلیلگران خارجی از بزرگترین دستاوردهای سیاسی و اقتصادی نظام جمهوری اسلامی و شکست دشمنان این نظام تفسیر شده است. انکار چنین ظرفیت بازیگری ایران در تغییر موازنه جهانی، و تبدیل این نقش راهبردی به ویرانی، در حقیقت انکار توان بازیگری مستقل ایران در نظام بینالملل و وارونهنمایی عامدانه یا جاهلانه از واقعیتهای خارجی است.
2. ویرانی اخلاق
ادعای دوم شبهه مورد بحث، فرسایش سرمایه اخلاقی جامعه توسط جمهوری اسلامی است! در حالی که اگر اخلاق را در چارچوب مقاومت، وفاداری به آرمان، و عدالتخواهی تعریف کنیم، آمار مشارکت و همیاری داوطلبانه مردم در بحرانها، ایستادگی در جنگ تحمیلی و مضامین زیبای اخلاقی در اجرای سنتهای مذهبی مانند پیادهروی میلیونی اربعین نشان میدهد که سرمایه اخلاقی جامعه نهتنها فرسوده نشده بلکه در برابر فشارهای خارجی و امواج گسترده رسانههای غیر اخلاقی غرب، بازتولید نیز شده است. آمارهای مراکز بینالمللی بر رتبه برتر ایران در شاخص جهانی کمکهای داوطلبانه حکایت دارد. واقعیتهای اجتماعی نیز در کل نشان میدهد اخلاق اجتماعی مردم ایران با وجود فشارهای خارجی، نه تنها مضمحل نشده بلکه در قالب مقاومت جمعی بازتولید شده است. بدیهی است کسی منکر برخی کاستیهای اخلاقی در کشور نیست؛ اما نقد اخلاقی اگر ریشه در دغدغه واقعی داشته باشد، باید این وجوه مثبت را هم ببیند، نه صرفاً کاستیهای اجتماعی را برجسته کند. زیرا تمرکز صرف بر آسیبهای اخلاقی، موجب خطای انتخاب گزینشی دادهها خواهد شد.
3. ویرانی دین
دین در ایران معاصر نه یک نظام عبادی فردی، که یک نظام معنایی-سیاسی برای سامان دادن به روابط اجتماعی و پایه نظم سیاسی-فرهنگی بوده است. تجربه جمهوری اسلامی، دستکم از منظر استمرار هویت دینی مردم در برابر تهاجم فرهنگی و جریان سکولاریزاسیون، بدون تردید نمونهای کمنظیر در جهان است. حضور چند ده میلیونی مردم در مناسبتها و آیینهای مذهبی مانند اربعین و اعتکاف با مشارکت گسترده نسل نوجوان و جوان کشور نشانه واضحی از تثبیت دینداری در نسلهای سوم و چهارم انقلاب است. در این شرایط و با توجه به این واقعیتها، اتهام ویرانی دین مردم به نظام جمهوری اسلامی، بیشتر به یک عقدهگشایی کودکانه مخالفان نظام شبیه است تا نقد واقعیتهای اجتماعی. امثال نصیری و حائری با طرح این اتهامات بی اساس، ولو با نیت اصلاحگرایانه، عملاً در زمین همان رسانههایی بازی میکنند که میکوشند میدان ارزیابی را از مبارزه بیامان جمهوری اسلامی با نظام سلطه، به شکست و ناکارآمدی حکمرانی دینی منتقل کنند؛ بدون آنکه به مخاطب فرصت مقایسه شرایط ایران با وضعیت کشورهای تحت سلطه یا تجربههای مشابه را بدهند.
دانش جنگ شناختی به ما میآموزد که تکرار این گونه اتهامات، کوششی برای برانگیختن احساس ناتوانی جمعی و پراکندن تخم یاس و ناامیدی برای ایجاد تزلزل در مقاومت مردم مقابل نظام سلطه استکباری است. عاملان داخلی این اتهامات، خواه ناخواه از همان ابزار و تکنیکی استفاده میکنند که دشمنان خارجی برای بیاثر کردن دستاوردهای بزرگ نظام در میدان سیاست و مقاومت استفاده میکنند.
در مجموع، مسئله اصلی این یادداشت نه «انکار ضعفها»ست و نه «تصویرسازی گلستانی»؛ بلکه دفاع مستند از حقیقت در برابر روایتی است که میخواهد مسیر تاریخی یک ملت را وارونه جلوه دهد. مسیر آینده روشن ایران صرفاً با «حل ضعفها» و «پاسداری از دستاوردها» همزمان پیش میرود. نقد مفید و منصفانه آن است که به واقعیتها و دستاوردها اعتراف کند و کاستیها را با ارائه راهحل بیان کند، نه آنکه پروژه رسانهای تحریف را کامل نماید. در میدان جنگ روایتها، بیطرفی، توهمی بیش نیست: یا باید در کنار واقعیت بایستیم، یا در کنار تحریف آن!
انتهای پیام/