ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
به گزارش خبرنگار مهر، میر جلال الدین کزازی شاعر در مراسم رونمایی جلد دوم کتاب کلهرنامه ادبیات فولکلوریک مردم کورد نوشته ناهید محمدی که در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد، گفت: ایران ما در درازنای تاریخ گرانسنگ و نازشخیز خویش همواره سرزمین بومهای گوناگون بوده است. هم تاریخ گواه این ویژگی بوده و هم اسطوره. جهانشاهی هخامنشی اوشان یکی از پهناورترین جهانشاهی های جهان است. بیش از بیست کشور به این جهانشاهی پیوسته بودهاند. ایرانیان تنها دو یا سه کشور را از بیرون با سپاه گشودهاند اما به یاری مردمان آن کشورها. و کشورهای دیگر به خواست خویش به این جهانشاهی پیوستند، زیرا آشکارا میدیدند اگر بخشی از جهانشاهی ایرانی هخامنشی باشند، سرزمین شان آباد و مردمانش آزاد خواهد بود.
وی افزود: هر کدام از این سرزمینها فرهنگ دیگر و زبانی دیگر، هنجارها و ویژگیهای دیگر داشت. اگر به اسطوره بنگریم آشکارا میبینیم مردمانی بسیار که در سرزمینهای گوناگون می زیستهاند، بخشی از ایران بزرگ بودهاند. تنها به یک نمونه از شاهنامه بسنده میکنم؛ کیخسرو میخواهد به نبرد بزرگ با افراسیاب با تورانیان بشتابد، سپاهی پر شمار فراهم میآید از برابر کیخسرو میگذرند. این سپاهی ان در شاهنامه به فراخی، باریک این سان دیدن کیخسرو سپاه ایران را باز نموده شده است. سپاهیان از بومهای گوناگون هستند. هرکدام درفش ویژه خود را دارند که نگاره فراگیر سرزمین شان بر آن نقش بسته است. جامههای ویژه خویش را بر تن کردهاند. حتی جنگ افزارهای شان هم گاه یکسان نیست.
این پژوهشگر در ادامه گفت: از سرزمینهای گونه گونند، اما همه یکایک خود را ایرانی میدانند. آماده شدهاند که با دشمنان ایران دلیرانه بجنگند. در بخشهایی از شاهنامه حتی پارهای از این کسان از این هم وندان جهانشاهی ایرانی به زبان دیگر سخن می گفتهاند. به گونهای که نیاز به ترجمان می افتاده است. این پدیده به دیرینگی سرگذشت ایران بوده و پدیدهای نو آئین نیست. هنوز تیرههای گوناگون در این سرزمین پسند که به گفته وخشور باستانی ایران بهترین سرزمینی است که مزدا آفریده است، کاشانه دارند. یکی از کهنترین، گستردهترین تیرهها تیره کورد است. وارونه آنچه پارهای از کسان میانگارند من کورد نیستم از دید تبار و از دید نژاد نیاکان من از کزاز استان کانونی مرکزی بودهاند. این نام از این روی همچنان بر ما مانده است. اما کرمانشاهیم، از دید تباری کورد نیستم، اما از دید فرهنگی هستم.
کزازی گفت: هر کدام از سخنوران بزرگ ایران فردوسی حافظ نظامی در ادب کوردی همتایی دارند به همون سان مولوی کوردان شاهنامه، کوردان غزلهای حافظانه و کوردان رزمنامه های مولویانه دارند. به همون سان بزمنامه هایی که بر پایه بزمنامه های گنجور گنجه سخن نظامی سروده شده است. بیتهای بلند، دلپسند، ورجاوند در ادب کوردی وجود دارد. آشنایی گسترده و ژرف را به دریغ میبایدم گفت با ادب کوردی ندارم با شاخهای از زبان کوردی که همین کوردی کلهری است کمابیش آشنایی دارم. تنها یک بیت را بیتی که آن را بسیار گرامی میدارم بر زبان می رانم. این بیت مرا میبرد به ژرفاهای تاریخ ایران دست کم به روزگار اشکانی. زبان آنچنان نژاده و ناب و دیرینه است. چاوان نگارم وه سپای مو ژه / ما چون ئه ی له شکه ر هؤن ریژ ئه مان وه خت چه پاوه (چشمان دلدارم به سپاه مژه / میگوید ای لشکر خونریز هم اکنون زمان چپاول فرا رسیده است)؛ زبان پهلوانه رزمی و هر چند بیتی از چکامهای است. از این بیتها در ادب کوردی فراوان میتوان یافت.
