تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : استان‌ها
لینک : econews.ir/5x4031242
شناسه : 4031242
تاریخ :
معلمی که با «باغ کتاب شمعدونی» یک شهر را کتابخوان کرد اقتصاد ایران: ورامین- «مریم باصری» معلمی ورامینی است، که با سعی و تلاش خود و همکارانش کتابخوانی را در بین مردم این شهرستان رواج داده و الگوی مبتکرانه «باغ کتاب شمعدونی» را پایه گذاری کرده است.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها - امیرماهان محمدی یکتا: یکشنبه‌های الگونمایی به بررسی الگوهای موفق فرهنگی و اجتماعی می‌پردازد. در فصل دوم این رویداد اقدامات و ابتکارات مردمی در حوزه کتاب‌خوانی معرفی می‌شوند و این هفته مریم صابری برای الگوی «باغ کتاب شمعدونی» در این برنامه حضور دارد.

نشست «الگوها» به‌منظور آشنایی با تجربیات و توانمندی‌های موفق در حوزه‌های مختلف برگزار می‌شود تا شرکت‌کنندگان بتوانند از تجربیات مفید و الهام‌بخش بهره‌مند شوند. این نشست‌ها به صورت هفتگی برگزار شده و هدف آن ترویج فرهنگ تبادل دانش و فهم عمیق‌تر از مسائل اجتماعی و فرهنگی است.

در گوشه‌ای آرام از شهر ورامین، داستانی در جریان است که هر عاشق کتاب و فرهنگ را به تأمل وا می‌دارد، مریم باصری زنی ۴۵ ساله با ۲۳ سال سابقه تدریس در مدارس ورامین، مادر سه فرزند، و بنیان‌گذار حرکتی که اکنون به «باغ کتاب شمعدونی» شناخته می‌شود، راجع به این طرح ابتکاری اینطورآغاز کرد: به نام خداوند بخشنده مهربان، خدمت شما و تمامی همراهان محترم، عید ولایت را تبریک عرض می‌کنم. ان‌شاءالله این گفتگو مملو از برکت و فایده باشد.» این، نقطه شروعی بود برای سفری که مرا به اعماق یک آرمان فرهنگی برد.

مریم باصری، با چهره‌ای سرشار از تجربه و نگاه پرامیدی، از روزهایی گفت که مسیر زندگی‌اش را دگرگون کرد. «از سال ۱۳۷۲، یعنی حدود ۲۳ سال، در مدارس ورامین به‌عنوان دبیر فعالیت دارم و مادر سه فرزند هستم. با این حال، ترجیح می‌دهم از سابقه فرهنگی‌ام بگذرم و به فعالیت کنونی‌ام، که با عشق و انگیزه دنبال می‌کنم، بپردازم.»

او به پاییز سال ۱۳۹۵ اشاره کرد، زمانی که به‌عنوان معاون فناوری یک مدرسه، ایده‌ای نو در ذهنش شکل گرفت. «هفته پژوهش بود. تصمیم گرفتیم نمایشگاهی متفاوت از کتاب برگزار کنیم، فراتر از چند میز و کتاب‌های بدون استفاده که صرفاً جنبه تزئینی داشتند.» برخلاف نمایشگاه‌های معمول، باصری با همکاری یک مبلغ مذهبی جوان، که هفته‌ای یک‌بار به مدرسه می‌آمد، برنامه‌ای خلاقانه طراحی کرد. «ایشان با دانش‌آموزان ارتباط مؤثری برقرار می‌کردند و ما از دیدگاه‌هایشان در برنامه‌ریزی بهره می‌بردیم. در آن سال، تصمیم گرفتیم نمایشگاهی ترتیب دهیم که دانش‌آموزان را به مشارکت فعال ترغیب کند.»

کتاب‌ها را با دقت انتخاب کردیم، متناسب با سن و علاقه‌مندی‌های دانش‌آموزان

نمایشگاه با حضور نویسندگان و فعالان فرهنگی برگزار شد، افرادی که با زبان و روان‌شناسی نوجوانان آشنا بودند. «کتاب‌ها را با دقت انتخاب کردیم، متناسب با سن و علاقه‌مندی‌های دانش‌آموزان،»

باصری توضیح داد: این افراد با روایت داستان‌ها و استفاده از اصطلاحات رایج میان جوانان، کتاب‌ها را معرفی می‌کردند. مثلاً از شخصیت‌های محبوب فیلم‌ها یا الگوهای فرهنگی که دانش‌آموزان به آن‌ها علاقه داشتند، بهره می‌بردند تا ارتباطی صمیمی برقرار شود.

نتیجه فراتر از انتظار بود. «دانش‌آموزانی که توان مالی خرید کتاب نداشتند، در زمان‌های تفریح به دور میزها جمع می‌شدند و مطالعه می‌کردند. برخی حتی بخش‌هایی از کتاب‌ها را حفظ کرده و با شور و شوق با دیگران به اشتراک می‌گذاشتند. به یاد دارم دختری با هیجان به من گفت: «استاد، این داستان رو خوندم و می‌خوام ادامه‌اش را پیدا کنم.»» این تجربه، جرقه‌ای در ذهن باصری روشن کرد که او را به گسترش این حس کنجکاوی سوق داد.

