ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
گروه زندگی_ هانیه ناصری: تقاطع خیابانی شلوغ به بنبستی آرام و دنج میرسد. همان ابتدای کوچه تابلویی ساده و با نور طلاییرنگ چشمک میزند و شما را به یک حال خوب دعوت میکند. ساعت حولوحوش چهار و نیم بعدازظهر است و قرار مصاحبه سر جایش. زنگ در را که میزنید باید کمی صبر کنید تا اجازه ورود صادر شود! البته جای تعجب نیست، هر چه باشد یک محیط کاملاً زنانه است و حواس جمعیهای خاص خودش را میطلبد. بهمحض باز شدن در، عطر نیمه تند رنگ، مشامتان را قلقلک میدهد و هر چه به پیچ انتهای پلهها نزدیک میشوید صدای شلوغی جمعیت بیشتر و بیشتر میشود. در بین شلوغی سالن خانم«اسماعیلپور» را میبینید. آنقدر غرق در کارش است که بدون شک دلتان میخواهد گوشهای آرام بنشینید و بدون توجه به گذر زمان به ظرافت حرکت انگشتانش در لابهلای موهای مشتری چشم بدوزید. «آمنه خانم» صدایش میزنند. 22 سال است که کار آرایشگری میکند و عاشق این حرفه است. حرفهای که آن را یک هنر میداند و معتقد است تا میتواند باید در این هنر بهروز و به روزتر باشد. مهربان است و خوش رو و یک نگاه سرانگشتی به سالن و افراد حاضر، گویای نظم و انضباط فراوانش و البته بانویی متدین که دوست دارد تمام زندگیاش با کسبی حلال، معطر به عطر برکت باشد.
از اینهمه شلوغی و معطل شدن برای مصاحبه عذرخواهی میکند و گوشهای خلوت را برای نشستن انتخاب میکند. بدون معطلی باید سر اصل مطلب رفت هرچند که هراز چندگاهی صدای خسته و مهربانش در لابهلای هیاهوی سشوارهای سالن گم میشود و باید گوشها را آنقدر تیز کرد که رشتهکلام از دست خارج نشود! از 22 سال پیش میگوید. از روزهای مجردی و علاقهای که تازه در قلبش جوانه زده بود و روزبهروز بیشتر ریشه میدواند. پدر مثل خیلیهای دیگر مخالف بود. شاید حق داشت! دختر حرفهای قشنگی میزد اما عُرف جامعه چیز دیگری میگفت و برخلاف تمام زیباییهای این هنر، انگار نگاه مردم به حرفه آرایشگری نگاه زیبایی نبود و آمنه میخواست تصور ناصحیح و نگاه تلخ و ترش مردم را شیرین کند. دخترک آرزومند آن روزها میگوید:« پدرم راضی نبود. میخواستم وارد این کار بشوم اما میگفت این شغل برای خانمها خوب نیست. حتی سه بار من را به کلاس خیاطی فرستاد تا بلکه از این فکر و خیالها منصرف شوم.» لبخندی میزند و میگوید:« اما نهتنها منصرف نشدم بلکه خیاط هم نشدم که نشدم.»
*می خواستم به همه ثابت کنم...
رؤیای شیرین آمنه جوان روزبهروز خواستنیتر میشد و او یقین داشت روزی خواهد رسید که شاهد تحققش باشد. مثل همه دخترهای همسنوسالش بالاخره موسم ازدواج او هم فرارسید. میخواست همسری دلسوز باشد و مادری مهربان اما در عمق دلش هیچ کدام از اینها منافاتی با رؤیای دیرینهاش نداشت. یقین داشت که میتواند با وجود همه دلمشغولیهای زندگی آرایشگری نمونه هم باشد. دل را به دریا زد و سفره دل را پیش همراه زندگیاش باز کرد. خودش میگوید:« وقتی تازه ازدواج کرده بودم و گفتم میخواهم وارد این کار بشوم همسرم خیلی خیلی پشتیبانیام کرد. حتی یادم میآید برادرشوهرهایم بهشدت مخالفت کردند و گفتند این شغل خوبی نیست. افرادی را برایمان مثال زدند تا شاید رأیمان زده شود و از این خواسته دست بکشیم اما من میخواستم به همه ثابت کنم میشود خانمی در کنار تمام خوبیها و نجابتش وارد این حرفه شود، آرایشگری موفق باشد و خوب و نجیب هم بماند.