وی افزود: تلاش خانم ناهید محمدی تلاشی بسیار شایسته و ستودنی است، زیرا میخواهد سخنور یکی از شاخههای زبان کوردی بشناسد و دانشورانه به دیگران بشناساند. کوردی کلهوری، کاری آسان نبوده بلکه پژوهشی است از آن گونه که آن را میدانی مینامند. باید زمان و توان بسیار را در کار بیاورد. دلبستگی ما به سر زمین مان در رده انجام میشود. از دلبستگی به خانهای که در آن زادهایم، سپس کویی که این خانه در آن جای داشته است. آنگاه شهر زادگاه پس بومی که این شهر در آن است (بوم فراختر میهن). اگر یکی از اینها در کار نباشد، به ناچار آن دیگرها هم کارآمد نخواهند بود.
این شاعر گفت: چندین سال پیش در همایشی که در زمینه گویشها و زبانهای بومی بر پای داشته شده بود، گفتم اگر واژهای از زبانها و گویشهای ایرانی بمیرد، واژگان میمیرند، زیرا جان دارند. ایرانی نژاده ایرانی دل آگاه به سوگ خواهد نشست، آوازه در خواهد انداخت که ما فلان روز در فلان جا در فلان مزگت گرد هم می آییم تا در مرگ دریغ انگیز اندوه آمیز این واژه بموییم.
کزازی در پایان سخنانش گفت: مرگ واژه دهها بار صدها بار از مرگ کسان سوگ انگیز تر است، زیرا اگر واژهای بمیرد پارهای از فرهنگ را با خود خواهد میراند، پارهای از چیستی ما ایرانیان را، از همین روست که کار ناهید محمدی از دید من کاری است شایسته نه آفرین که زها زه است. زندگانیش دراز باد و بختش دمساز.
با شناسنامه ایرانی وارد فرهنگ جهانی شویم
در ادامه اردشیر صالح پور گفت: در کنار امواجی که امروزه فرهنگها و هویتها را تهدید میکند، به همان میزان گمان بر آن است که دغدغههای فرهنگی و هویتی نیز تلاش و کوششی برای پایایی و مانایی و تزاید و تداوم خودشان است. زمانی که از هویت حرف می زنیم باید بلافاصله به چهار شاخصه آن یعنی زبان، تاریخ، جغرافیا، ملیت و همان نشنالیته نیز اشاره داشته باشیم و از فرهنگ سخن ساز کنیم که بن مایه هستی شناسی بشر است.
وی افزود: فرهنگ در لغت کهن ایرانی به معنای فرا رفتن و فر فراز است و بالاست. همچنان که میگوییم فرا و هنگ به مفهوم کشیدن، پس هنگامی که ما کار فرهنگی میکنیم و فرهنگ تنها به جا ماندهها نیست بلکه به یاد مانده هم است. آنچه امروز به عنوان فرهنگ ناملموس از آن یاد میشود، بعد معنوی فرهنگ است. معماری، لباس و صنایع جز فرهنگ مادی، فرهنگ جسمانی و فرهنگ تنانی یا فیزیکال محسوب میشود اما فرهنگ معنوی علم، ادب، فرهنگ به مفهوم فولکلوریک، آن اسطورها، باورها، اعتقادها همه جز ء فرهنگ قلمداد میشوند.
این نویسنده ادامه داد: ما باید فرهنگ را بن مایه هستی خود قرار بدهیم وبه قول فرانسیس بی کن کسی که اروپا را از تحول علم آغاز کرد و یک دگرگونی عجیبی که همچنان شتابش امروزه نیز در گستره است یاد کنیم که گفت همه چیز را فدای فرهنگ کنید و حکیم فرزانه طوس ما پیش از او گفته است که ز دانا بپرسید پس دادگر / که فرهنگ بهتر بود یا گهر / چنین داد پاسخ بدو رهنمون / که فرهنگ باشد ز گهر فزون / که فرهنگ آرایش جان بود / زگوهر سخن گفتن آسان بود / گهر بی هنر خوار و زاراست و سست / به فرهنگ باشد روان تندرست.
صالح پور گفت: یک ملت و یک قبیله برای ماندگاری خودش طبیعتاً باید به دو وجه اعتنای بیشتری داشته باشد که یکی از آن فلسفه کیستی، چیستی و چرایی است. دومین مورد میتوان به ادب و هنر اشاره کرد. ادب و هنر تعلق و عشق، بالندگی، سرزندگی و پویندگی فراهم میکند. در فرهنگ ایران زمین زاگرس از یک اعتبار بشری والایی برخوردار است و ما خوشحالیم که یک بانو دخت ایرانی یک بانو دختر زاگرسی باندخت ناهید محمدی یک تنه و عاشقانه به شور و جد و جد طی سالیان اخیر دیدهایم که چه کوشا و بی هیچ مزد و منتی عاشقانه بخشی از بن مایه فرهنگ زاگرس را زنده نگه میدارد و خوشبختانه این گستره چنان وسیع شده است که ما بختیاریها نیز ارادت ویژه ای به این باندخت پیدا کردهایم چندان که من، دکتر عباس قنبری و کیخسرو عزیز به عنوان لر تباران بختیاری از اندکا و مسجد سلیمان در شمال شرقی خوزستان و من از ایذه بختیاری و کیخسرو از لرستان و الیگودرز این اقتران و این وابستگی و این احترام را برای این بانویی که در واقع به دو قوم بزرگ مادو پارس که حقیقتاً از اصیلترین اقوام ایرانی هستند بیرق ادب و هنر و فرهنگ را زنده نگه میداریم و بخشی از حضور ما از این منزلت است. خانم ناهید محمدی تلاش بسیار زیادی برای کلهوران کرده است.
