ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: طبق اعلام قبلی مؤسسه لغتنامه دهخدا رئیس و همکاران مؤسسه و جمعی از علاقهمندان بر مزار این ادیب معاصر در ابن بابویه شهر ری جمع شدند.
در ابتدای این نشست الوند بهاری با ارائه توضیحاتی درباره کتاب دهخدا و لغت نامه گفت: آقای دکتر شفیعی کدکنی در یکی از جلسات مربوط به تدوین لغتنامه فارسی بر اهمیت گردآوری و تدوین کتابهایی درباره دهخدا، با تأکید بر لغتنامه و تاریخنگاری تأکید کردند. در پی این تأکید و امر دکتر شفیعی کدکنی، خانم میرشمسی که یکی از مؤلفان مؤسسۀ لغتنامۀ دهخداست با صرف زمان زیاد (حدود ۵ سال) و زحمات بسیار و بررسی دقیق و تحقیق فراوان برای مستندسازی اطلاعات مرتبط با دهخدا، به تدوین این کتاب پرداختند.
او سپس به بیان جزئیات بخشهای مختلف کتاب پرداخت و افزود: بخش نخست این کتاب به زندگینامه دهخدا و نکاتی تازه از شرح حال او اختصاص دارد که شامل اسنادی کمتر دیدهشده یا ناشناخته است. شرحی از این بخش در قالب مقالهای در «گزارش میراث» منتشر شدهاست. بخش دیگری از کتاب به خاطرات و نوشتههای کوتاه دهخدا، نامهها، تقدیمنامهها و حتی مجموعهای از عکسهای مرتبط با او اختصاص یافته است. در ادامه، بخش مهمی از کتاب به تاریخ چاپ و انتشار لغتنامه دهخدا و رویدادهای مربوط به آن پرداخته و ماجرای رسیدن به مؤسسهای که این اثر بزرگ در آن شکل گرفت را شرح میدهد. همچنین پس از ذکر فعالیتهای مرتبط با چاپ لغتنامه و تغییرات آن طی سالهای پس از انقلاب، به معرفی همکاران دخیل در تألیف لغتنامه پرداخته شده است.
او افزود: این بخش از کتاب که بیش از صد صفحه حجم دارد، شاید یکی از دشوارترین قسمتهای آن بوده است؛ چرا که جستجو و شناسایی نام افراد، محل تولد، سال تولد و وفات و همچنین اطلاعات تحصیلی و کاری هر یک از این اشخاص، نیازمند صرف زمان زیادی بوده است. حتی در مواردی که تنها نام کوچک یا فامیل اشخاص ذکر شده بود، تلاش زیادی برای یافتن جزئیات به کار گرفته شد. این بخش نه تنها ارزشمند است، بلکه میتواند منبعی مهم برای علاقهمندان به شناخت محققان معاصر حوزه زبان و ادبیات فارسی باشد. از دیگر جنبههای قابل توجه این کتاب، دقت ویژه در طراحی و چاپ تصاویر و اسناد است که مانند سایر آثار خانم میرشمسی با کیفیت بالا منتشر شده است. با این حال، متأسفانه شرایط فعلی بازار نشر باعث محدودیت در چاپ کتابهای نفیس شده است. البته نسخه الکترونیکی این اثر نیز در دسترس قرار گرفته که مزیتهایی چون وضوح بیشتر تصاویر و سندها دارد و میتواند جذابیت بیشتری برای مخاطبان ایجاد کند. پیشبینی میشود که بخشهای دیگر این کتاب نیز در آینده به صورت جداگانه منتشر شود تا امکان بهرهمندی گستردهتر فراهم گردد.
