تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : استان‌ها
لینک : econews.ir/5x3758504
شناسه : 3758504
تاریخ :
بازخوانی یک سفر عاشقانه از مازندران تا مشایه نجف و کربلا اقتصاد ایران: کربلا- اربعین همیشه تجلی شور برای عاشقان اباعبدالله است که با طی کردن عمودها به سرزمین عشق می رسند.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها - بهناز مقدس: هر سال مردمان زیادی از سراسر ایران از زن و مرد تا پیر و جوان، کودک و معلول، عاشقانه رهسپار جاده عاشقی خواهند شد و عشق به خاندان محمد (ص) خستگی راه و گرما را از یاد می‌برد.

همه چیز از نذری آب شروع شد، اربعین ۱۴۰۲ بطری آبی از حرم امام حسین (ع) برایم آورده شد، همانجا نذر کردم که اگر سال آینده قسمتم شد، منم نذری بدهم، با وجود بیماری اما آرزوی رسیدن به سیدالشهدا خستگی نداشت.

کمتر از یک هفته همه مدارک مهیا برای سفر در مسیر عاشقی شد، کوله پشتی سبک با وسایل لازم به سفارش همسفران آماده و کفش پوشیدیم، با بسم‌الله عشق‌بازی شروع شد.

از مرز خسروی وارد خاک عراق و بعد از کمی تأمل به سمت سامرا راهی شدیم، آنقدر مبهوت مسیر بودم که یادم رفته بود خبری بنویسم یا عکسی به یادگار انداخته باشم.

تا امسال که قسمت، زیارت بین‌الحرمین بود، می‌دانستم اما زائرِ نرفته، دل پردردی دارد، همان شد که نیت کردم قدم‌هایی برای آن‌ها بردارم، بعد از زیارت حرم امام حسن عسکری (ع) و خواندن نماز راهی کاظمین شدیم.

در مسیر به چشم دیدم که عشق به حسین، جا و مکان و زبان و فرهنگ نمی‌شناسد، هرکس هرچه داشته آورده تا از زائران پذیرایی کند، پسر بچه‌ای تقریباً ۵ ساله سینی کوچکی با سه لیوان روی سر گذاشته، روی زمین زانو زده و خواهرش با ظرفی که در دست دارد، لیوان‌ها را پر می‌کند، این چه عشقی‌ست که عالم همه دیوانه اوست.

به کاظمین رسیدیم، دما هوا به ۵۲ درجه می‌رسید، چفیه قرمز رنگم را خیس کردم تا کمی خنک شود سرمان، به زیارت دو امام مظلوم، امام موسی کاظم (ع) و امام جواد (ع) رفتیم، اینجا جمعیتی سیاه‌پوش موج می‌زد که در اوج شلوغی هر کسی با خود نجوا می‌کرد، عاشقانه، آرام و زیبا...

بازخوانی یک سفر عاشقانه از مازندران تا مشایه نجف و کربلا

با بغض بسیار در گلو و دلی که از درد زمانه دارد، با عطشی که به جان است، به عشق ملک حسین راهی شدم به سمت نقطه‌ای که در آن عشق حرمت دارد و در تمام طول راه تنها زمزمه کردم «لبیک یا حسین».

راهی خانه پدر شدم، نجف حرمت دارد به نام پدر، از زمان پیاده شدن از اتوبوس تا رسیدن به پدر، تنها تسلی من اشک بود و اشک… پاهای تاول زده و عطش جان و خستگی هیچ معنایی نداشت، روحم، جسمم را انگار در آغوش کشید و بُرد، آری کنار پدر بودن چه لذتی دارد.

زیارت و در آغوش کشیدن پدر و در نهایت در صحن او بودن را برای همه عزیزانم آرزومندم، ناب‌ترین لحظات معنوی و زیباترین زمان را در مشایه نجف تا کربلا با تک تک سلول‌های بدنم درک و حس کردم.

بالاخره روز موعد رسید، راهی سرزمین عشق می‌شویم که برای عبور باید مسافتی را که با عمودها نشانه‌گذاری شده بود، طی کنیم، هوا گرم و راه طولانی اما هیچ احساس نگرانی در تأمین آب و غذا نبود، موکب‌ها برپا و پذیرای زائران بودند.

اینجا توان صحبت نبود

روزها در موکب بین راهی استراحت و عصر و شب همراه با دوستان راهی بودیم، ۲۷۴، ۳۱۶، ۴۷۸ و… هر چه می‌گذشت، تشنه‌تر برای دیدار و چه خوب‌تر که موکب‌های ایرانی را در بین راه می‌دیدیم و مهمانشان بودیم.

