ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، تئاتر پستمدرن، برخلاف شیوههای کلاسیک، ما را به جایی میبرد که از چارچوبهای خطی عبور کنیم و داستان را نه از مسیر، که از چشماندازها بشنویم. اینجا دیگر خبری از روایتهای منظم و قابلپیشبینی نیست. تماشاگر در این سبک باید خود را میان خطهای شکسته، صحنههای پراکنده و دیالوگهای غیرمتمرکز گم کند تا شاید در لابهلای همین پراکندگیها، معنایی تازه بیابد. این یادداشت اما قرار نیست درباره نظریههای تئاتر معاصر باشد؛ بلکه به بهانه بررسی یک اجرای دیدنی نوشته شده؛ نمایشی که قواعد را درهم میشکند اما قصهگو باقی میماند.
درباره نمایشی که در عین بازی با روایت و فرم، به مخاطب قصهای آشنا و عمیق هدیه میدهد. «زنبورهای کارگر» به نویسندگی و کارگردانی علیرضا نجفی، مصداقی از این گونه تئاتر است. نمایشی که در لایههای به ظاهر پراکندهاش، نقبی به زندگی واقعی میزند و ما را وادار میکند نه تنها به آنچه میبینیم، بلکه به آنچه نمیبینیم فکر کنیم.
در این اثر، داستانها مثل نخهای نامرئی تار عنکبوتی از منولوگها بافته میشوند. هر مونولوگ بخشی از روایتی است که در ابتدا پراکنده و مستقل به نظر میرسد، اما کمکم خطوط این تار به هم میپیوندند و تصویری از یک زندگی چندلایه شکل میگیرد. سه بازیگر که در ابتدای نمایش با طنزی شیرین و کودکانه وارد صحنه میشوند، به مرور از سایه روشنها عبور میکنند و ما را به جایی میبرند که دیگر خنده آسان نیست! این تحول، نه تنها در متن، بلکه در اجرا و حتی طراحی صحنه هم دیده میشود. بازیگران با حرکاتی هماهنگ و حسابشده، مسیر شخصیتهای خود را ترسیم میکنند. هر کدام از آنها، در تکگوییهایش، بخشی از یک پازل را روی میز میگذارد. اما چه کسی این پازل را تکمیل میکند؟ تماشاگر.
عنصر اصلی این نمایش، استعاره زنبور کارگر است؛ نمادی که به زیبایی نمایانگر نسلهایی است که با صدای بیپایان «تو باید موفق شوی» بزرگ شدهاند. زنبور کارگر، آن موجودی که میان تلاش و تسلیم معلق است، دقیقاً به مخاطب میگوید: آیا زندگی چیزی جز دویدن است؟ زنبور کارگر شاید در نگاه اول تنها یک نماد باشد، اما وقتی بازیگرها آن را روی صحنه جان میبخشند، به لایههای عمیقتری از مفهوم تلاش، سرخوردگی و جستجوی معنا میرسیم. زنبور کارگر با تلاش بیوقفهاش، گویی نماینده تمام کسانی است که در جستجوی معنایی برای زندگی خود، فراتر از وظایف روزمره، سرگرداناند.
طراحی صحنه و میزانسنهای این نمایش، همچون خطوط مدوری است که به دور کندوی زندگی میچرخند. نورها به زیبایی سایه و روشنهایی را ترسیم میکنند که همزمان نشاندهنده تناقضها و دوگانگیهای شخصیتهاست. حرکات بازیگران با دقت و ظرافت، ما را از طنز به جدیت میبرد و این تحول نه تنها در متن، بلکه در فرم و اجرا نیز کاملاً ملموس است. حرکتها، مانند پرواز زنبورها، پر از تنش و انرژی است. این هماهنگی میان فرم و محتوا، تجربه بصری متفاوتی را برای مخاطب خلق میکند.
در پایان، «زنبورهای کارگر» تماشاگر را در نقطهای حساس رها میکند. شما با قطعاتی از یک پازل تنها میمانید و تابلویی که هنوز کامل نشده است. البته نویسنده، در لحظهای خاص، با استعاره «پاشیدن خون زنبور کارگر بر تابلوی راهنمایی»، شاید کمی بیشتر از حد لزوم نتیجهگیری میکند. این لحظه، هرچند تأثیرگذار است، اما میتوانست به تخیل مخاطب سپرده شود.
در این میان، نقطه اوج نمایش جایی است که زندگی سه شخصیت به یکدیگر گره میخورد. کشمکشها، چالشها و تضادهایی که ابتدا به نظر میرسید کاملاً مستقلاند، در نقطهای نامرئی به هم میپیوندند. این لحظه، بیش از هر چیز، مخاطب را وادار میکند به زندگی خود فکر کند؛ به اینکه چگونه همه ما، با وجود مسیرهای متفاوت، در نهایت به شکلی از هم تأثیر میپذیریم.
«زنبورهای کارگر» تئاتری است که با جسارت، مرزهای فرم و محتوا را به چالش میکشد. از طنز آغاز میشود، اما به عمقی میرسد که خنده را در میان تأمل و تفکر گم میکند. این نمایش، مانند زنبورهایی که بیوقفه کار میکنند، میان تماشاگران پرواز میکند و آنها را به سفری درونی دعوت میکند؛ سفری که هرکس باید مسیرش را خودش پیدا کند.
همچنین با تمام لایههایش، به ما یادآوری میکند که هر زندگی، مجموعهای از تلاشها و شکستهاست که میان آنها باید معنای شخصی خودمان را پیدا کنیم. کاری که «زنبورهای کارگر» به زیبایی انجام میدهد، این است که ما را با خودمان روبهرو میکند؛ زنبورهایی که مدام میدوند، اما شاید هنوز ندانند چرا. تماشای این اثر، فرصتی است تا نه تنها یک تئاتر را ببینیم، بلکه با بخشی از زندگی خود روبهرو شویم.
متین محجوب؛ منتقد و مرورنویس تئاتر
انتهای پیام/