در بخش بعدی، طاهره طهرانی به بیان خاطرهای از تدریس در دبیرستان پرداخت که به شعر یادآر ز شمع مرده یادآر دهخدا مرتبط بود. او گفت: من یک خاطره دارم که هر وقت نام دهخدا میآید، آن را به یاد میآورم. این خاطره هم در زمان خودش برای من تلخ بود و هم بعدها تبدیل به انگیزهای شد که در حوزه ادبیات و تاریخ ادبیات بیشتر فعالیت کنم و بفهمم: من چند سالی در دبیرستان تدریس میکردم در آن دوره، انشا را کنار گذاشته بودند. مدیر مدرسه به من گفت که برخی بچهها در نوشتن مشکل دارند و نیاز به تمرین بیشتر است، بنابراین یک ساعت اضافی به برنامه اضافه کردیم که من در آن جلسات موضوعات مختلف انشا را با بچهها کار میکردم. یک جلسه موضوع انشا مربوط به شاعران و شعرها بود. داشتم درباره اشعار صحبت میکردم و اشاره میکردم که هر شعر به دلیلی سروده شده، یا به یک واقعه تاریخی مربوط است یا به یک شخصیت بزرگ اشاره دارد. یکی از نمونههایی که ذهنم آمد، شعر «یادِ آر ز شمع مرده یادآر» از دهخدا بود. این شعر را از حفظ خواندم. پس از تمام شدن شعر، لحظهای نفس تازه کردم. اما یکی از دانشآموزان - آنها سال سوم انسانی بودند – پرسید: خانم، دهخدا کیه؟
وی افزود: واقعاً نمیتوانستم باور کنم. چند لحظه بهت زده مکث کردم و گفتم: بچهها، دهخدا زمانی جز اطلاعات عمومی ما بود. یعنی لازم نبود کسی سوم انسانی باشد تا او را بشناسد. اصلاً شماها اسم لغتنامه دهخدا را نشنیدهاید؟ همان لحظه از خودم پرسیدم: مگر چند تا دهخدا در تاریخ داریم؟ یکی از بچهها گفت: "خانم، حالا یه سوال دیگه هم بپرسیم، ما رو دعوا نمیکنید؟ " گفتم: "الان که دعوایتان نکردم. گفت: جهانگیرخان صوراسرافیل کی بوده؟ گفتم: دعواتون نمیکنم، ولی سر کلاس انشأ نمیتوانم تاریخ مشروطه درس بدهم! همگی موبایل تان توی جامیزتان است؛ توی گوگل بنویسید "صور اسرافیل" یا "علیاکبر دهخدا" و حداقل یکی دو خط از ویکیپدیا را فقط بخوانید.
مسئلهای که برای من باعث تأسف شد، این بود که بچههای امروزی با همان سرعتی که اطلاعات را بهدست میآورند، با همان سرعت هم فراموش میکنند. نمیتوانند بین این اطلاعات، دادههای تاریخی یا آنچه به زندگی امروزشان مربوط است، ارتباط برقرار کنند. هر وقت دوباره این شعر را مرور میکنم یا یاد آن روز میافتم، به خودم میگویم چقدر ما وظیفه داریم - مخصوصاً خودم - که نگذاریم این ارتباط میان نسل امروز و گذشته قطع شود.
در ادامه شعر یادآر ز شمع مرده یادآر برای حاضرین خوانده شد.
سپس اکرم سلطانی سرپرست بخش تألیف مؤسسۀ لغتنامۀ دهخدا دو بند از قصیده بلند شادروان دکتر مظاهر مصفا را که در سوگ دهخدا سروده بود و به دکتر محمد معین تقدیم کرده بود، خواند:
چو من دیده گر داشتی تا بگرید
سزد گر به سوک تو دنیا بگرید
سزد مادر میهن از ماتم تو
چو من گر ز هر دیده دریا بگرید
بگریم که در مرگ مردان دانا
همه دیدۀ مرد دانا بگرید
بگریم که در ماتم پیر دانش
همه دانشیمرد برنا بگرید
تن من به سوک تو چون شمع محفل
سراپا بسوزد سراپا بگرید
جهان سوکوار است و در ماتم تو
همه ابر بر چرخ مینا بگرید
به سوک تو در آسمانها تو گویی
که فرزند مریم مسیحا بگرید
*
مگو مُرد آن مرد والا نمیرد
خدای هنر هیچ زیرا نمیرد
بود معنی گشته عاری ز صورت
مگو مرد زیرا که معنا نمیرد
چراغی که افروخته شد به دانش
بری گر به توفنده دریا نمیرد
سرای سخن کاخ علم و هنر را
کسی کاین چنین کرد برپا نمیرد
کسی جان دمد در تن لفظ مرده
مسیحاست بالله مسیحا نمیرد
شنیدم که مرد سخنور به گیتی
نمیرد سخنهای او تا نمیرد
نمیرد سخنهای استاد هرگز
خداوند او نیز اصلاً نمیرد
در ادامه مراسم آقای بهاری مرثیهای از محمدرضا شفیعی کدکنی در سوگ دهخدا را خواند، با بیان این توضیحات که: مرثیهای که آقای شفیعی از آن سخن گفتند، از آن شعرهایی است که به نظر من اندکی غریباند، جایی ندیدهام که ایشان خودشان توضیحی دربارۀ آن داده باشند یا کسی چیزی در این زمینه نوشته باشد. هر بار که به این موضوع فکر میکنم، احساس میکنم شاید دکتر شفیعی در این اشعار به جنبههای نوگرایی دهخدا در شعر فارسی هم اشاره داشتهاند. شاید هم این تصویرهای جدید در اشعار دکتر شفیعی، برخلاف اشعاری که درباره بزرگان به شکلی سنتیتر سرودهاند، نشانهای از این باشد که خواستهاند دست به خلق متفاوتی بزنند. در شعری مانند "در آن سپیده ناپایدار"، میشود حس کرد که شاعر به بُعدی فراتر از مرزهای عادی شعر رفته است:
در آن سپیده ناپایدار
تو مثل کرگدن
از بیشه پا برون هشتی
و آسمانۀ شب را
چو آسمان سحر
شکافتی و شکفتی به سوی بی سویی
درآن سپیدۀ ناپایدار مرغی را
به همسرایی خود خواندی
و مرغ هیچ نگفت
و خون ز شاخه فرو ریخت
و مرغ پر زد و از ریسمان باد آویخت
درآن سپیده ناپایدار مردانی
ز دور میخواندند
هنوز نقش صداشان بر آبها جاری ست...