دیوارهای این سالن زیبایی مزین به آیات الهی است
* نگرانی از آینده فرزندانم شروع مسیری روشن بود
از شروع ورودش به آرایشگری میگوید. از اینکه عاشق کارهای هنری بود و تنوع. دلش میخواست در این هنر بهترین باشد و با پشتیبانی همسر همهچیز را برای خودش دستیافتنی میدید. چند سال گذشت. تجربه مادر شدن برای او مسئولیتی ویژه داشت و حاضر بود برای موفقیت در این تجربه، سختترینها را بپذیرد. او میگوید:« چند سال کار کردم اما وقتیکه بچهدار شدم احساس کردم بچهها از نظر اخلاقی به محیطی سالم نیاز دارند. پسرم که بزرگتر شد بهدنبال مدارس مذهبی بودم. شاید قبلاً چنین معیارهایی نداشتم و تمام اینها بعد از مادر شدن و نگرانی برای سلامت آینده فرزندانم اهمیت پیدا کرد.» اسماعیلپور که سالهاست مدیریت یک سالن آرایشگری را برعهده دارد درباره عقاید و دغدغههایش برای ارائه خدمات به خانمهای متدین میگوید:« وقتی بچهها را به این منطقه آوردم با خودم فکر کردم یک چیزی برای خانمهای مذهبی کم است. برای افرادی که شبیه خودم هستند. من خودم هر موقع میخواستم مجلسی بروم احساس میکردم مویی که برای دیگران درست میکنند یا آرایشی که بر روی صورت افراد انجام میشود برای امثال من پاسخگو نیست و با داشتن حجاب تا رسیدن به مهمانی چیزی از آن باقی نمیماند. برای همین سعی کردم چیزی را که ایدهآل این قشر است فراهم کنم. بهخاطر مدرسه بچهها با این منطقه آشنا شدم و تصمیم گرفتم خودم هم همینجا مشغول به کار شوم و تمام تمرکزم را روی محقق کردن این تصمیم بگذارم.»
*بعضی از همکارانم به مهمانیهای شبانه میرفتند
«آمنه» از خاطرات تلخ روزهای شاگردی اش میگوید. از سالهایی که در سالنهای مختلف کسب تجربه کرده بود و دلش میخواست وقتی مدیریت یک آرایشگاه به نامش شد از تمام روزهای سخت گذشته آینده ای زیبا بسازد. او میگوید:« حدود ده پانزده سال را در سالنهای دیگران کار کردم. نمیتوانستم در هر محیطی باشم! خیلی وقتها سالنم را جابهجا میکردم. چراکه گاهی همکارانم از افرادی بودند که به مهمانیهای شبانه میرفتند و اهل سیگار و دود و دم بودند. خلاصه اینکه هرجا میرفتم یک چیزی بود که معذب باشم. مثلاً میدیدم که وقتی خانمهای محجبه وارد سالن میشوند برخورد خوبی از طرف برخی همکارانم صورت نمیگیرد و این برای من حس بدی را به همراه داشت. همیشه بهدنبال این بودم که برای قشر محجبه کار خاصی انجام دهم و اعتقاد داشتم که ارائه خدمات در جهت تک بودن و خاص بودن برای این افراد محترم باید به بهترین شکل وجود داشته باشد.»
*چه کسی میگوید آرایشگری کار آدم های مذهبی نیست؟!
اسماعیلپور درباره نگاه مردم به آرایشگران و صاحبان این حرفه و هنر میگوید:« شاید اینطور در بین مردم جا افتاده باشد که این حرفه به درد مردم مذهبی نمیخورد اما جالب است بدانید من تا پیشاز آرایشگری حجاب کامل و چادر نداشتم و اتفاقاً یک خانم مانتویی بودم اما بعد از ورود به این کار برای اثبات خودم و برای مادر بودن و آینده فرزندانم طرز فکرم کاملاً تغییر کرد و سالهاست که مزین به حجاب کامل و پوشش چادر هستم.»
خدمات کاشت ناخن در آرایشگاه
*چیزی که در این سالن به چشم نمیخورد!
