ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
فرادید: اصطلاح «هنر اشیاء یافتشده» (به انگلیسی Found Object Art) به آثار هنری اشاره دارد که از اشیاء کاربردی از قبل موجود (خریداریشده یا به معنای واقعی کلمه توسط هنرمند پیداشده) خلق میشوند نه اینکه هنرمند خودش با استفاده از مواد اولیه آنها را بسازد.
استفاده از اصطلاح «اشیاء یافتشده» در قرن بیستم رواج یافت و بازتاب رابطهی متحولکنندهی هنرمندان و مخاطبان آنها با دنیای مادی اطرافشان بود. با افزایش مصرف انبوه کالاهای یکبار مصرف ارزان، این کالاها به مواد هنری در دسترس با زمینههای استفادهی روشن و فراگیر تبدیل شدند. در ادامهی این مطلب، بیشتر دربارهی اشیاء یافتشده در هنر میخوانید.
پروژه بروگل / کازا مالاپارت، اثر ایان کیارِر، ۱۹۹۹
اصطلاح Found Object یا Found Object Art معمولاً به هنری اشاره دارد که از اشیاء از قبل موجودی خلق میشود که هدف عملی دارند. این اشیاء که هنرمندان دوباره از آنها به عنوان مواد هنری استفاده میکنند، به ندرت تغییرشکل میدهند و معمولاً ظاهر و دستکم برخی ویژگیهای فیزیکیشان را حفظ میکنند. هنر اشیاء یافتشده بیشتر بر مواد دور ریختهشده متکی است که دیگر برای استفاده عملی اصلیشان مناسب نیستند. با این حال، بسیاری از هنرمندان به عمد این اشیاء را میخرند تا رابطهای میان یک اثر هنری و شیوههای مصرفکننده معاصر آن ایجاد کنند.
کابینت عجایب، اثر دومنیکو رِپس، ۱۶۹۰
هنر اشیاء یافتشده به طور گسترده، ابداعی مدرن در نظر گرفته میشود. پیش از اینکه قرن نوزدهم درک و انتظارات ما از هنر را به طور اساسی تغییر دهد، یک اثر هنری چیزی در نظر گرفته میشد که به دقت «ساخته شده بود»؛ مثلا از مواد خامی همچون رنگدانه، سنگ یا فلز. با این حال، اشیاء یافتشده در هر صورت در فرهنگ حضور داشتند، اما بیشتر به شکل کلکسیونهایی از عجایب.
غربیهای تحصیلکرده اشیاء طبیعی، دستسازههای فرهنگهای آسیایی و آفریقایی و همچنین حیوانات و پرندگان را بیشتر به شکل تاکسیدرمی جمعآوری میکردند. کابینتهای عجایب پیشروی نمایشگاهها و موزههای برگزیدهی امروزی بودند. آنها به عنوان مجموعهای از قطعات عجیب و غریب آغاز شدند و به عناصر اصلی علم رنسانس تبدیل شدند. این مفهوم کلکسیون برگزیده با نزدیک شدن به دوران مدرن، به قدری کافی توسعه یافت تا در هنرها و صنایع دستی به کار رود و منجر به ظهور موزهها و نمایشگاهها به معنای امروزی شود.
پشت سبز (Green Backs)، آلفونز آله، پیش از ۱۸۹۷
معمولاً در متون تاریخی هنر به جنبش دادا (Dada) و مارسل دوشان (Marcel Duchamp) به عنوان نخستین هنرمندانی اشاره میشود که بر اشیاء یافتشده متکی بودند. با این حال، نخستین نمونهی ثبتشده اما اغلب نادیده گرفته شده از استفاده از این مفهوم به گروه کمترشناختهشدهای از هنرمندان اشاره دارد که هنردوستان پاریسی را در دهه ۱۸۸۰ شوکه کردند. آنها خودشان را Les Incoherents (به معنای ناسازگاران) مینامیدند و به عمد آثاری را به نمایش میگذاشتند که دنیای هنر را به سخره میگرفتند و مرزهای آن را به چالش میکشیدند. آنها نقاشیهایی به قلم بیماران روانی یا هنرمندان آموزشندیده به نمایش میگذاشتند که مقدم بر مفهوم هنر خشن (art brut) بود و بومهای تکرنگی با عناوینی مانند «نخستین انجمن دختران جوان کمخون در برف (یک نقاشی کاملاً سفید) یا کاردینالهای سکتهای در حال برداشت گوجهفرنگی در ساحل دریای سرخ (یک نقاشی تکرنگ قرمز روشن).