این چه جاذبه‌ای بود که ما را به سمت خود می‌کشاند، نمی‌دانم اما زیبا و دلچسب بود، رویایی و باورنکردنی، غوغایی است در کربلا، زائران امام حسین (ع) ۸۰ کیلومتر پیاده طی کردند و یکی یکی عمودها را شمرده و به عمودهای آخر که رسیدند دیگر اشک از چشمانشان سرازیر شد، اینجا توان صحبت نبود…

بازخوانی یک سفر عاشقانه از مازندران تا مشایه نجف و کربلا

خنکای پنکه‌های آبی مانند سلاح نجات بر جان شد، همه خسته راه اما امان امان از لحظه‌ای که چشم به حرم اباعبدالله افتاد و در بین‌الحرمین قرار گرفتی، این همان دو راهی‌ست، می‌مانی که اول به دیدار کدام برادر بروی، امان از دلتنگی‌های زینب...

گوشه‌ای از حرم آقا امام حسین (ع) جای گرفتم، سجده کردم و مدام زیر لب زمزمه‌ای «آن کس که تو را شناخت جان را چه کند آقا» دل سپرده که باشی تنها زیبایی می‌بینی؛ خواهرت زینب چه گفت «ما رایت الا جمیلا»

سفره حسینی موکب‌ها پهن بود

یکی از زائران حسینی که خود را خادم‌الحسین می‌داند، از حال و هوای سفره حسینی موکب‌شان اینگونه می‌گوید: سال‌هاست که در این موکب به پذیرایی از زائران کربلا مشغولم و تقریباً ۲۰ روز در اینجا می‌مانم، ماندنی از جنس عشق.

وی که خود را قهرمانی معرفی می‌کند، در گفت‌وگو با خبرنگار مهر گفت: چه چیزی می‌تواند خوشحال‌کننده‌تر از این باشد که نوکری آقا اباعبدالله را کنم، با جان ایستاده خدمت خواهم کرد.

قهرمانی در مورد پذیرایی سفره حسینی که خود بر آن نام نهاد، اظهار کرد: همه روزه پذیرای زائران هستیم از اسکان تا غذا، چادر درمان برپاست و حیاط موکب نیز برای دسترسی به همه چیز محیا است.

این خادم‌الحسین ادامه داد: من هم نذری داشتم و به حاجت دلم رسیدم بنابراین آرزو دارم که تا پای جان کمک زائران برای زیارت و دیگر خدمات باشم، گاهی پیش می‌آید، زائری برای زیارت رفته و از سفره جا می‌ماند تا صبح هم که باشد حتماً به انتظارشان هستم تا گرسنه نباشند.

او در پایان آرزوی زیارت برای همه هموطنان داشته و افزود: زائر جامانده دردی دارد که شاید من و شما ندانیم، سیدالشهدا راهی کند ان‌شاءالله.

برکت حسینی مهمان همیشگی ما

سرآشپز فعال و خستگی‌ناپذیر موکب نیز عاشقانه مشغول پخت شام شب بود، بوی برنج نذری و قیمه تمام چادر آشپزخانه را گرفته بود، نزدیک شدم و با سلام و علیکی جویای خدمات زائران.

آقا سید با روحیه قوی و شاد کنارم قرار گرفت و همان‌طور که پیازها را پوست می‌کند، گفت: خستگی اینجا معنا ندارد، شاید روزی ۳ الی ۴ ساعت نتوانم بخوابم اما زمان رفتن که می‌شود دلتنگ خادمی هستم.

بازخوانی یک سفر عاشقانه از مازندران تا مشایه نجف و کربلا

او اظهار داشت: همه ما به نوعی و با حاجتی در دل رهسپار این سرزمین شدیم که باید بر خاک آن بوسه زد، از جوان تا پیر همه دست در دست هم برای پذیرایی کمک می‌کنند و من هم عضو کوچک این خانواده بزرگ هستم.

آشپز موکب حسینی با نصیحتی کوتاه که راهت، راه زینب باشد، می‌گوید: دخترم بنویس و بنویس و به دختران امروز نشان بده که مادرشان حضرت زهرا (س) است و حرمت چادرش باید نگاه داشته شود و همانند حضرت زینب (س) صبر را الگوی راه زندگی بدانند.

آقا سید در پایان صحبت‌هایمان از نذرهای کوچک و بزرگ مردم مازندران گفت: با نیت‌های متفاوت نذرها می‌رسد و تمام تلاشم ما ارائه بهترین خدمات به زائران ایرانی در کربلا است.

اربعین برای زائران و جاماندگان به یک معناست، بزرگ و عزیز که این عشق بر کسی پوشیده نخواهد بود چه بسا هر ساله شاهد حضور چشمگیر عاشقان اباعبدالله در کربلا معلی هستیم.

بیش از ۱۰۰ هزار مازندرانی همزمان با اربعین حسینی روانه کربلای معلی شدند تا هر یک روایتی عاشقانه از این سفر معنوی داشته باشند.