او در ادامه با توضیح شرایط فعلی مؤسسه گفت: اتفاقاتی که در دو سال اخیر رخ داده، برای همه دوستان آشناست. یکی از اولین جاهایی که در این چند ماه اخیرشرایطش به قبل برگشت مؤسسه لغتنامه بود. به نوعی همه چیز به حالت اولیه بازگشت؛ یعنی مستقیماً از مدیری که قبل از این تحولات در مؤسسه حضور داشت دعوت کردند و همکارانی که پس از او مسئولیتها را بر عهده گرفته بودند نیز به کار خود بازگشتند. امروز آقای دکتر بیجنخان بیشتر توضیح خواهند داد که چگونه قرار است روند امور به حالت قبل بازگردد. با این حال، خوشحالیم که به نظر میرسد تمام تلاشها برای کاهش خسارت انجام میشود. البته حتی کمترین خسارات نیز برای جبران نیازمند تحمل و صبراست.
سپس محمود بیجنخان رئیس مؤسسه لغتنامۀ دهخدا در سخنانی پس از تشکر از حضور علاقمندان دراین گردهمایی، درباره شرایط مؤسسه گفت: با تغییر مدیریت دانشگاه و حضور آقای دکتر حسینی، تصمیم گرفته شد فعالیتهای مؤسسه لغتنامه که در تیرماه ۱۴۰۱ متوقف شده بود، دوباره آغاز شود. این اتفاق خوشایند باعث شد تلاش کنیم مؤسسه به شرایط قبلی خود بازگردد؛ خوشبختانه اکنون، بعد از حدود چهار ماه از فعالیت دوبارۀ من، پیشرفتهای خوبی حاصل شده است. همکاری و همراهی رئیس دانشگاه و تیم مدیریتی قابل تحسین بوده، اما هنوز انتظار داریم گامهای بیشتری برداشته شود.
او در ادامه با تأیید نکاتی که درباره مؤسسه ذکر شد، به سه مورد با اهمیت تاکید کرد: بازگرداندن پرسنل، تأمین تجهیزات ضروری و احیای وضعیت مؤسسه. چرا که متأسفانه بسیاری از مؤلفان و اساتید آموزش زبان فارسی به مراکز دیگری رفتهاند و بازگشت آنها به این مجموعه آسان نیست.
وی افزود: علاوه بر این، چالشهایی که پیش روی مؤسسه است، بهخصوص در تکمیل لغتنامه بزرگ فارسی، کاملاً جدی است. این پروژه که پس از لغتنامه دهخدا و به همت مرحوم سید جعفر شهیدی و دکتر دبیرسیاقی آغاز شد، تاکنون حدود ده جلد آن به چاپ رسیده است. ادامۀ این کار با روشهای سنتی دشوار است، و باید با روشهای جدید ادامه پیدا کند. چرا که بیشتر افراد باتجربه در این زمینه یا کمتر در دسترس هستند یا به دلیل شرایط سنی امکان همکاری ندارند. با وجود این شرایط، اگر فعالیتهای ما مجدداً قوت بگیرد، قطعاً از کمک آنها بهره خواهیم برد. اما اکنون سرعت و دقت عمل اهمیت بالایی دارد تا حیات لغتنامه دهخدا و ادامه کارش تضمین شود. بنا داریم با استفاده از روشهای جدیدتر که بهرهوری را افزایش میدهند، این مسیر را ادامه دهیم. البته چالشهای مالی جدی پیش روی ماست و مسئله تأمین بودجه به یکی از موانع اصلی تبدیل شده است. فعلاً تلاش ما بر گردآوری دادهها متمرکز است تا حداقل این بخش کار پیش برود.