پس از پایان نمایشگاه، باصری و همکارانش مصمم بودند تا این اشتیاق را زنده نگه دارند، کتابخانه مدرسه، با مجموعه‌ای کهنه و عمدتاً متشکل از کتب کمک‌درسی، پاسخگوی نیازها نبود. «یک روز در هفته، میز کتابی را در حیاط مدرسه قرار می‌دادیم،».

ماجرای معلم ورامینی که یک شهر را کتابخوان کرد

با هیجان ادامه داد: کتاب‌ها را به‌صورت امانت در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌دادیم و پس از یک هفته بازمی‌گرداندند. در همان روز، جلساتی برگزار می‌کردیم تا درباره کتاب‌ها بحث کنیم و نظراتشان را بشنویم. یک بار، دانش‌آموزی پیشنهاد داد کتابی را با دوستانش به‌صورت گروهی بخوانند.

باصری به فکر توسعه و گسترش ابتکار افتاد

این ابتکار، علاقه دانش‌آموزان را به مطالعه افزایش داد و باصری را به فکر گسترش این ایده به فراتر از دیوارهای مدرسه انداخت. «این اشتیاق واقعی بود. تصمیم گرفتم چرا این تجربه را به جامعه بزرگ‌تری تعمیم ندهیم؟»

این تصمیم، او را به شناسایی همکاران دغدغه‌مند و دعوت از بانوان شهر سوق داد. «با معلمان دیگر و زنانی که روحیه فرهنگی داشتند، جلساتی ترتیب دادم،».

باصری گفت: برخی تماس گرفتند و گفتند فرزندانشان به مطالعه علاقه‌مندند، اما تا کنون به گسترش این علاقه فراتر از خانه نیندیشیده‌اند. یکی از مادران گفت: «دخترم هر شب کتاب می‌خواند، اما نمی‌دانستم چگونه این حس را به دیگران منتقل کنم.»

هسته اولیه‌ای شکل گرفت، اما نیاز به مکانی برای فعالیت احساس می‌شد. باصری و یکی از همراهانش، روزها در خیابان‌های ورامین قدم زدند، با افراد مختلفی گفتگو و ایده اولیه را مطرح کردند. «بسیاری معتقد بودند این کار عملی نیست و پرسیدند: چه کسی وقت مطالعه دارد؟ اما سرانجام زیرزمین یک مسجد، که پیش‌تر به‌عنوان انبار هیئت استفاده می‌شد، در اختیارمان قرار گرفت.»

از همان فضای محدود، فعالیت‌ها آغاز شد. «بدون برنامه مشخص، تنها هدفمان گردهمایی و پیشبرد ایده‌ها بود،»

کتابی که هفته پیش آوردید، کل فامیل را دور هم جمع کرد

آن‌ها با کوله‌پشتی‌های پر از کتاب، به محله‌های حاشیه‌ای می‌رفتند، نذری شله‌زرد توزیع می‌کردند و کتاب‌ها را امانت می‌دادند. «در یک محله دورافتاده، مادری درخواست کتاب در حوزه تاریخ کرد. شگفت‌زده شدیم از میزان علاقه‌مندی مردم به کتاب، برخلاف تصورمان از مناطق حاشیه‌ای. یک روز، پیرمردی گفت: ۲۰ سال پیش کتاب می‌خواندم، اما اکنون فرصتش را ندارم.»

این تجربه، انگیزه آن‌ها را دوچندان کرد. «دانش‌آموزان منتظر می‌ماندند تا ساعت ۱۶ به محله برسیم. با پهن کردن یک زیرانداز در کوچه، برایشان کتاب می‌خواندیم. یک بار، کودکی گفت: مامانم گفته اگر کتاب بیاورم، برایم کیک می‌پزد!»

ماجرای معلم ورامینی که یک شهر را کتابخوان کرد

تا زمستان ۱۳۹۵، فعالیت‌ها جدی‌تر و در سال ۱۳۹۶، نام «باغ کتاب شمعدونی» انتخاب شد، «این نام را با دقت انتخاب کردیم، زیرا می‌خواستیم آینده‌ای سرسبز و مملو از کتاب را تجسم کنیم،»

با وجود محدودیت فضا، برنامه‌هایی برای کودکان، نوجوانان و مادران طراحی کردند. «هدفمان تسهیل دسترسی به کتاب بود. به محله‌ها می‌رفتیم و با کوله‌پشتی‌هایمان، کتاب را به دست مردم می‌رساندیم. یک بار، مادری گفت: کتابی که هفته پیش آوردید، کل فامیل را دور هم جمع کرد.»