وی ادامه داد: کلهران نیمی به عبارتی در کورد و زاگرس و نیمی به لر اعتبار تباری دارند. ما لرها نیز به کلهرها و به کوردها افتخار میکنیم و این پیوستگی تباری و کوه نژادی را همواره پاس میداریم.به عبارتی فرهنگ شفاهی مثل ماهی تازه از آب گرفته شده است خیلی زود می میرد. لازم است که اینها را ثبت و ضبط و نگاهداری کنیم. باید برای ثبت و ضبط و نگاهداری این گنجینههای فرهنگی که هم مقوم فرهنگ ملی و هم خرده فرهنگها هستند، تلاش و کوشش کنیم زیرا بنیه فرهنگ ملی را استحکام میبخشند. چنانکه ما آنان را پاس نداریم، آن زیر ساختها دچار تزلزل میشوند.
این نویسنده در ادامه گفت: تلاش خانم ناهید محمدی برای ایران زمین مایه افتخار و مباهات است. ما لرها و بختیاریها از آن سوی زاگرس به خود میبالیم و به آثار هنری و ادبی و تلاشش احترام میگذاریم که فرهنگ محلی را به فرهنگ ملی و حتی فرهنگ ملی را به عرصه بین المللی تبدیل کرده است. برای جهانی شدن نخست باید بومی بود و ما باید با شناسنامه ایرانی وارد فرهنگ جهانی شویم.
زندهایم تا زبان داریم
در ادامه عباس قنبری عدیوی نویسنده گفت: کتاب کلهرنامه را در فرصت کوتاهی که داشتم ورق زدم به نظرم پنج کتاب در یک کتاب را دیدم. ٧٩٩ ضرب المثل یا دستان یا داستان و یا به تعبیر پهلوی نیوشه را در درون خودش گنجانده است. در این کتاب بسیاری از اشعار لاوه لاوه یا لالائی های مادرانه و زنانه را شاهد هستیم. زمانی که آن را دیدم به لالاییهای بختیاری افتادم.
وی افزود: مادرهای امروز برای بچههای شان لالایی نمیگویند و همین امر سبب میشود تا بخش عاطفی کودکان ما بسیار فقیر و کمرنگ میشود. لالاییها یک دنیا آموزههای اخلاقی انسانی محبتی و مهربانی را دارند. کاراماها ترانههای مش که بوده که ناهید محمدی در کتابش آورده است.
این نویسنده گفت: ما زندهایم تا زبان داریم. زنده هستیم تا زبان داریم و تا زمانی که زبان داریم، مرزهای ایران گسترده است. تا زمانی که زبان داریم آرش داریم. وقتی زبان ما بمیرد، ما مردیم. زبان ماست که مو سیقی ما را حمل میکند.
اگر به داد واژهها نرسیم، دفن میشویم
در ادامه یونس شکرخواه استاد ارتباطات گفت: ارتباطات زمینه آکادمیکم است. به گمانم هیچ چیزی شکل نمیگیرد، مگر آنکه در سایه ارتباط باشد و شاید مثل یک نقش قالی هر یک از ما گرهای بزنیم و با افتخار بگوییم که ایرانی هستیم.
وی با طرح این پرسش که چرا شعر میتواند دست مایه بسیار قوی برای ارتباطات و شناختن باشد، گفت: سرزمین شعر و ارتباطات دریچههای بیان هستند. شعر بیان احساسی دارد و تصویر سازی میکند. بیتی که استاد کزازی خواندند، از یورش مژگان من در ترجمه یک کتابی بود که خانم ناهید محمدی در رونمایی آن حضور داشت. این کتاب ٣٠ سال پیش از یک شعر ترجمه شده بود.تنها آثار من به غیر از کتابهایم در حوزه ارتباطاتم، یک شعر و یک رمان شمال و جنوب است.
این استاد حوزه رسانه و ارتباطات گفت: استاد کزازی من را یاد شعری انداختند که در آن کتابم با عنوان «سپید در آندلس»؛ قصائد عرب آندلس است. در آن کتاب مطرح کردم که تا چه اندازه تنوع فرهنگی میتواند به ویژه در عرصه شعر مهم باشد.
شکرخواه در پایان گفت: سپید در آندلس رنگ سوگواری است. شعر همان شعور است و باید به موجزترین صورت عمیقترین معانی را بیان کرد. مرگ یک واژه برای ما که ارتباط میشناسیم، صدای شنیدن استخوانهای یک واژه را میشنویم و اگر به داد واژهها نرسیم، دفن میشویم.