به گزارش سلامت نیوز به نقل از اطلاعات، سالهای زیادی است که یکی از نقدهای وارد بر نظام تعلیم و تربیت ایران آن است که این نظام بر حافظه تأکید دارد و به تدریس معلم در کلاس درس، یکسویه است و دانشآموز در فرآیند تدریس هیچ نقشی ندارد و یادگیری او صرفا بر اساس آنچه در حافظهاش نگاه داشته، ارزیابی میشود. دکتر علی خدابنده بایگی، عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد، در مقالهای درباره چگونگی تغییر نظام آموزشی ایران از حافظهمحوری به مهارتمحوری و پرورش خلاقیت بحث کردهاست که چکیده آن را در بخش ذیل میخوانید.
قطعا یکی از پیچیدهترین جلوههای یادگیری انسان، یادگیری خلاقیت و آفرینندگی است. درباره خلاقیت بحثهای فراوانی شده اما بسیاری از رفتارشناسان خلاقیت را دارای مولفههای تشکیلدهندهای مثل یادگیری، تفکر، مهارت، تجربه، انگیزه و استعداد قلمداد کردهاند. مهمترین عامل در رشد وپیشرفت بشر در تمامی زمینهها، خلاقیت است. خلاقیت نقش حیاتی در بهبود وتکامل زندگی انسانها دارد، به همین دلیل عامل مهمی در بقای جوامع در محیط پررقابت کنونی و مملو از مسائل و مشکالات تلقی میشود؛ بهطوری که امروزه خلاقیت ونوآوری و ایجاد تغییر و دگرگونی مثبت در دانشآموزان، امری مهم و ضروری به نظرمیرسد. خلاقیت به عنوان یک هدف آموزشی ارزشمند هیچگاه در خلأ حاصل نمیشود، بلکه حصول و بروز آن در ساحتهای مختلف، مستلزم پیشبینی مجموعهای از بسترها و شرایط اولیه است. به طور کلی نظام آموزش کشور، بهویژه در مدارس، حافظهمحور بوده و تنها بر پایه نظریاتی است که دانشآموز با پشتکار خویش آنها را خوب به اذهان میسپارد؛ ولی آنگاه که پای عمل به میان میآید، در برخی موارد تربیتی صورت نگرفته و مهارتی کسب نشدهاست.
میتوان گفت نظام آموزشی ما به دلایل عدیده دچار ضعف و ناکارآیی است و اجازه بروز خلاقیت در کودکان و نوجوانان را نمیدهد. در یک نظام آموزشی وقتی باور به آموزش، رشد و تربیت در زمینه خلاقیت وجود نداشته باشد، فراگیران موظف به تکرار و حفظ کردن گفتههای معلمان و کتابها خواهند بود. از جمله نیازهای اصلی در این زمینه ، گسترش یادگیری از مدرسه به خانواده و جامعه، تسهیل فرآیند رشد اجتماعی دانشآموز، رسیدن فراگیران به مهارت طراحی و حل مسأله، تشویق فراگیر به خود یادگیری، افزایش مهارت تصمیمگیری، ارتقای مهارت تفکر انتقادی و خلاقیت ،تقویت فرآیند حل مساله، تحقق تواناییهای بالقوه و انطباق با تغییرات زندگی، تقویت اعتماد به نفس، عزت نفس و هویت فردی، شکلگیری و تقویت ارزشها است. فراهم آوردن فرصت یادگیری چندگانه نظری، عملی، مهارتی و... و بهرهمندی از تواناییهای مختلف حسی و مدرنیزه کردن روشهای آموزش با استفاده از بستههای آموزشی کتاب درسی، کتابها و وسایل کمکآموزشی، سوالات ارزشیابی و راهنمای درسی و... ازجمله موارد قابلتوجه و مفید در روند آموزش و رشد خلاقیت است.
متاسفانه در نظام آموزشی ایران پرورش خلاقیت جایگاهی خاص ندارد و به رشد آن توجه نمیشود. بیشتر معلمان کلیشهای و قالبی فکر و عمل کردن را به دانشآموزان یاد داده و تقویت میکنند. شاکله کتابهای درسی تقریبا در طول نیم قرن گذشته یکنواخت بوده است و این مبانی را از ترجمه کتابهای کشورهای اروپایی برداشت کردهاند.