پس از خواندن شعری طنزآمیز از دهخدا، در بخش بعدی این نشست مهدخت معین، دختر دکتر محمد معین به سخنرانی پرداخت و گفت: پدرم به سه نفر از بزرگان ادب و فرهنگ ایران علاقه و ارادت خاصی داشت: علامه علیاکبر دهخدا، استاد ابراهیم پورداوود و علامه محمد قزوینی. او همیشه با احترام از این افراد یاد میکرد و نوشتههایش بیشتر شامل اشاره به این بزرگان بود. در نوشتههای او، معمولاً نام حضرت آقای دهخدا یا استاد دهخدا با احترام زیادی آورده شده است، همانطور که از استاد محمد قزوینی یا استاد پورداوود یا دکتر بدیعالزمان فروزانفر نیز با ادب و احترام یاد میکرد. یکی از خاطرات پدرم درباره علامه دهخدا مربوط به زمانی است که او مقدمهای برای مجموعه اشعار علامه دهخدا نوشت. در صفحات سفید اضافهای که در آخر کتاب قرار داد، یادداشتهایی نوشت، مثلاً درباره دهخدا با معین، دهخدا و قزوینی، دهخدا و ملکالشعرای بهار. در یکی از این یادداشتها آورده که دهخدا معتقد بود ملک الشعرای بهار بزرگترین شاعر دوران بعد از عنصری است.
وی افزود: یک یادداشت جالب دیگر درباره نخستین همکاری پدرم با علامه دهخدا وجود دارد. زمانی که برای اولینبار به حضور علامه معرفی شدند، علامه بخشی از کتاب وفیات الاعیانِ ابن خلکان را به او میدهد و بخشی را مشخص میکند و میخواهد آن را ترجمه کند. پدرم پرسیده الان میخواهید؟ میگوید نه، دو روز دیگر. پدرم کار ترجمه را انجام داده و دو روز بعد تحویل میدهد، علامه دهخدا میگوید شما متن را از رو بخوانید، من ترجمه را نگاه میکنم. دهخدا تعجب میکند، پدرم میپرسد: چرا اعجاب میفرمایید؟ دهخدا میگوید شما چطور عربی را با اعراب و شکل کامل و درست میخوانید؟ پدر میگوید: تعجبی ندارد. دهخدا میگوید: مدارس جدید از این قبیل نمیپرورند. یعنی سال ۱۳۲۴. پدرم توضیح داد که من عربی و علوم قدیمه را نه در مدارس جدید، بلکه نزد جدم شیخ محمدتقی معینالعلما و سایر علمای گیلانی آموخته است. آن روز توسط علامه دهخدا انتخاب میشود برای کار در لغت نامه.
یادداشت دیگری هست که نوشتند: قبل از اینکه برود پیش دهخدا، با علامه محمد قزوینی در این باره مشورت کرده است. علامه قزوینی از این تصمیم بسیار استقبال کرد و با خوشحالی اصرار داشت که این کار را دنبال کند و آن را تا آخر ادامه دهد. ایشان حتی گفتند که چند تن از بزرگان پیشتر برای همکاری با علامه دهخدا انتخاب شده بودند _پدرم نام آنها را نمینویسد_ اما آنها به دلیل سختگیری علامه دهخدا و تندخویی او دوام نیاوردند و نتوانستند ادامه دهند. پدرم قول داد که این همکاری را ادامه دهد. کمی قبل از درگذشت علامه دهخدا من این موضوع را به ایشان گفتم. گفتند خدایش رحمت کند که چه مرد بزرگ و دوراندیشی بود، لغتنامه دیگر به من تعلق ندارد، به او تعلق دارد.