فضای سالن خیلی بزرگ نیست اما نظم ویژهای دارد و هر بخش با سلیقهی تمام از بخشهای دیگر مجزا شدهاست. ولی راستش را بخواهید اینجا یک سوال ذهن آدم را مشغول میکند! گفتنش جای تأسف دارد اما این روزها وجود میزی مخصوص برای ناخن کارها در آرایشگاه ها امری عادی و اجتنابناپذیر شدهاست. چیزی که در این سالن به چشم نمیخورد و اینطور که برخی مشتریها گهگاه گله میکنند انگار جایش حسابی خالی است. مدیر این سالن پای کسب روزی حلال با کسی شوخی ندارند و بهدنبال به دست آوردن دل هیچکس جز خدا نیست. او با افتخار میگوید هیچکدام از کارهای شبه ناک را انجام نمیدهد و این استقامت را مدیون تربیت پدر و مادر است.« از بچگی پدر و مادرم این را به من آموختند که مال حلال ماندگار است و مال شبه دار نمیماند. این حقیقت از کودکی در ذهن من نقش بسته است و واقعاً به آن اعتقاد دارم. اصلاً دوست ندارم مال شبه دار وارد زندگیام شود، حالا از هر طریقی که میخواهد باشد.» این آرایشگر باتجربه معتقد است که بهروز بودن از واجبات این هنر است و میگوید:«وقتی کار کاشت ناخن وارد کشور شد جزء سه نفر اولی بودم که این هنر را یاد گرفتم، چون بهشدت اعتقاد دارم کسی که وارد این حرفه می شود باید بهروز باشد ، درغیر اینصورت بهتر است اصلاً به سراغ این هنر نیاید.مثل بقیه کارها میتوانم بگویم کار ناخن را هم با عشق و علاقه و خیلی عالی یاد گرفتم اما خیلی سریع با دستور مراجع تقلید به این نتیجه رسیدم که نباید این کار را انجام بدهم. برای همین با تمام درآمدی که در این بخش وجود داشت حاضر نشدم مال شبههناک وارد زندگیام شود.»
* ناخن نه! برای کارهای دیگر قدمتان به روی چشم ما
شاید از ذهنتان بگذرد که بااین همه سفتوسخت بودن و پافشاری باید تا امروز مشتریهای زیادی را از دست داده باشد. اما ظاهراً برکت مالتان فراتر از این فکر و خیال هاست و شاهد مثالش هم پُر و خالی شدن هر لحظه سالن از ساعاتی قبلاز شروع کار کارمندان تا آخرین ثانیههای فعالیت روزانه است. برکتی که آمنه خانم آن را مدیون تربیت صحیح پدر و مادرش است. او میگوید:« خیلی از مشتریها برای خدمات ناخن و مژه میآیند و وقتی با نه گفتن من مواجه میشوند با ناراحتی میگویند اینهمه آرایشگاه جای دیگری میرویم.» درحالیکه از خستگی چشمهایش رمق ندارد با خوشرویی همیشگی لبخند میزند و میگوید:« اینجور مواقع من هم میگویم این کارتان را جای دیگری انجام دهید برای کارهای دیگر قدمتان به روی چشم ما! الحمدالله تا الان خیلی راضی بودم. همه فکر میکردند اگر اینجور خدمات نباشد سالن نمیچرخد اما برای من اینطور نبود و خدا را هزاران هزار مرتبه شکر که همیشه به من نظر لطف و رحمت داشته و سالن شلوغ و پر مشتری بودهاست.»
*از هفتم محرم تا سوم امام حسین (ع) در این سالن خدماتی ارائه نمیشود!
کنار همه وسایل ضروری یک تقویم رومیزی هم نقش ویژهای در آرایشگاه «آمنه اسماعیلپور» دارد. همان تقویمی که تاریخ مصاحبه را در آن مشخص کرد و همچون رفیقی همراه کنج میز نشسته است و همه مناسبتهای دینی و ملی را به او گوشزد میکند. از عیدهایی که شادی سرورشان، شور و حال او و کارمندانش را چند برابر میکند تا روزهای غم و اندوه که تا میتواند حرمتشان را نگه میدارد. برای عید غدیر که سنگ تمام میگذارد. از تزیین سالن گرفته تا پخش غذای نذری بین دوستان و کارمندان سالن. روزهای محرم هم برایش حرمتی ویژه دارد و با افتخار میگوید:« از هفتم محرم تا سوم امام حسین (ع) در این سالن خدماتی ارائه نمیشود! » او به این سخن امیرالمؤمنین (ع) که در (شرح غُرر، ج ١، ص ٤٣٤) آمده است از عمق جانش باور دارد که می فرمایند:« سوَفَ یأتیکَ ما قُدِّرَ لَک فَخَفِّضِ المُکْتَسب. آنچه برایت مقدّر شده به تو خواهد رسید، در کار و کسبت حریص و افراطی مباش.» و عهدکردهاست تا روزیاش را فقط از خدا بخواهد و امیدوار است نگاه مهربان پروردگار در لحظه لحظه زندگی همراه و پشتیبانش باشد.
پایان پیام/