تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : سبک زندگی
لینک : econews.ir/5x4062114
شناسه : 4062114
تاریخ :
صابر ابر، هوتن شکیبا و چند قطره خونی که ریخته شد اقتصاد ایران: از میان تمام کاراکترهای دوست‌داشتنی سریال تاسیان که هرکدام به‌نوعی فاکتورهایی از محبوبیت را در خود دارند، تنها یک نفر شایسته‌ی عنوان محبوب‌ترین است: سعید، با بازی درخشان صابر ابر.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

برترین‌ها - آیدا فلاحیان: از میان تمام کاراکترهای دوست‌داشتنی سریال تاسیان که هرکدام به‌نوعی فاکتورهایی از محبوبیت را در خود دارند، تنها یک نفر شایسته‌ی عنوان محبوب‌ترین است: سعید، با بازی درخشان صابر ابر.

*ادامه‌ی این مطلب می‌تواند حاوی اسپویل‌هایی از آخرین قسمت پخش‌شده‌ی سریال تاسیان باشد.

تاسیان پر است از کاراکترهای سفید، سیاه و خاکستری؛ شخصیت‌هایی که یا دوست‌داشتنی‌اند یا نفرت‌انگیز. سفیدهایی که دل مخاطب را به‌راحتی می‌برند و سیاه‌هایی که قرار است از آن‌ها متنفر شویم. اما این بار معادله‌ها کمی متفاوت‌اند. در دل همین داستان، کاراکتری مورد توجه قرار گرفته که در حالت عادی، اصولاً نباید محبوب باشد: یک ساواکی به‌نام سعید که صابر ابر نقش او را با ظرافت و دقتی تحسین‌برانگیز ایفا می‌کند.

تا همین چند سال پیش، کافی بود در یک فیلم یا سریال نامی از ساواک برده شود تا ذهن‌ ما بلافاصله آمادگی نفرت پیدا کند. اما سعید آمده تا تمام آن کلیشه‌ها را در هم بشکند. او همان‌قدر که می‌خواند و می‌رقصد و با سیگاری بر لب دنیا را سخره می‌گیرد، در عین حال توطئه می‌چیند و فضای داستان را با ترس و دلهره پر می‌کند.

سعید از آغاز داستان تا آخرین قسمت پخش‌شده، به‌خوبی در دل مخاطبان جا باز کرد. او بارها ثابت کرد که می‌تواند یک دوست خوب باشد؛ اما در عین حال دشمنی قدرتمند نیز هست.

در اینجا، اما صحبت از آخرین قسمت پخش‌شده‌ی سریال است؛ جایی که ستاره‌ی درخشان سعید، ذره‌ذره کم‌سو و خاموش می‌شود. حالا سعید به آخر خط رسیده: تنها برگ برنده‌اش برای پس گرفتن مقامش را با یک جنازه از دست داده، بار دیگر از سوی مافوقش طرد شده و تنها راز زندگی‌اش یعنی ساواکی بودن نیز برای همه فاش شده است. نه راه پس دارد و نه راه پیش. دیگر اسلحه‌اش را تحویل داده، کت‌وشلوار شیکش را درآورده و در ماشین برای خودش اشک می‌ریزد.

تا این قسمت، هنوز مطمئن نبودیم که سعید یک مأمور وظیفه‌شناس است یا صرفاً برای رسیدن به مادیات، ساواک را انتخاب کرده. اما وقتی اسلحه را از داشبورد ماشین درمی‌آورد و آن را زیر گلویش می‌گذارد تا خودش را بکشد، پاسخ این سوال روشن می‌شود: سعید تنها عشق زندگی‌اش یعنی کارش را از دست داده و دیگر امیدی برای ادامه ندارد. نه امید به خانواده‌اش، نه جوانی‌اش، و نه حتی شیرینِ نجات.

بعد از خودکشی ناموفق در ماشین، حالا نوبت دوئل خیر و شر داستان است: دوئل سعید و امیر. طبیعتاً در این دوئل، سعید شرّ داستان است. اما وقتی کشته می‌شود، برخلاف انتظار، دل‌مان می‌گیرد. چرا؟ چون سعید دقیقاً در همان نقطه‌ای ایستاده که ما ایستاده‌ایم؛ روبه‌روی امیری که شاید هرگز او را در قامت یک عاشق واقعی نپذیرفته‌ایم. امیری که در مقابل تمام کلیشه‌های عاشقانه، چیزی برای عرضه ندارد.

سعید مثل ماست. او نه امیر را دوست خودش می‌داند و نه شایسته‌ی رسیدن به شیرین نجات. اسلحه‌اش را به سوی امیر می‌گیرد و هرآنچه در دل ماست، از زبان او بیرون می‌آید. بی‌عرضگی‌ها، دروغ‌ها و طلب‌کاری‌های یک عاشق شکست‌خورده را مقابل چشمانمان می‌گذارد. و درست در آن لحظه، ما هستیم که برای نخستین بار، نفسی به آسودگی می‌کشیم.

5e626abf

اما با همه‌ی این‌ها، قصه همین است. قاعده‌ی نانوشته‌ی داستان می‌گوید شخصیت‌هایی مثل سعید معمولاً پایان خوشی ندارند. نهایتش نابودی‌ست؛ آن هم به دست کسی که در ظاهر، کاراکتر سفید داستان است.

با این حال، سعید کاری کرد که نمی‌توان به‌سادگی نادیده‌اش گرفت. او توانست به یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت تاسیان تبدیل شود. همراهی مخاطب با کاراکتری که تقریباً هیچ‌کدام از معیارهای معمول محبوبیت را ندارد، اتفاقی کم‌نظیر است. و درست همین‌جاست که سریال امتیاز بزرگی را از آنِ خود می‌کند.