تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : فرهنگی
لینک : econews.ir/5x4090672
شناسه : 4090672
تاریخ :
یک ملت است سینه‌زن ماتم حسین(ع) اقتصاد ایران: محسن کاویانی با دو قطعه شعر، به بیان حال و هوای کربلا در اربعین حسینی و عزاداری بر سرور و سالار شهیدان(ع) با حضور عزاداران از مناطق مختلف جهان پرداخت.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

- اخبار فرهنگی -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم. جمعی از شاعران کشور همزمان با فرارسیدن اربعین حسینی و ایام سوگواری بر سرور و سالار شهیدان. حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، سروده‌های خود را به پیشگاه حضرتش تقدیم و با واژه‌ها، عرض ارادتی کردند خدمت آنکه به گفته رسول خدا(ص)، خلیفه‌ خدا بر زمین و سرور جوانان بهشت است.

محسن کاویانی، از جمله شاعران جوان خوش‌ذوق آیینی است که تاکنون برخی از اشعار او مورد توجه مداحان اهل بیت(ع) قرار گرفته و اقبال عمومی داشته است. دو قطعه شعری که در ادامه می‌آید، سروده‌هایی است که برای انتشار در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار گرفته و عرض ارادت شاعر است به ساحت سیدالشهدا(ع). سروده‌های او را می‌توانید در ادامه بخوانید: 

1

به همه گفته‌ام ادا ممنوع
در حوالی‌ام ادعا ممنوع
شده در مَسلکم ریا ممنوع
حُر شدم چون تو لطف فرمودی
 
سال‌ها در خلاف چرخیدم
تهِ آن هرچه بود را دیدم
آخرش بینِ روضه فهمیدم
به منِ کم چقدْر افزودی
 
مادرت چای روضه را دم کرد
و مرا چای روضه آدم کرد
آخرش هم کسی که یادم کرد
در زمین‌گیری‌ام خودت بودی
 
همه رفتند و‌مانده‌ای به بَرَم
چه بگویم که سخت بی‌ثمرم
که برای تو دائماً ضررم
که برایم ‌تو‌ دائماً سودی
 
این که در روضه تو مهمانم
لطف بوده وگرنه می‌دانم
که اگر هم به لَب رسَد جانم
تو برایم هنوز هم زودی
 
گوشه‌چشمی به عاشقَت بنما
گرچه بی‌شک به گُفته عُلَما
وقتِ غم‌هایمان تو بیش از ما
گریه داری و بُغض‌آلودی
 
ذبحِ تو لحظه‌ای که شد آغاز
می‌چکید اشکِ شوقِ راز و نیاز
این همه دیده‌ای مصیبت و باز
از خداوند خویش خشنودی
 
از قَفا ذبح با لبِ عطشان
کودکانت‌ میانِ زجر و سنان
تو برای نجاتِ عالمیان
چقدَر راهِ سخت پیمودی
 
حَتم دارم هنوز گریانِ
غارت خیمه و پریشانِ
گریه‌های زنان و طفلانِ
مانده در بینِ آتش و دودی
 
جامه‌ای پاره و تنی عُریان
بدنی مُثله و سُم اسبان
نیست دوش نبی مگر به میان
که تو بر ریگ داغ آسودی
 
یا حسین ای همه امیدم‌ تو
آن که کرده است روسپیدم تو
گم شدم در مسیر و دیدم تو
یک میان بُر به سمت معبودی
 
خسته‌ام از همه بیا ببرم
به همان کوچه‌های دور حرم
گاه در خاطراتِ توی سرم
طعمِ شَعریه و دَمِ عودی
 
ای مهارِ عنان گسستگی‌ام
ای تو تنها رفیقِ خستگی‌ام
آمدی وقت دلشکستگی‌ام
تو سلامی بدونِ بدرودی…
***

2

وقت وداع بود و شروع غمِ حرم
رفتی کنار زینب و گفتی که خواهرم:

دیدم در این میانه من امروز هی فراق
هی زخم روی زخم و فقط داغ پُشتِ داغ

شد هر یکی پس از دگری بر غَمَم گواه
آه از تمام حادثه‌ها ، آه ثُمَّ آه

آه از غمی که تازه شود با غمی دگر
جز همدلی نباشدمان مرهمی دگر

هنگامِ رزمِ توست خودت یک قیام باش
من می‌روم مراقبِ اهل خیام باش

****
زینب به اشک بدرقه‌ات کرد و آه شد
رفتی سپس تمام جهان قتلگاه شد

آری تَرک تَرک لبِ تو حرفِ تازه داشت
گویا دهانِ کوه شکوهِ گدازه داشت

از فَرطِ تشنگی همه جا بود غرقِ دود
چشمانِ خیسِ تو نگران سوی خیمه بود

ای تکیه‌گاهِ عالم امکان،  در آن میان
بر نیزه‌ای شکسته زدی تکیه نیمه جان

گودالِ تنگ بود و نفس‌های آخَرَت
زد هرکه هرچه داشت در آن دَم به پیکرت

خنجر کشید و ذبحِ تو را بود در کمین
پایین ز اسب آمد و بالا زد آستین

با چکمه بر دهانِ تو گل‌های تازه کاشت
قرآن ورق ورق شد و شیرازه‌ای نداشت 

بر سینه‌ات نشست و سَرِ صبر و حوصله
مابین "حا" و "سین" تو انداخت فاصله

این کارِ شمر خواهرتان را مریض کرد
با جامه ی تو خنجرِ خود را تمیز کرد

شد ناله‌ای ز علقمه در کُلِ دشت پخش
عباسم و نشد که بمانم مرا ببخش 

قلبِ مرا شکست و  قرار از دلم  ربود
نعلی که تازه بود و لباسی که کهنه بود

تا جانماز را بکشانند آب‌ها
بستند بر تو آب، مقدس مآب‌ها

جانم فدای بی کَسی‌ات که به اسم دین
از تو حسین‌تر شده بودند مشرکین 

بر نینوای تو سُمِ مَرکب نواختند
گفتند کافری و به جسم تو تاختند

گفتند از حسین زمین پاکِ پاک شد
جسمِ تو خاک بر دهنم خاکِ خاک شد

بَس خاکِ کربلای تو دریای غربت است
سوغاتِ آن دیار کفن نیست تربت است 

در زیرِ آفتاب تَنت سایه‌بان نداشت
آن جسمِ پاره‌پاره دگر استخوان نداشت 

پیداست قصّه از رخ آشفته رُباب
بعد از حسین خانه شادی شود خراب 

رد می‌شُد از کنار تو با گریه کاروان
زینب به ناله گفت عزیزم حسین جان 

چون چاره نیست می‌روَم و می‌گُذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می‌سپارمَت

از این بلا نبود بلایی شدیدتر
زینب همان دقیقه شد از تو شهیدتر

در وصفِ عصرِ روزِ دهم مانده عالمی
تنها کشیده فرشچیان از یَمی نَمی 

پیراهنَت مباد ردایِ حَریص‌ها
جسمت مباد مطلبِ عریان‌نویس‌ها

هنگامِ روضه‌های تو ما هیچ ما نگاه
آه از تمام دلهره‌ها، آه ثُمَّ آه

ما را بخر اگرچه بِلااستفاده‌ایم
شرمنده‌ایم از غمِ تو جان نداده‌ایم 

من اَسْلَم بن عَمرو ام آزاد کن مرا
پس بَردگی اگر که چنین است خوشترا

عُمْری است افتخارِ من این است بَرده ام !
من کفش نوکران تو را جفت کرده ام

ای گویشِ جهانی بی ترجُمان حسین
ای خاطراتِ خوب و خوش مردُمان حسین 

حاجت به جنت و مِی آن نیست، چون که جام
یک استکانِ چاییِ روضه است، والسلام

من را غمِ تو عاشق پروردگار کرد
یک چای روضه تو مرا رستگار کرد

ای با غریب‌های جهان آشنا حسین
ای عهده‌دار مردم بی دست و پا حسین

حالا تمام دغدغه‌ام این شده است تا
این اربعین به کرب و بلا می‌بَری مرا؟!

هرکس مریدِ توست مرا هست هم‌وطن
یک ‌روحِ عاشقیم و هزاران هزار تن 

یک ملّت است سینه‌زن ماتم حسین
یک پرچم است بر سر ما پرچم حسین…

انتهای پیام/