در ادامه آقای بهاری به نقل خاطره ناتل خانلری از دهخدا که در کتاب دهخدا و لغتنامه برای اولین بار ذکر شده پرداخت: «یکی از لذتهایی که در این زمان _ یعنی اواخر دوره رضاشاهی و سالهای اول جنگ دوم _ داشتیم رفتن به خانه دهخدا بود. با دهخدا از زمان تحصیل در دانشکده ادبیات آشنا شده بودم رفیقی داشتم همکلاس دبیرستان دارالفنون و دانشکده که آذربایجانی بود و حسینقلی نیساری نام داشت؛ گویا عمویش از مجاهدان دوره انقلاب مشروطه بود و از آنجا با دهخدا آشنایی داشت و وقتی که برادر زادهاش برای تحصیل به تهران میآمد سفارش او را به دهخدا کرده بود و از اینجا به خانه او رفت و آمد داشت، دوسه ماهی از مراسم بزرگداشت فردوسی میگذشت؛ در مجله مهر شماره مخصوصی درباره فردوسی و سپاه و جنگ در شاهنامه درج شده بود. دهخدا در همان جلسه اول خیلی به من تعارف کرد و گفت: «آن قصیده را خواندم، گمان میکردم گوینده آن مردی لااقل سی و پنج ساله باشد و حدس نمیزدم که جوانی به سن و سال شما با این استادی به سبک قدما شعر بگوید و این پختگی و انسجام در کلامش باشد». بعد به من توصیه کرد که «تا جوان هستی شعر بگو. آدم سنش که بالا رفت دیگر حوصله شاعری ندارد». بعد هم از من خواست که در شعر لغات فصیح مهجور و متروک را استعمال کنم تا این کلمات زنده شوند و زبان فارسی به این طریق وسیعتر و غنیتر بشود. البته من این نصیحت را به کار نبستم!
در جلسه بعدی به من پیشنهاد کرد که در لغت نامه با او همکاری کنم. نسخه چاپی دیوان مسعود سعد سلمان را که رشید یاسمی در حاشیههای آن مقداری اشعار اضافی بازیافته از آن شاعر و یادداشتهای دیگر افزوده بود، به من داد که لغات آن را استخراج کنم و روی فیشهایی بنویسم. پرسیدم که کدام لغتها را باید استخراج کرد و نوشت؟ گفت: «لغتهای خوبش را انتخاب کن» البته من نفهمیدم که لغت خوب و بد کدام است و جرأت نکردم که از او توضیح بیشتری بخواهم. در هر حال مقداری یادداشت از آن کتاب فراهم کردم و به او دادم.»
در بخش بعدی ابوالفضل خوشمنش از اساتید دانشکده الهیات و معارف اسلامی به ایراد سخنانی درباره دهخدا پرداخت و گفت: آنچه در اینجا قابل ذکر است، علاقهای است که من از دوران مدرسه راهنمایی به استاد علامه دهخدا و برخی دیگر از بزرگان که نامشان ذکر شد، مانند مرحوم استاد فروزانفر، قزوینی و مرحوم استاد معین (رحمت الله علیهم) داشتهام. در دههی ۷۰ یا ۸۰ خورشیدی، حدود ۲۰ سال پیش، کتابی با عنوان «بیداری و بینالملل اسلامی» منتشر شد. خلاصهی بحث این است که حدود ۲۰۰ سال پیش، همانگونه که سرکار خانم (مهدخت معین) نیز به آن اشاره کردند، تقلید کوکورانه از غرب در میان برخی از اندیشمندان و روشنفکران شرقی رواج داشت. در آن زمان، فاصلهی شرق و غرب، یا به عبارتی جهان اسلام و مسیحیت، بسیار زیاد بود. این فاصله نه تنها در حوزهی جغرافیایی، بلکه در عرصههای علمی، فرهنگی و تمدنی نیز به وضوح احساس میشد. در چنین شرایطی، افراد مختلفی به دنبال چارهجویی بودند و این سوال مطرح میشد که ما چه باید بکنیم و چگونه میتوانیم این شکاف را پر کنیم. این چارهجوییها در کتاب مورد اشاره به تفصیل شرح داده شده است. کسانی که به دنبال بحث قرآن رفتند و تمسک به قرآن را به شکل روزآمد آن (نه به شیوههای منسوخ) پیش گرفتند، از جمله سید جمالالدین اسدآبادی و شخصیتهای دیگری که این راه قرآنی را در ایران ادامه دادند، مانند آیتالله سید محمود طالقانی، و همچنین علامه طباطبایی. در خارج از ایران نیز شخصیتهایی مانند اقبال لاهوری را داریم که از سید جمالالدین اسدآبادی تأثیر پذیرفت. و خود این مرد بزرگ در جایگاه خود از اقبال یاد کرده و سخنانی بیان نموده است.