محدودیتهای موجود در فعالیتهای علمی در مراکز آموزشگاهی، اعم از مدارس یا دانشگاهها به شکلی که کشف و تقویت استعدادهای درخشان بسیار محدود و آهسته حرکت میکند، اتفاق میافتد. تفکر یکنواخت علمی در کلاسهای درسی در سطوح مختلف تا آنجاست که دانشآموزان و دانشجویان در روز اول کلاس به فکر سوالات امتحان هستند. شکل امتحانات چهار جوابی، سوالات و پاسخهای قالبی و یکنواخت، حتی بازیهای کلاسی و مدرسهای در خانه و مدرسه، خلاقیت فرزندان ما را محدود کرده است. تازه چند سال است که تکنولوژی آموزشی از طریق مرکز رشد در تولید اسباب بازیهای علمی اتفاق میافتد که این حرکتی میمون و فرخنده است. متاسفانه حلال مسائل مختلف در سطوح بالا و پایین کلاسی، راهنمای کتب درسی و کلیدهای سوال و جواب باعث انجماد خلاقیت در نوجوانان و جوانان ما شده در حالی که در کشورهای پیشرفته معلمان و استادان علاقمندند با فراهم کردن شرایط مناسب، شاگردان خود را به تفکر خلاق هدایت کرده و آنها را برای زندگی در دنیای پویا و برای آیندهای جدید آماده کنند.
رویکرد حافظهمحوری اگر بخواهد جای خود را به یک شیوه و رویکرد جدید بدهد، ضرورت دارد که چرخشی در آن ایجاد شود. وقتی صحبت از حافظهمحوری در وضعیت موجود میکنیم، از آموزش و پرورشی میگوییم که وظیفه آن فقط آموزش، یعنی داد و ستد و نقل و انتقال اطلاعات و انباشت اطلاعاتی است که در ذهن دانشآموز است . دانشآموزان به عنوان گیرنده اطلاعات در این مرجع جمع شوند و اطلاعات کسب میکنند و به نوعی یک تحویلداری صورت میگیرد . وقتی از صحبت حافظهمحوری در نگرش جدید میکنیم، به جای پرداختن صرف به حیطههای شناختی، به حیطههای حرکتی، روانی و عاطفی میپردازیم و به جای اینکه دانشآموزان فقط گیرنده باشند، به مهارتهایی مانند تفکر منطقی، حل مساله، خلاقیت و تفکر انتقادی در او پرداخته میشود و نقد آموختهها هم در آنها شکل میگیرد و تبدیل به یک چرخش میشود. امروزه انتقال معلومات هدف نیست، بلکه پرورش قدرت تفکر خلاق و ابتکار هدف است.
پنج مدل نظام آموزش یا پنج دسته مدرسه در دنیا مطرح است؛ مدارس سنتی معمولا روی نرخ گذر و درصد قبولی کار میکنند و همچنان هم خیلی از مدارس متاسفانه بر اساس این مدل حرکت میکنند . از مدارس سنتی وارد مدارسی شدیم به نام مدارس حجمگرا و این همان مدارسی است که به برگزاری کلاسها و کتابهای آموزشی اضافه برای پیش رفتن به سمت غول کنکور اقدام میکنند که این دو دسته مدرسه بیش از ۹۰ درصد مدارس ایران را تشکیل میدهد .
بعد از جنگ جهانی دوم در دهه ۷۰ اینگونه مدارس در دنیا تعطیل شد و مدارس کیفی وارد شدند که روی ۱۲ مولفه شامل، پیشرفت تحصیلی، آموزشهای استاندارد، مشارکتپذیر کردن، صحتآموزی، انطباقپذیری با شرایط جامعه و... کار میکردند. بعد از آن وارد مدارسی شدند که قدرت تشخیص را در دانشآموزان ایجاد میکرد و نقطه مقابل حافظه است و به آنها مدارس استاندارد گفتند که دانشآموز به عنوان یک جستجوگر و فراگیر دیده میشود، معلم به عنوان مدیر یادگیری، معاون مدرسه یک راهنمای اجرایی و مدیر یک رهبر آموزشی و هماهنگکننده دیده شود . تعدادی هم فراتر رفتند و وارد مدارس نوع پنجم با عنوان مدارس جهانی شدند که شاید ۲۰ تا ۳۰ مورد در دنیا نداریم. این مدارس از حافظهمداری به سمت تحلیلگری و سپس به سمت رفتارگرایی و کارآفرینی به عنوان چهارمین بعد استعداد پیش میروند.
امروز لازم است کودکان و نوجوانان به گونهای تربیت شوند که که خلاق باشند و برای مسائل قدیم و جدید راهحلهای نو بیابند. ما معلمها نباید راهحل مسائل را به دانشآموزان خود منتقل کنیم، بلکه باید چگونگی حل مسائل را به آنها بیاموزیم.