یکی از آثار این گروه، یک شیء یافتشده بود که به عنوان یک اثر هنری تغییرکاربری داده شد. آلفونز آله، نویسنده و روزنامهنگار، تکهای از پرده سبز رنگ کالسکه را با عنوان «پشت سبزها روی شکمهایشان در علفها» به نمایش گذاشت. مورخان هنر معتقدند فعالیت کوتاهمدت این گروه، نقطه آغاز هنر مفهومی بود که یک قرن بعد توسعه یافت.
رقصنده کوچک چهاردهساله اثر ادگار دگا، ۱-۱۸۸۰
حوالی زمان فعالیت گروه ناسازگاران، اشیاء یافتشده گهگاه در آثار هنرمندان مشهور ظاهر میشدند، هرچند در زمینههای خاص. معروفترین نمونه، مجسمه رقصنده کوچک چهاردهساله اثر ادگار دگا است که دامن رقصنده، دامن باله واقعی است. با این حال، این شیء هرگز کاملاً هنری نبود، چون بازتاب مطالعات دگا درباره قیافهشناسی بود (شبهعلمی درباره همبستگی فرضی میان ویژگیهای صورت یک فرد و تمایلات جنایی). او پرترهای از یک بالرین نوجوان ساخت که معتقد بود بازتاب اصول نظریه وابسته به قیافهشناسی است. بنابراین، «رقصنده کوچک» حداقل تا حدی، یک شیء علمی بود و ترکیب عناصر غیرهنری مانند دامن موسلی، درجه خاصی از مشاهده واقعگرایانه را فراهم میکرد.
روح زمانه ما – منتقد هنر، اثر رائول هاوزمن، ۱۹۲۰
در قرن بیستم، دستکاری اشیاء یافتشده تنها راه هنری برای تطبیق زندگی مدرن سریع با فناوری و سرعت آن شد. هنرمندان مدرن به جای گذراندن ماهها، اگر نگوییم سالها، پشت یک بوم، فقط دستشان را به سمت یک شیء نزدیک دراز میکردند و آن را به عنوان یک عامل زیباییشناختی و معنادار تفسیر میکردند. این اشیاء که به سهولت در مغازهها در دسترس بودند، در واقعیت مدرن روزمره سرازیر شدند و قلمرو جداگانهای از تعامل و مصرف روزانه را بوجود آوردند. پیش از این، جهان طبیعی بازتاب و امتداد جهان انسان بود و بالعکس. با این حال، در مدرنیته، انسانها قادر به استقلال تقریباً کامل از آن شدهاند و به راحتی در جهانهای ساخته شدهی خودشان ساکن شدهاند.
رائول هاوزمن، دادائیست، برای اشاره به تنگنظری قضاوت انتقادی از هنر و ناتوانی منتقدان در همگام شدن با زمان حال، سر یک مانکن کارخانهای را تغییرکاربری داد.
لیوان آبسنت اثر پابلو پیکاسو، ۱۹۱۴
دیگر هنرمندان مدرنی که شروع به آزمایش با اشیاء یافتشده کردند کوبیستها بودند. آنها با شروع از کلاژهای ساختهشده از بریدههای روزنامه، به سمت ساختن اشیایی سوق پیدا کردن که از سیمها، آینهها و سایر اشیاء ساخته میشدند. مجسمه پیکاسو «شیشه آبسنت» یک صافی شکر نقرهای است که با ساختاری به رنگ برنز ادغام شده است. برای کوبیستها، ادغام اشیاء واقعی، تصاویر نیمهانتزاعی آنها را با دنیای مادی پیوند میداد و پلی میان واقعیت سهبعدی و نقاشی دوبعدی میساخت. بعدها، پیرو ایدههای کوبیستها، هنرمندان آوانگارد روس معتقد بودند که استفاده از اشیاء آشنا و مواد غیرهنری سبب میشود آثار هنری برای عموم مردم تحصیلنکرده بیشتر در دسترس باشند. هنرمندانی مانند ایوان پونی ابزارهای ساخت و ساز مانند اره و چکش را به عنوان اقداماتی برای همبستگی با طبقه کارگر در ترکیبات خود گنجاندند.