در مناسبت‌هایی مانند محرم، میزهای کتاب در هیئت‌های بانوان قرار می‌دادند و کتاب‌ها را با موضوعات مرتبط معرفی می‌کردند. «در یک هیئت، زنی گفت: این کتاب را برای دخترم می‌خرم، چون داستانش به دلم نشست.» این تلاش‌ها، اعتماد مردم و فعالان فرهنگی را جلب کرد و فضای آن‌ها از دو اتاق ۱۲ متری به سالنی بزرگ ارتقا یافت.

زمان کرونا مخاطبان حضوری را از دست دادیم

کرونا، اما، چالش بزرگی بود. «مخاطبان حضوری‌مان را از دست دادیم، اما شماره‌های مخاطبان قبلی را داشتیم. با آن‌ها تماس گرفتیم و کتاب‌ها را به در منازلشان بردیم. یک روز، زیر باران به خانه زنی رفتم و کتاب را تحویل دادم؛ او گفت: خدا خیرت دهد.»

هر عضو محله، منطقه خود را پوشش می‌داد و کتاب‌ها را توزیع و جمع‌آوری می‌کرد. «این روش، بخشی از مخاطبان را حفظ کرد. یک روز، دختری زنگ زد و گفت: مامانم گفته اگر کتاب جدید بیاید، برای او هم بیاورید.»

پساکرونا؛ طرح‌های جدید برای تابستان ۱۴۰۴ چیست

پس از پایان پاندمی کرونا، تمرکز به دختران نوجوان متوسطه اول و دوم معطوف شد. «معلمان مجموعه با دانش‌آموزانشان ارتباط داشتند و ما به‌عنوان مرجع شناخته شدیم. یک روز، دانش‌آموزی گفت: معلمم گفته شما بهترین مکان شهر برای کتاب هستید.»

این تغییر مسیر، مقاومت‌هایی به همراه داشت. «دانش‌آموزان به دیدن ما به‌عنوان مجموعه‌ای کتاب‌محور عادت کرده بودند، اما ما برنامه‌های متنوع‌تری مانند بازی‌ها و مناسبت‌ها افزودیم تا دوباره آن‌ها را جذب کنیم،»

بازی‌هایی طراحی کردند که معما را از دل کتاب‌ها حل می‌کرد و هیجان را با مطالعه پیوند می‌داد. «نوجوانان مشتاق دیده شدن هستند. ما فضایی امن ساختیم که هیجاناتشان را تخلیه کنند و استعدادهایشان شکوفا شود. یک بار، دختری در بازی، معما را حل کرد و گفت: می‌خواهم خودم کتاب بنویسم.»

ماجرای معلم ورامینی که یک شهر را کتابخوان کرد

کرونا را به فرصتی برای شناخت بهتر مخاطب تبدیل کردند. «بعد از آن، دریافتیم باید خلاق‌تر باشیم. گوشی و فضای مجازی رقیب ماست، لذا با بازی و مسئولیت‌پذیری، آن‌ها را به کتاب گره زدیم. یک روز، در برنامه یلدا، بازی‌ای طراحی کردیم که با یافتن کلمات در کتاب‌ها، جوایزی به برندگان تعلق گرفت.»

اکنون، در آستانه تابستان ۱۴۰۴، برنامه‌ریزی برای فصل تعطیلات آغاز شده است. «می‌خواهیم کتاب را با روش‌های نوین بازگردانیم و دختران نوجوان را به‌عنوان کنشگران فعال درگیر کنیم. قصد داریم در تابستان، کارگاه‌هایی برگزار کنیم که دانش‌آموزان خود کتاب بخوانند و خلاصه‌ای از آن بنویسند.»

منتظر نماندیم که مخاطب نزد ما بیاید؛ خودمان به دل مردم رفتیم

باصری از بهره‌گیری از ظرفیت‌های حکومتی بدون از دست دادن استقلال سخن گفت. «فضای کنونی ما، زیرزمین اداره تبلیغات اسلامی شهرستان است که با اعتماد به دست آمده، در اختیارمان قرار گرفته است. یک بار، مسئول اداره بازدید کرد و گفت: زحمات شما را دیده‌ایم و هر کمکی بخواهید، آماده‌ایم.»

او بر صبوری و خلاقیت به‌عنوان کلید موفقیت تأکید کرد. «نوجوانان ما اکنون کنشگر شده‌اند. بسیاری که از مجموعه جدا شده‌اند، در نقاط مختلف شهر فعالیت می‌کنند. یک بار، یکی از آن‌ها تماس گرفت و گفت: در دانشگاه، گروه کتابخوانی راه‌اندازی کرده‌ام.»

این اقدام، پر از آزمون و خطا بوده، اما همدلی و پشتکار، آن را پایدار نگه داشته است.

باصری با لبخندی آرام اظهار داشت: ما منتظر نماندیم که مخاطب نزد ما بیاید؛ خودمان به دل مردم رفتیم. این، راز تداوم ماست.

این اقدامات، الگویی است برای همه که با شجاعت و عشق، می‌توانند رویاهایی بزرگ بسازند.