دکتر خدایاری دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تبریز طی یادداشتی به سلامت نیوز نوشت : دایره مینا ساخته داریوش مهرجویی در سال ۱۳۵۲ و با اقتباس از اثر "آشغالدونی" غلامحسین ساعدی است. شخصیت اصلی فیلم، علی پسری ۱۸ ساله است که ظاهرا در حاشیه مشهد زندگی می کند.
دلالی، علی و پدرش را به همراه جمعی دیگر به آزمایشگاهی می برد تا از آنها خونگیری شود. سامری صاحب آزمایشگاه هر شیشه خون را ۲۰ تومن می خرد و به بیمارستان میفروشد. پس،طبیعی است که عمده مشتریان او حاشیه نشین ها، افراد بیکار و معتاد هستند. در حین گرفتن خون پدر علی داد و بیداد می کند و مشخص می شود که بیمار است.
سامری معرفی نامه ای می نویسد و علی پدرش را به بیمارستان می برد. علی در آنجا با پرستاری به نام زهرا آشنا می شود و کمکم به همه جای بیمارستان سرک می کشد. چرا که او و پدرش در پیاده رو کنار نرده های بیمارستان شب را صبح می کنند تا بیمارستان آنها را پذیرش کند.
قسمت عمده این فیلم در راهرو ها و اتاق های بیمارستان می گذرد. علی به واسطه زهرا با برخی از کارکنان بیمارستان همچون آشپز و راننده آشنا می شود و کمکم با کمک اموال و امکانات بیمارستان برای خودش بیزینسی راه می اندازد. مثلا آشپز به او آش و پلو می دهد تا به کمک "اسمال آقای" راننده ببرد و در حاشیه شهر با قیمت خیلی پایین بفروشد تا پولش را تقسیم کنند. یا اسمال آقا از انباری بیمارستان سماوری پیدا می کند و پدر علی با همان سماور و میز و ... بیمارستان، در پیاده رو و بغل نرده های بیمارستان برای خودش قهوه خانه ای راه می اندازد! داخل بیمارستان نیز اوضاع چندان تعریفی ندارد. دکتر داودزاده اعتقاد دارد بیمارانش بخاطر خون های آلوده ای که سامری به بیمارستان میفروشد، میمیرند و حتما باید بیمارستان برای خودش آزمایشگاهی راه بیندازد. ولی سایر پزشکان و مدیران از این موضوع تفره می روند.
چرا که سامری جعبه های پر از ماهی برای برخی پزشکان بانفوذ بیمارستان میفرستد و همزمان چوغولی (چووقولی) داودزاده را پیش آنها می کند تا در مقابل ایجاد آزمایشگاه سنگ اندازی کنند. پیرمردی که به نظر مدیر بیمارستان است حال و حوصله بلند شدن از پشت میزش را ندارد و تقریبا به ماشین امضا تبدیل شده است. وقتی داودزاده از او در خصوص موضوع احداث آزمایشگاه و نظر رئیس بیمارستان می پرسد، مدام طفره می رود و صحبت از طرح جامع و برآورد بودجه و غیره و غیره می کند. داودزاده از فرط استیصال فقط به سامری فحش می دهد. اسمال آقا اعتقاد دارد علی را برای او بپا گذاشته اند تا از مرغ و تخم مرغ هایی که برای بیمارستان می آورد چیزی کم و کسر نشود! و همزمان معتقد است، نه او بلکه مسئولین بیمارستان خودشان مشغول چاپیدن بیمارستان هستند!!
در این بین علی تبدیل به یکی از دلال های فعال سامری می شود و سامری به او می گوید
"اگه میخوای با من کار کنی باید بقیه کاراتو بذاری کنار"
سامری اینقدر به او اعتماد دارد که خون های سفارشی را نیز با دست او به اتاق عمل میرساند. کار و بار علی خوب میگیرد و از پدرش غافل می شود. پدر که به قصد درمان به بیمارستان آمده بود نه روی تخت بیمارستان بلکه در پیاده رو و در کنار بساط قهوه خانه اش میمیرد و علی اینقدر مشغول کار با سامری است که حتی به نماز میت پدرش نیز نمی رسد.
آنچه در این فیلم از اوضاع بیمارستان میبینیم شباهت های عجیبی به مسئله نابینا شدن بیماران بیمارستان نگاه و یا تزریق آب مقطر در بیمارستان ولیعصر دارد. گویا مسئله بی تفاوتی و بی مسئولیتی در قبال بیماران و دارایی ها و اموال بیمارستان ادامه روندی است که ۵۰ سال پیش در دایره مینا به نمایش گذاشته شده است.
"علی" هایی که انگیزه مالی برای آنها حرف اول و آخر را میزند و حتی نسبت به وضعیت و سرنوشت پدرشان نیز بی تفاوت می شوند.
"اسمال آقا" ظاهرا آدم باوجدانی است، چرا که از این بی تفاوتی ناراحت است و علی را به باد کتک می گیرد که چرا اینقدر غیرت ندارد که خودش را به نماز میت پدرش برساند، اما خود او نیز در راه اندازی قهوه خانه پیاده رو برای پدر علی نقش اساسی دارد! استیفن رابینز در کتاب مبانی مدیریت می گوید ۸۵ درصد دزدی ها و سو استفاده ها از اموال و امکانات سازمان توسط کارکنان خود سازمان صورت می گیرد.
او سه دلیل عمده برای این فکت ذکر می کند: "ضعف سیستم کنترل و نظارت سازمانی"، "فشار اقتصادی" و "توجیه". اولین عامل "مدیریتی" است. دومی "مالی" است و سومی هم یک موضوع "اخلاقی" است. سه موضوعی که امروز به جرئت می توان گفت به پاشنه آشیل ما در سیستم اداری و سازمانی تبدیل شده اند.
ترکیب این سه می تواند منجر به تکرار فجایع دیگری نیز بشود و ما بازهم شاهد رسوایی های دیگری باشیم حتی فراتر از آنچه تاکنون اتفاق افتاده است.