ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
برترینها: روز گذشته خبر آمد که رابرت بنتون، کارگردان و فیلمنامهنویس مشهور آمریکایی در 92سالگی رخت زندگی را بربست. شاید نام بنتون برایتان ناآشنا باشد. شاید او را نشناسید اما او پیش از کارگردانی، یکی از ستارگان حوزه فیلمنامه بود. زمانی که «بانی و کلاید» را نوشت، به چنان شهرتی دستیافت که نظیرش کم پیدا میشود. او نشان داد که در کارگردانی و بهخصوص بازیگیری نیز مهارت قابل توجهی دارد. بنتون ۳ جایزه اسکار در کارنامه داشت و «کریمر علیه کریمر»، اثری ماندگار درباره طلاق برایش اسکار بهترین فیلم ۱۹۷۹ را به همراه آورد. در این مطلب و به بهانه درگذشت این کارگردان مشهور هالیوود به سراغ اثر ماندگار او میرویم. با ما همراه باشید.
در این فیلم تد کریمری را با بازی درخشان داستین هافمن داریم که در کارش بسیار سختکوش است. او در شرکتی تبلیغاتی کار کرده و در این شغل بسیار موفق بوده است؛ امّا از طرفی زمانی را برای پرداختن به خانواده خود ندارد. یعنی هر قدر که در کار به پیروزی رسیده، در خانه شکست خورده است. همسر او ،جوآنا با بازی مریل استریپ، از این ماجرا مأیوس شده و احساس تنهایی میکند. باری او به یک باره تصمیم به ترک منزل کرده از نیویورک به کالیفرنیا میرود. باورِ این طلاق برای تد دشوار است امّا شد آن چه نباید میشد!
جوآنا که حال از طلاقش میگذرد، پس از پانزده ماه به نیویورک برگشته و برای دریافت حضانت تنها فرزندش به دادگاه درخواست میدهد. تد ابتدا مخالفت میکند و کار به دادگاه و شکایت میکشد. از طفی تد بدشانسانه شغلش را از دست داده و بیکار میشود. اگر او تا موعدئ مقرر شغلی پیدا نکند در شکست خواهد خورد. ادامه داستان درباره کشمکش های تد و جوآنا برای حضانت فرزندشان است.
رابرت بنتون جهان فیلمش را بر پایه موتیفهای فراوان استوار کرده است. موتیفهایی که به خوبی تغییر وضعیتهای مداوم را در زندگی این زوج به نمایش میگذارند. زنی در همان ابتدای فیلم، شوهر و پسرش را ترک میکند و ما در ادامه به موقعیتهای تکرارشونده این خانواده سرک میکشیم تا در نبود زن، حضور او را در تک تک موقعیتهایی که تعادلشان به هم میخورند حس کنیم. به تمام جزییات ریز و درشتی که مرد به واسطه حضور زن در خانه، متوجه هیچ کدامشان نبوده است پی ببریم. از برپایی یک صبحانه گرفته تا رسیدگی به امورات فرزند.
رابرت بنتون با تمرکز بر همین جزییات روزمره، بهعنوان مثال، از یک روند به ظاهر ساده آماده کردن صبحانه، یک فاجعه را برای مرد رقم میزند و همزمان یک سکانس ماندگار را هم خلق میکند. جایی که با طراحی یک روند تشدید شونده، از شکل تخم مرغ شکستن مرد و هشدارهای پسرش مبنی بر طی کردن مسیری اشتباه، به نقش بر زمین شدن ماهیتابه میرسد. آن وقت ما میمانیم و یک شکست تمام عیار پدر در مقابل فرزندش و نگرانیهای پسر درباره سرنوشت این خانه در نبود مادر! این سکانس به خوبی مشت نمونه خروار از نگرش مردی است که فکر میکند میتواند امورات خانه را در نبود زن هم اداره کند یا حتی در لفافه، کارهای سادهای همچون آماده کردن صبحانه و امورات خانه را احتمالا در ذهن خود حقیر میشمرده است.
«کریمر علیه کریمر» با یکسری از مسائل مهم دهه 70 و اوایل دهه هشتادی دست و پنجه نرم میکند؛ مسائلی مثل افزایش نرخ طلاق، افزایش حضور زنان در نیروی کار و همچنین بیشتر شدن نرخ خانوادههایی با تنها حضور یکی از والدین. رویکرد متوازن و بدون جانبداری «کریمر علیه کریمر» باعث شده تا فیلم به لحاظ دراماتیک در دورانی که این مسائل در جامعه بسیار مهم و مشترک شده بودند جواب بدهد. هرچند فیلم از دیدگاه «تد» روایت میشود («جوآنا» در نیمی از فیلم حضور ندارد)، اثر هیچوجه او را یک قربانی جلوه نمیدهد و صد البته که این طور نیست که او را مقصر هم نشان بدهد. او با میل خود، قصورش در طرد شدن «جوآنا» را قبول میکند و میفهمد که اهمیت ندادنش به او باعث این اتفاق شده است؛ هرچند همچنان هم باور دارد در زمانی که خودش خوشحال بود، «جوآنا» هم خوشحال بود.
این فیلم هم برای منتقدان جذابیت داشت و هم برای سینماروهای عادی. این فیلم با اختلاف بسیاری موفقترین اثر نویسنده-کارگردان آن «رابرت بنتون» بود و تنها جایزهی اسکار کارگردانی او را هم برایش به ارمغان آورد. «کریمر علیه کریمر» طلاقی را کالبدشکافی میکند و نشان میدهد که این طلاق چگونه روی افراد مشارکتکننده در آن تاثیر میگذارد. شخصیت اصلی اثر یعنی «تد کریمر» با بازی داستین هافمن، یک فرد عمیقا کاری است که وقتی همسر نادیده گرفته شدهاش یعنی «جوآنا» با بازی مریل استریپ او را ترک میکند، غافلگیر میشود. «جوآنا» با احساس اینکه باید خودش را پیدا بکند و داشتن بچه جلوی او در این مسیر را گرفته است، پسر جوان خود یعنی «بیلی» (جاستین هنری) را با «تد» رها میکند.
«کریمر علیه کریمر» تمامی عناصر یک درام خوب و عمیق را در خود دارد. بازی بسیار خوب و عمیق بازیگران، نویسندگی بسیار سطح بالا که به شخصیتها اجازه میدهد، روابط خود را به خوبی شکل بدهند – مخصوصا رابطه بین بیلی و تد – و در نهایت کارگردانی هنرمندانه. عدم تمایل فیلم به اتکا بر کلیشههای حوصله سربر و نتیجهگیریهای عادی باعث شده است تا حس رضایت از فیلم را در آخرین کلمه اثر از زبان «تد» یعنی «بینظیر» ببینیم. در آن لحظه میتوان گفت که شاید او درباره فیلمی که تماشا کردهایم صحبت میکند.