وی افزود: به طور تصادفی، دوستان دانشجویی که کانالی را ایجاد کرده بودند، با این موضوع مواجه شدند. من پستی از کتاب «بیداری» را در آن کانال قرار دادم و اکنون میخواهم بخشی از آن پست را که سخن خود علامه دهخدا است، برای شما بخوانم: «مرا هیچ چیز از نام و نان به تحمل این تعب طویل جز مظلومیت مشرق در مقابل ظالمین و ستمکاران مغرب، وا نداشت. چه برای نان، همه طرق به روی من باز بود و با ابدیت زمان، نام را نیز چون جاودانی نمیدیدم، پایبند آن نبودم. میدیدم که شرق باید به هر نحو ممکن، با اسلحۀ تمدن جدید مسلح گردد. نه اینکه این تمدن را خوب میشمردم، چه تمدنی که دنیا را هزاران سال اداره کرد مادی نبود. وقتی ضعف و انکسار ملت خود را دیدم دانستم که ما ناگزیریم با سلاح وقت مسلح شویم، و آن آموختن تمام علوم امروزی بود. وگرنه ما را جز ملل وحشی میشمارند و بر ما آقایی را روا میبینند. آموختن آن علوم اگر به زبان خارجی بود، البته میسر نمیشد و اگر بر فرض محال میسر میگردید، زبان ما که اخص ممیزات ملت است، از بین میرفت. پس بایستی آن علوم و فنون را ترجمه کنیم و در دسترس مکاتب قرار دهیم. این کار نیز میسر نمیشد، مگر آنکه ابتدا لغات خود را بدانیم و این کار نوشتن لغتنامهای جامع و کامل که شامل تمام لغات باشد، ضروری بود. این بود که من به فکر تدوین لغتنامه افتادم.»
وی ادامه داد: تشبیهی کردم که البته به آن اشارهای نیز داشتم، وقتی انقلاب فرانسه شکل گرفت، اصحاب معارف و اندیشمندان آنجا نقشی ایفا کردند که ما باید یک بار تمام لغات خود را تعریف، تدوین و تجمیع کنیم و بهصورت روشمند در جایگاهی مناسب قرار دهیم. این موضوع در مورد انقلاب مشروطیت ایران نیز صادق است. در آن دوران، اصحاب المعارف و بزرگان آن زمان، با وجود محدودیتهای امکانات، نقش بزرگی ایفا کردند. این مرد بزرگ (علامه دهخدا) با آوردن کلمات در میان اشعار و متون، برای اینکه این کلمات زنده شوند، نشان داد که این کلمات حامل معانی عمیق و ارجمندی هستند. آنچه از استاد معین در این زمینه به مناسبتهای مختلف برای دانشجویان نقل شده، این است که باید از فرهنگ و لغات خودمان استفاده کنیم و آنها را پاس بداریم.
وی در ادامه شعر طنز «دانم دانم» از دهخدا را خواند، که به گفته عبدالحسین زرین کوب این شعر دهخدا خطاب به مسئولان بیکفایت و بیلیاقتی است که میروند انواع کارها را تصدی میکنند بدون اینکه شایستگی اش را داشته باشند. داستان زنی که شوهرش از او میخواهد برای میهمان فسنجان خوبی بپزد و زن که تا به حال نام این خورش را هم نشنیده میگوید میدانم! و بلدم!
زین خورش زن را نبود اصلاً خبر
نه به خانهی خال دیده نه پدر...
وی در پایان گفت: خداوند همهی این بزرگان را رحمت کند؛ کسانی که به ما انسجام بخشیدند، به ما عزت دادند و هویت ما را تقویت کردند. خداوند بهتر میداند که این بزرگان چه خدمات ارزندهای انجام دادند و چه جهاد عظیم فرهنگیای را به سرانجام رساندند؛ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا.
سپس علیرضا پورحسینی بنیانگذار انجمن ادبی رودکی (انجمن ادبی با اولویت معلولین در ایران)، سخن خود را با بیت «بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی» آغاز کرد و گفت: من سخنم را با یاد فردوسی آغاز کردم. چرا که زبان فارسی زبانی است که باید به آن ببالیم و به آن افتخار کنیم. به عنوان مثال، زبان ترکی استانبولی را در نظر بگیرید؛ ترکها امروز تلاش میکنند به ریشههای زبان خود بازگردند، اما یکی از پایههای اساسی و ماندگار زبان آنها، اشعار و ادبیات است. در این زمینه، ما نیز ادبیات غنیای داریم که از جملهی بزرگان آن، استاد دهخدا با لغتنامهی بسیار مشهورش است. این لغتنامه دو ویژگی مهم دارد: اول اینکه علیاکبر دهخدا تمام منابع موجود در آن زمان را گردآوری کرده و دوم اینکه این لغتنامه یکی از کاملترین منابع لغوی است. ما باید قدر این زبان را بدانیم.
