خیام در کتاب خود ضمن اشاره به خاطرات و رویدادهای دوران کودکیاش در یکی از قدیمیترین محلههای تهران، به شکلی غیر مستقیم از روابط اجتماعی و اوضاع فرهنگی مردم این مناطق و زیست آنها نیز سخن گفته است.
کتاب «سد نصرالدین» از منظر دیگری نیز خواندنی است. قلم نویسنده برای به رشته تحریر درآوردن این اثر، مخاطب را با خود همراه میکند و به کوچه پس کوچههای محلههای قدیمی تهران میبرد. از سوی دیگر، نویسنده به خوبی از این فرصت برای انتقال برخی از اصطلاحات و واژگان اصیل تهرانی نیز بهره برده است؛ امری که میتواند مایه زنده نگاه داشتن لغاتی شود که امروزه کمکم کاربرد خود را یا از دست دادهاند و یا در گذر زمان دچار فراموشی خواهند شد.
امیر خیام متولد آبان سال 1341 در تهران، خیابان خیام، محله سدنصرالدین است و از کودکی به دلیل جدایی پدر و مادرش، در کنار عمو و عمههایش زندگی میکرد. پدرش، اصغر خیام، در قهوه خانهای واقع در محله سید اسماعیل غزلخوانی میکرد و در ماه مبارک رمضان در زورخانهها شعر و غزل میخواند. عموهای خیام هم در زمان خود شخصیتهای به نامی بودند به همین دلیل افراد سرشناس و مشهوری در خانهشان رفت و آمد داشتند. یکی از دلایلی که باعث شد خیام خاطراتش را مکتوب کند همین نشست و برخاستها بود. خیام در کودکی با مرحوم محمدرضا آقاسی (شاعر) و پدرش استاد محمدحسن آقاسی همنشین بوده است.
او درباره چرایی نگارش این کتاب میگوید: من در خانواده و محلهای بزرگ شدم که سرشار از داستانها و ماجراهای شیرین و طنز بود و من برای آنکه این خاطرات فراموش نشوند و آیندگان بدانند که نسل ما چگونه زندگی کردند، این خاطرات را مکتوب کردم.
وی در ادامه گفت: داستانهای این کتاب شامل اتفاقاتی است که بین ما و اهالی محل رویدادهاست که امیدوارم مورد پسند مخاطب قرار بگیرد.