چرخ دوچرخه اثر مارسل دوشان، ۱۹۱۳
مارسل دوشان یکی از معدود هنرمندان زمان خود بود که تجربههای هنری گروه ناسازگاران را کنار نگذاشت. در اواسط دهه ۱۹۱۰، دوشان ایده حاضر-آمادهها را مطرح کرد (اشیایی که هنرمند هیچ کار خاصی روی آنها انجام نمیدهد جز اینکه آن را به عنوان اثر خود «انتخاب میکند»). بنابراین، او اعلام کرد که عمل «انتخاب» یک شیء به عنوان یک بیانیهی هنری گویا، بسیار مهمتر از مهارت و اصالت هنری است که در ساخت آن از ابتدا وجود دارد.
«چشمه» اثر مارسل دوشان
سال ۱۹۱۳، دوشان یک چرخ دوچرخه را به یک چهارپایه وصل کرد و این ساختار را تحت عنوان «چرخ دوچرخه» ارائه کرد. به گفته دوشان، او معنای خاصی در ذهن نداشت. او فقط از فرم و ظاهر سازه لذت میبرد. به گفته برخی مورخان هنر، چرخ دوچرخه یکی از نخستین نمونههای هنر جنبشی است که معمولاً مکانیسمهای حرکتی را در بر میگیرد. با این حال، مشهورترین شئ یافتشده دوشان اثر جنجالی با عنوان «فواره» بود؛ یک کاسه توالت واژگونشده که دوشان آن را امضا کرد و به عنوان یک اثر هنری معرفی کرد.
هدیه، اثر مَن رِی، ۱۹۲۱
برخی آزمایشات دادائیسم با اشیاء یافتشده شامل دستکاری هدف اولیه شیء میشد. مجسمهی «هدیه» اثر دوست نزدیک و همکار دوشان، مَن رِی اتویی پوشیده از میخ بود. اتو از یک کالای خانگی نسبتاً خطرناک و در عین حال مفید، به ترکیبی خطرناک تبدیل شده بود که فقط برای خشونت مفید بود.
یک و سه صندلی، اثر جوزف کوشوت، ۱۹۶۵
با رهبری دوشان و دادائیستها، دستکاری اشیاء یافتشده به جنبشهای هنری دیگر منتقل شد. سوررئالیستها اشیاء آشنا را به نمادی از امیال سرکوبشده و رویاهای تاریک تبدیل میکردند. هنرمندان پاپ نیز از کالاها و بستههای آنها برای بازسازی واقعیت مدرن اطراف خود استفاده میکردند.
در دهه ۱۹۶۰، مفهوم تصاحب مواد و اشیاء از پیش ساختهشده به ایده هنر مفهومی تبدیل شد. هنرمندان مفهومی برای ایدههای هنری ارزش بیشتری قائل بودند تا بازنمایی مادی آنها. هنرمندان دیگر موظف به خلق آثار خود نبودند، در عوض، از آنها انتظار میرفت دربارهی رابطهشان با واقعیت از راه ابزارهای مادی موجود تجدیدنظر کنند. فراوانی اشیاء تولیدانبوهشده و در دسترس سرمایهداری، رابطه ما را با آنها دگرگون کرد.
خانه، اثر مونا هاتوم، ۱۹۹۹
این اشیاء به دلیل استفاده گسترده، به عنوان نمادهای جهانی عمل میکنند و در قیاس با سیستمهای نمادین سنتی که در هنر پیشا-مدرن به کار میرفتند، برای عموم مردم دردسترستر و قابلدرکتر هستند.