در ادامه سروده خود را برای حاضران خواند:
این واژهها بی تو چه دلسردند بانو!
دلمرده و افسرده و سردند بانو
مجنون چشمان تو اند و بی اجازه
حول غزل اصلاً نمیگردند بانو
ای کاش بودی روز و شب همراهم ای کاش
این واژهها بی تو چه نامردند بانو
گر واژۀ بیتی شدند از لطفتان بود
حالا هراسان گنگ و ولگردند بانو
از تو سرودن شهره آفاقشان کرد
حالا به کنج خانه کز کردند بانو
ای کاش بودی تا ببینی بر سر من
این واژهها بی تو چه آوردند بانو
الوند بهاری که اجرای مراسم را به عهده داشت در ادامه این نشست گفت: همیشه باید از همکاران مؤسسۀ لغتنامۀ دهخدا یاد کنیم. امسال یکی از همکاران این مؤسسه، آقای دکتر محمود مدبری، را از دست دادیم. سال گذشته نیز استاد احمد سمیعی و استاد عبدالله انوار را از دست دادیم. برای آقای دکتر محمد استعلامی که دور از وطن همچنان مشغول کار و پژوهش هستند، و برای استاد دکتر حسن انوری، استاد دکتر رسول شایسته، استاد دکتر سعید نجفی اسداللهی و استاد دکتر علیاشرف صادقی، آرزوی تندرستی و عمر طولانی داریم تا همچنان سایه شأن بر سر دوستداران زبان و ادب فارسی باشد.
سپس مریم میرشمسی نویسنده و پژوهشگر و مؤلف کتاب دهخدا و لغت نامه به خواندن خاطرهای از صدرالدین الهی از این کتاب پرداخت:
«صبح وقتی به دانشکده ادبیات آمدیم، فراش دانشکده گفت بروید با دمتان گردو بشکنید، امروز آقای دکتر معین نمیآید. وقتی علت را پرسیدیم، به سادگی مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده است، گفت: آخر دیشب آقای دهخدا مرحوم شده. بُهت و خاموشی ما را در خود گرفت. غم بزرگ مردی که دیگر نبود و شادی کوچک کلاسی که آن روز تشکیل نمیشد روز ما را پر کرد. دانستیم که صبح فردا جنازهی او را از خانهاش بدرقه میکنند.
یک اعلامیهی دو خطی مبنی بر دعوت بچهها به این تشییع جنازه نوشتیم و به دیوار مقابل در ورودی کریدور چسباندیم. خیلی ساده نوشته بودیم: «استاد دهخدا درگذشت. فردا جنازهی او از خانهی مسکونیاش واقع در خیابان ایرانشهر تشییع میشود. از همهی دانشجویان دعوت میشود که در این مراسم شرکت کنند.» زمزمهی مرگ او بسی زود در همهجا پیچید. شاید بچههای آن روز پرجرأت تر از بچههای امروز بودند، برای اینکه وقتی یکی از فراشان به دستور مقامات دانشکده خواست اعلان را که گویا مخالف مصالح دانشکده تشخیص داده شده بود از دیوار بکند، کتک ملایمی نوش جان کرد و دمش را روی کولش گذاشت.
صبح، باران ریز پردامنه ای آغاز شد. بچهها تک تک جمع شدند. جلوخان و هشتی خانهی پیرمرد پر شد. پر از بچهها، پر از دانشجویان آن روز دانشگاه. و در میان همه، هیچ چهرهی آشنایی از رجال آن روز و استادان عالی مقام دانشکده ادبیات دیده نمیشد. شاید لزومی نداشت مقامات آن روزی خود را برای تشییع جنازهی یک پیرمرد پر از حماسه و سربلندی به دردسرهای بزرگ بیندازند. از میان استادان دانشکده، فقط مدرس رضوی و دکتر صدیقی را به خاطر دارم که به خانهی دهخدا آمده بودند.
نزدیک ساعت ۱۰ بود که جنازه را حرکت دادند و ما به دنبال تابوت، چشمهای پر از اشک و سرخ دکتر معین را دیدیم و باورمان نمیآمد که مردی به آن سختی، اینطور کودکانه در پس تابوتی بگرید. درست مانند پسری که پدری بزرگ را از دست داده است.
باران ریز و سخت همچنان بارید تا نزدیک لاله زار نو جنازه روی دوش دانشجویان حمل شد. و هیچیک از رجال دنبال جنازه نیامده بودند. بچهها هرکدام به وسیلهای خودشان را به آرامگاه رسانیدند.