شایان ذکر است که نظامهای آموزشی گذشتهنگر نمیتوانند شهروندان خلاق و مبتکر تربیت کنند چراکه اینگونه نظامهای آموزشی قواعد معین و ثابت برای رفتارهای معین و راهحلهای خاص برای مسائل خاص تجویز میکنند و دانشآموزان و دانشجویان خلاق مورد بیمهری قرار میگیرند. اما در مقابل نظامهای آموزشی خلاق و آیندهنگر همواره به آینده نگاه دارند و هوشیارانه به پیشبینی و پیشگیری میپردازند. آنها در گذشته نمیمانند و توقف نمیکنند و خلاقیت در این نظامها ارج و منزلتی بالا دارد؛ از اینرو در جامعه رو به رشد ایران توجه به جایگاه و نقش خلاقیت از اهمیت حیاتی برخوردار است و شایسته است این حرکت و توجه از خانوادهها، مهدهای کودک و مراکز پیشدبستانی آغاز شود.
از عوامل مؤثر دررشد خلاقیت، وجود محتوا وتجارب یادگیری مرتبط و مناسب است. محتوا، اصول ومفاهیمی هستند که به شاگردان ارائه میشود تا ورود آنان را به فعالیتهای آموزشی، میسر ورسیدن آنان را به هدفهای اجرایی امکانپذیر سازد.
نوآوری و خلاقیت در عرصه نظام تعلیم و تربیت، زمانی به ثمر مینشیند که به صورت فرهنگ و نهضت مستمر و پویایی جوشش داشته باشد. در چنین نظامی، ساختار آموزشی انعطافپذیر و انطباقپذیر در سایه دانش و مهارتهای تخصصی مدیران، معلمان و مربیان و کارکنان ایجاد شده و مطابق اهداف ترسیمشده در شرایط مناسب بهکار گرفته میشود. در چنین ساختاری تصمیمگیری از حالت فردی و دستوری به صورت جمعی و گروهی انجام میشود. آزادی عمل منطقی و حسابشده، همکاری داوطلبانه و مشتاقانه، ایجاد انگیزههای کار و تلاش، خودکنترلی افراد، روابط سالم، و مانند آن موجب میشود که تمامی فرآیندهای تعلیم و تربیت شکل پویا، متحرک و خلاقانهای به خود بگیرد.
در چنین وضعیتی خلاقیت در عملکرد مدیران آموزشی، روشهای تدریس مربیان و تلاش علمی فراگیران به اشکال مختلف خود را به نمایش میگذارد. لذا به این نتیجه حتمی دست مییابیم که خلاقیت در نظام تعلیم و تربیت نیازمند مدیریت همهجانبه، از جمله تغییرات لازم در ساختارهای آموزشی است تا بهروز کردن این ساختارها بستر مناسبی برای خلاقیت عوامل انسانی در نظام آموزشی باشد. پیشنهاد میشودکه در تنظیم محتوای کتب جدید، بر مفاهیم مرتبط با خلاقیت دانشآموزان، تحلیل مسائل، مفهومسازی و فعالیتهای ذهنی توسط آنان بیشتر تمرکز شود و دانشآموزان به جستجو و کاوشگری سوق داده شوند.
باید بررسی کنیم که برای انتقال از حافظهمحوری به مهارتمحوری، با چه عوامل، کارگزاران، عناصر انسانی و چه زمینههایی میتوانیم وارد این بحث شویم یا با چه موانع و مقاومتها و پیامدهایی مواجه میشویم. تاکید ما در این زمینه این است که ما چون در یک جامعه سنتگرا هستیم، بر حافظهمحوری تاکید میشود. اگر یک جامعه تغییرگرا و عملگرا باشد، آن موقع میتوان به تغییر نگرش از حافظهمحوری به مهارتمحوری دست یافت. برای اینکه این تغییر نگرش ممکن شود و جنبه عملیاتی پیدا کند، چارهای جز گفتمانسازی و قاعدهسازی نداریم .
حافظهمحوری به نگرش ما به ماموریتها و مولفههای آموزش و پرورش بستگی دارد. حافظهمحوری چیزی فراتر از حاکمیت حافظه و شیوه و راهبرد است و در مجموع میتوان گفت که به معنای حاکمیت پذیرنده بودن و پذیرش است.
نمیتوان بدون در نظر گرفتن فرهنگ، به دنبال تغییر در نظام آموزشی باشیم. نگاههای عمده به آموزش و پرورش شامل نگاه مکانیکی و ارگانیکی است که نگاه دوم هنوز در آموزش و پرورش ایران بهوجود نیامدهاست.
در نگاه مکانیکی، فرمان از بالا میآید و در نگاه ارگانیکی، هر کس سهم جداگانهای در موفقیتهای مدرسه دارد. مشکل آن است که حافظهمحوری در مقابل مهارتمحوری قرار میگیرد و مانع بروز و پرورش استعدادهای ذاتی دانشآموزان میشود. در عصر کنونی که دانایی ملاک و محور پیشرفت محسوب میشود، تغییر حافظهمحوری به مهارتمحوری ضرورت دارد. این تغییر حلقه گمشده دانایی است، زیرا اول باید آدمهای دانا تربیت کنیم و نهایتا کسی که دانا باشد میتواند به توانایی و مهارت دست یابد .