تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : سبک زندگی
لینک : econews.ir/5x3810234
شناسه : 3810234
تاریخ :
دل پر چند دختر ایرانی از مادرانشان پرسروصدا شد اقتصاد ایران: به تازگی توئیت کاربری در توئیتر درباره مادرش حسابی سروصدا به پا کرده است.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

برترین‌ها: به تازگی توئیت کاربری در توئیتر درباره مادرش حسابی سروصدا به پا کرده. او از افسردگی مادرش نوشته، از اینکه تقریبا چیزی برای مادرش اهمیت نداشته و این عادت به تک تک اعضای خانواده هم رسوخ کرده. البته در اکثر موارد دیده می‌شود که بین مادر و دختر، خصوصا در دوران نوجوانی بحث و مشاجره پیش می‌آید.

نوجوانی در واقع دورانی طلایی برای ابراز وجود دختر است. عبور از این مرحله برای بعضی نوجوانان مشکل است چرا که گروهی از مادران از روبرو شدن و گفتگو با دخترشان دوری می‌کنند که این امر، مانع از شکل‌گیری ارتباط راحت و صمیمی می‌شود. در حالی که رفتار صحیح این است که خودش را با موقعیت جدید وفق داده و فاصله ها از میان بردارد. دخترانی که مادران آنها بسیار وابسته به آنها هستند، باید بداند که صحبت و گفتگو با این گروه از مادران نتیجه بهتری از پرخاشگری یا سکوت خواهد داشت. از طرفی ایجاد ذهنیت درست و دوری کردن از برخی تابوها نظیر دوره قاعدگی یا پریودی در دختران در وهلخ نخست به عهده مادر است. اگر مادری در این زمینه کوتاهی کند فرزندش در ادامه مسیر با مشکلات عدیده‌ای مواجه خواهد شد.

در ادامه به سراغ پیام‌های کاربران در این مورد می‌رویم. در واقع دردِ دل‌هایی که آن‌ها در رابطه مادر-دختری‌شان دارند و شاید هم جایی بازگو نکردند. توئیتر در ایران همین کارکرد را دارد و در این مطلب ما به کاربران توئیتر کار داریم که در واکنش به این مساله تجربیات ارزنده خود را بیان کرده‌اند. با ما همراه باشید.

صفورا نوشت: مامان من دخترداری بلد نبود. خودمون مخفیانه لباس زیر و نوار بهداشتی می‌خریدیم. یه بار که زن‌عموم گفت برای دخترها از مغازه‌ی فلانی بگیر، مامانم به قعر دره‌ی سکوت فرو رفت.

هانیه درباره تاثیرات مخرب افسردگی مادرش نوشت: از وقتی یادم میاد مادرم افسرده بود. نه از اون افسرده‌هایی که گریه کنند یا همش بخوابند. از اون افسردگی‌ها که هیچی براش مهم نبود، نه طعم غذا، نه بچه‌هاش، نه سر و وضع خودش، خونه‌اش، زندگیش. حالا ما هم همونجوری شدیم.

دل پر چند دختر ایرانی از مادرانشان پرسروصدا شد

هلنا هم گلایه دارد: مامان من تا به حال تو عمرش به من نگفته خوشگل شدی یا این چیزی که خریدی قشنگه. از بچگی یه حسی دارم که من زشت‌ترین و بدلباس‌ترین آدم هر جمعی‌ام! لباس‌های از مد رفته‌ی ته کمدم همیشه از نظرش قشنگه و بهم میاد! هر چیزی نویی هم که می‌خرم به نظرش معمولیه و ارزش نداره!

شیما: مامان من افسرده نبود ولی خیلی از کارا رو برام نکرد. همش درگیر جنگ و جدل با بابام بود، درگیر اینکه نشون بده بابام بده. من تا زمان پریودی چیزی از پریودی نمی‌دونستم. حتی وقتی دید پریود شدم هم هیچی به من نگفت. فقط یه پد بهم داد و من حتی نحوه استفاده ش رو بلد نبودم ...

آرمیتا: حالا مامان در این حد نبود اما واقعا خیلی کارها رو انجام نداد برامون. یه بخشیش به نظرم به خاطر اعتقادات و شستشوی مغزی بود . خودم ولی برای خواهرم همش رو انجام می‌دادم تا اون کمتر حس کنه.

خاطره تلخ رکسانا: چقدر باهاتون اینجا هم‌ذات‌پنداری کردم. یکی از بدترین خاطراتم اینه که تو پونزده سالگی مامان یک ماه مریض شد و بیمارستان بود. من خونه خاله‌ام بودم یک ماه و چون مامانم هیچ‌وقت راجع به پریود باهام حرف نزده بود و کلا این مساله تابو بود تو خونه‌مون، در حد مرگ خجالت می‌کشیدم به خاله‌ام بگم چی شده و ازش پد بخوام. لباس‌هام خونی شده بود و خودم سعی می‌کردم تو دستشویی با آب سرد بشورم تا خون‌ها پاک بشه، چون فقط یه دونه شلوار مدرسه داشتم. هنوز یاد اون روزها میفتم تپش قلب می‌گیرم.

خانم گزارشگر: مامان من برای دختر بزرگش بلد نبود بعدا انگار یاد گرفت! برای مدرسه من همیشه از خونه خوراکی می‌بردم، خب زن تو که به من پول تو جیبی نمی‌دادی واقعا به ذهنت نمی‌رسید که این بدبخت چیکار باید بکنه؟ الان از خودم حرصم میگیره که چرا اینقدر شرم داشتم؟ 

رویا: مادر منم افسردگی و اضطراب داشت و داره،کارای خونه رو انجام میداد، بهترین غذاها رو می‌پخت، خونه همیشه تمیز ولی مثل یه خدمتکار، روح نداشت. هیچ‌وقت بغلم نکرد، نبوسید، نخندید، نرقصید و ... منم با اینکه تمام تلاشم رو کردم شبیهش نشم ولی شدم...

ژینا هم جنین حسی دارد: دقیقا منم. هرگز تو دوران بچگیم یادم نمیاد مامانم رو خوشحال دیده باشم حتی یه بار. همیشه یا تو خودش بود یا عصبانی بود یا گریه می کرد یا حوصله نداشت. همه کاراشم سرهم بندی بود از جمله کارایی که به من و خواهرم مربوط بود. الان منم همینطورم...

دل پر چند دختر ایرانی از مادرانشان پرسروصدا شد

رزیتا: نمیدونم چه داستاناییه ک زنِ خانواده افسرده باشه کل اون خانواده افسرده می‌شن. بیخود نمی‌گن زن، روح خانه‌ست. زن باید انقدر قوی باشه که به بقیه اعضای خانواده انرژی بده. حتی مرد رو هم با نشاط می‌کنه. حالا اگ مرد افسرده باشه به بچه‌ها خیلی لطمه وارد نمی‌شه ولی زن چرا.

و مهناز: مامانم افسرده نبود ولی هیچ ری‌اکشن مثبتی به مسائل نداشت و این اپیدمی خانوادش بود. به خاطر مادربزرگ سختگیرم از هیچ چیزی ذوق نمی‌کرد، خوشحالیش در حد لبخند رضایت بود، هیچ‌وقت نمی‌گفت دوست دارم. نهایت غذا درست می‌کرد یا پتو می‌نداخت رو آدم. منم همینطور شدم متاسفانه و همیشه نامزدم میگه تو ذوق نداری.