آرزوی او برآورده شده بود. درختهای جوان به دنبال درخت پیری که دیگر نبود حرکت میکردند، و او هم همین را میخواست.
نماز میت را در زیر باران تندی برگزار کردیم. پیش ما مردی خفته بود کوچک اندام و در هم فشرده، و در واپسین جامه خویش_جامهای سپید به مانند قلبش_ و آسمان آهسته آهسته میگریست. گورکن لحد میساخت و قاریان گرسنه کلمات نامفهومی را از قرآن زیر لب زمزمه میکردند و اندوه قلبهای ما را میفشرد. نزدیک به یکساعت بعد از ظهر همه چیز برای جسم خاکی او تمام شد. یک سطل آب، چندین دست که روی خاک نمناک دراز شده بود، و حمد و سورههایی که برای آسایش او بر لبها جاری بود.
و همه چیز از همان روز آغاز شد، برای روح او، کار بزرگی که او کرد و یادگاری گرانبها که برای مردم وطنش به جا گذاشت.»
سپس محمد شادرویمنش در جملاتی کوتاه گفت: در تاریخ ۱۵۰ ساله اخیر، در بین مردان و زنان بزرگ این سرزمین یکی از بزرگان دهخداست که کار او فقط و فقط با فردوسی قابل مقایسه است.
در ادامه برنامه بهروز محمودی بختیاری به ایراد سخن پرداخت و گفت: برخی از رفتار غربیان قابل ستایش است، به ویژه در بزرگداشت مفاخر فرهنگی شأن. شاید اگر دهخدا دانشمندی در یک کشور غربی بود الان شاهراهی بزرگ به نامش بود، میدانی بزرگ به نامش بود، دانشگاهی عظیم به نامش آراسته بود و… ولی تا جایی که من یادم میآید، در سال ۱۳۵۸ به مناسبت صدمین سال تولدش یک تمبر ۱۰ ریالی به نامش طراحی شد. به خاطر دارم زمانی که دانشگاه تهران ۸۰ ساله شد، همگی معلمهای دانشگاه تهران نامهای نوشتیم که سردر دانشگاه تهران روی اسکناس ۵ هزار تومانی جدید بیاید تا نسل جدید با آن آشنا شوند. ورود چنین مفاهیمی به فرهنگ عمومی، گاهی از طریق تمبرها، اسکناسها و اینگونه ابزارها ممکن میشود. و گاهی مثل قراردادن این روز به عنوان روز فرهنگنگار در تقویم عمومی کشور. البته رسانهها هم درباره مرحوم دهخدا کاهلی کردهاند. منزل دهخدا باید الان خانه موزه باشد، یا اگر هم دبستان شد اسم دهخدا را از رویش بر ندارند. اتفاقی که افتاد این بود که متأسفانه نام بزرگ آن مرد شریف را هم از روی آن مدرسه برداشتند.
وی در ادامه افزود: امیدوارم شما فرهیختگان و بزرگان، همگی کمک بکنیم و به شورای فرهنگ عمومی بقبولانیم که روز تولد یا وفات دهخدا باید به نام روز فرهنگ نگار در تقویم ملی کشور ثبت شود. تصویر او بر روی تمبر و اسکناس ثبت بشود، و یاد بگیریم که بعضی رفتارهای غربیان از جمله در حفظ و حراست زبان شأن را ما هم میتوانیم پیاده بکنیم؛ دانشگاه کمبریج معروف است به اینکه چاپ کننده کتابهای دستور زبان انگلیسی است. از الفبا تا سطح عالی. یا دانشگاه آکسفورد متولی چاپ دیکشنری و فرهنگ لغات انگلیسی است، چرا دانشگاه تهران متولی این نباشد؟ که همانطور که غربیان از زبان شأن پاسداری میکنند از زبان فارسی پاسداری بکند؟
اکرم سلطانی در پایان مراسم در سخنان کوتاهی به این موضوع اشاره کرد و گفت: ما بارها نامه نوشتهایم به شورای شهر، که یک خیابان به نام دهخدا بگذاریم، برای نامگذاری روز درگذشت علامه دهخدا بارها نامه نوشتیم و گفتیم که باید این روز را به نام روز فرهنگنگار در تقویم ملی ثبت کنیم. اما به جایی نرسیدیم. به قول دکتر شفیعی کدکنی ما در حق دهخدا کوتاهی کردهایم.
این مراسم با نوای موسیقی آقای مهدی تجلی و خانم رؤیا احمدی و شعرخوانی و گرفتن عکس یادگاری و پذیرایی به پایان رسید.