تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : فرهنگ
لینک : econews.ir/5x3759051
شناسه : 3759051
تاریخ :
شعرخوانی شاعران ایرانی و عراقی دراربعین حسینی اقتصاد ایران: شب شعر «اربعین و غزه، مقاوم و مظلوم» با حضور شاعران ایرانی و عراقی در هتل یعسوب‌الدین کربلا برگزار شد.
به گزارش خبرگزاری اقتصادایران ،  شب شعر «اربعین و غزه، مقاوم و مظلوم» شب گذشته با حضور تعدادی از شعرای ایرانی و عراقی در کربلا برگزار شد.

حجت‌الاسلام جوادمحمدزمانی، مجید تال، سیدحمیدرضا برقعی، حمید رمی، محمد رسولی، احمد بابایی، محمدحسین ملکیان، سیدجواد شرافت، احمدجواد نوآبادی، سید احمدحسینی (شاعر پاکستانی)، محمد مهدی عبدالهی، سیدسلمان علوی و خانم‌ها راضیه مظفری و محدثه آشتیانی از جمله شاعرانی ایرانی حاضر در این مراسم بودند،‌ هم‌چنین مهدی شاکر النهیری و ضیا خاقانی از شاعران عراقی حاضر در این نشست بودند که رایزن فرهنگی ایران در عراق و رئیس کمیته فرهنگی ستاد اربعین از آن‌ها تجلیل کرد.

برخی از اشعار قرائت شده در این نشست به شرح ذیل است:

سیدسلمان علوی:

تاریخ یک تقابل سیال است در لحظه‌ای به وسعت عاشورا
در آخرین ندای غریبی که با غربتش طنین رسایی بود
از پشت ذوالجناح معاذ الله در هُرم اشک‌های رسول الله
این صورت خداست که می‌افتاد یا خَلسه سجود نهایی بود؟
ای وارث قیام، جزاک الله صمصمام انتقام، جزاک الله
شاید تمام روضه همین باش بغض حسین شاید کاش بیایی بود


سیدحمیدرضا برقعی:

هر که از بیراهه راهی می‌شود گمراه نیست
هیچ‌کس مثل حبیب از این مسیر آگاه نیست
مانده‌ها باید لَچَک بر سر کنند از این به بعد
جای مردان در میان کوفۀ اشباه نیست
از سلیمان‌ها می‌آید نامه، اما هر کسی
اهل بسم اللّه باشد مردِ بسم اللّه نیست
دست و پا گیر است گاهی اسب و شمشیر و زره
دوست وقتی جان بخواهد جای هیچ اکراه نیست
گفت: «هَل مِن ناصِر» آنک خون به رگ‌ها بازگشت
جان به عالم می‌دهد این روضه‌ها، جانکاه نیست
شاعر از گودال خون حرفی مزن، چیزی مگو!
آخر آنجا روضه‌ای جانسوزتر از آه نیست
در طریق اربعین با چشم حیرت دیده‌ام
«عالمی سرگشته‌اند و هیچ‌کس گمراه نیست»
دست در دست ضریحش، زیر لب گفتم به خود
هست خرما بر نخیل و دست ما کوتاه نیست

برقعی سپس شعری در وصف امام حسین (ع) خواند که با همراهی حاضران روبرو شد. بخش‌هایی از این شعر عبارتنداز:

همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم
حتی برای شمر و خولی من امامم
من آمدم از سنگ‌ها هم دُر بسازم
از کوفیان تا می‌توانم حر بسازم
بگذار ابر تیرها بارش بگیرند
شمشیرها از جسمم آرامش بگیرند
باید بمانم گرچه تیغ و دشنه باشد
شاید یکی از این جماعت تشنه باشد
شاید یکی یک جلوۀ روشن بخواهد
شاید یکی انگشتری از من بخواهد
پیراهنم وقتی که سهم این و آن است
آغوش من با نعل اسبان مهربان است
شاید دل سنگ کسی را نرم کردم
شاید تنور خانه‌ای را گرم کردم
تاریخ را پای کلام خود نشاندم
من خطبه‌ام را با زبان زخم خواندم
تاریخ را آزاد کردم با قیامم
همواره حُسن مطلع و حُسن ختامم

راضیه مظفری:

به پشت بام خانه‌ات برو، هوا هوای اوست
نفس بکش که عطر اوست... عطر آشنای اوست
بگیر دست این نسیم خسته را که زائر است
برو که مقصد تو و نسیم، کربلای اوست
ببند چشم خویش را، ببند و طیّ‌الارض کن
نگاه کن به گنبدش که جان ما فدای اوست
نفس بکش شمیم پردۀ دم ضریح را
نفس بکش، نفس بکش، خیال کن عبای اوست
مردّدم که شعر هدیۀ من است یا امام
هر آنچه هست شک نمی‌کنم که از دعای اوست

محدثه آشتیانی:

موج هرگز نیست از دریای بی‌پایان جدا
مثل جانی که نخواهد بود از جانان جدا
آسمان از دیدن تو آب شد، بیتاب شد
هر دو می‌باریم حالا، من جدا، باران جدا
باد‌ها عطر تو را از روی نی می‌آورند
بوی گل از گل نخواهد گشت با طوفان جدا
آتشی خواهد شد و بر سینه‌ها خواهد نشست
انچه را از جان خواهر کرده این هجران جدا
صوت «انّی لا اری الموت» آمد از پشت سرم
راه سخت پیش رویم نیست از رحمان جدا
تا قیامت غصه از قلبم نخواهد شد برون
تا قیامت قصه‌ی این غصه از انسان جدا

محمدمهدى عبدالهى:

دنیا براى غیر و مرا کربلا بس است
یک گوشه از بهشتِ تماشا مرا بس است
اصلاً براى توبه، همین ذکر یا حسین
از ابتداى خلقت و تا انتها بس است
در بى‌کرانِ کوىِ محبّت به شوق وصل
دلداده را نگاه تو اى آشنا بس است
بابُ الحُسین، حال دلم را چه خوب کرد
دلخسته را ترنّمِ دارالشّفا بس است

جواد محمدزمانی:

بس کن رباب شعله به جان‌ها گذاشتی
قدری خیال کن که علی را نداشتی
بس کن رباب پشت زمین و زمان شکست
با ناله‌های تو دل هفت آسمان شکست
بس کن در آسمان دل دیدن نمانده است
در هیچ ذره تاب شنیدن نمانده است

احمد بابایی:

پدرم یاد داد در غم عشق، عاشق از نان و آب می‌افتد
هر کجا مشک آب می‌بیند، یاد طفل رباب می‌افتد