ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
به گزارش خبرگزاری اقتصادی ایران ، «تیرانا» از جمله آثار مشهور مهرداد اوستا، بعد از چهار دهه به کوشش محمدرضا ترکی، استاد دانشگاه و پژوهشگر، از سوی انتشارات سوره مهر در دسترس علاقهمندان قرار گرفت. «تیرانا» که محصول تفکرات مهرداد اوستا در مقام یک شاعر و منتقد ادبی است، در دهه 50 خلق شد. این اثر را که گفته میشود مقدمهای است بر کتاب «شراب خانگیِ ترسِ محتسب خورده»، حاصل طوفانهای ذهنی با تخیلی شگرف در زمینههای مختلف است.
«تیرانا» مخاطب خیالی است در کتاب که اوستا خطاب به او اندیشهها و آرای خود را با کلامی شاعرانه بیان میکند، اما مخاطب گاه در میانه کلام او درمییابد که «تیرانا» در واقع خود اوستا است که در قامت مخاطبی دردمند و آگاه به ندای درونی او گوش میدهد و «نویسنده سرگذشت دل مجروح خویش را با او باز میگوید».
اوستا در این اثر که مجالی است برای بیان اندیشههای درونی خود، بی آداب و ترتیب از موضوعات مختلف اعم از فلسفه و ادبیات گرفته تا موضوعات مرتبط با زنان، طبیعت، تصوف و ... سخن گفته است. «تیرانا» نثری شکوهمند و شاعرانه دارد که به گفته ترکی، گویی قصد نگارنده این است که به شعر منثور و مدعیانش و به خصوص «رکسانا»ی شاملو پهلو بزند.
ترکی در مقدمهای که بر این کتاب نوشته، به معرفی آن پرداخته و «تیرانا» را یک اثر غریب در میان آثار اوستا میداند. او در رابطه با اهمیت این اثر و ویژگیهای آن مینویسد: «تیرانا» به یک معنی، حسب حال مهرداد اوستا و شرح اندیشهها، دغدغهها و دلمشغولیهای اوست. بخشهایی از کتاب که به شرح سوانح زندگانی مؤلف میپردازد، بسیار خواندنی است. در لابهلای این صفحات میبینیم که فقر و تنگدستی در کنار عشق و شوری بیپایان به دانستن و بیشتر دانستن، چگونه شخصیت «محمدرضا رحمانی» ـ نام شناسنامهای مؤلف ـ را صیقل میدهد و او را به «مهرداد اوستا» تبدیل میکند.
زندگینامه اوستا، حدیث نفسِ او به تنهایی نیست، بلکه سرگذشت سرگشتگیها، تکاپوها و افتادنها و برخاستنهای یک نسل از اهالی فرهنگ این سرزمین است؛ نسلی که از پس سالهای جنگ جهانی بالید و در کوران حوادث روزگار، از جمله کشمکشهای دوران ملی شدن نفت و پس از آن قد راست کرد. این نسل، نزاع تاریخی سنت و مدرنیته را با گوشت و پوست خویش لمس میکرد و میکوشید از رهگذر اندیشهها و مکتبهای گاه متناقض ـ از مارکسیسم و ناسیونالیسم و ایسمهای دیگر گرفته تا عرفان و تصوف ـ روش زندگی کردن در دنیای امروز را بیاموزد و به روشنایی فردا نقب بزند. اوستا خود بسیاری از این روشها را در دورههای مختلف زندگانی خویش آزمود و سرانجام روح او در کرانههای آرامشخیز اندیشة دینی ـ که هیچگاه از دغدغههای آن خالی نبود ـ آرام گرفت.
یکی از بخشهای خواندنی «تیرانا» به بیان نظر و آرای اوستا درباره شعر معاصر و چهرههای این جریان ادبی اختصاص دارد. هرچند آرای او در این بخش کوتاه است، اما به دلیل تسلط اوستا بر شعر و نقد ادبی، در خور اهمیت و تأمل است. در بخشهایی از این کتاب او به نیما، سایه، بامداد، توللی، مشیری و دیگران میپردازد و سخن آنها را هرچند موجز، در ترازوی نقد قرار میدهد. در بخشی از این کتاب میخوانیم:
و آنگاه، سایه با طبعی ترانه پیوند و ذوقی مترنّم و عاشقانه، با غزلهایی بدیع و تازه در گروه خود (اگر یکی دو تن را در این چند سدة جدید و معاصر بتوان گروهی دانست، تا سایه یکی باشد از آنان یا نخستین آنان). دوستان دمساز او وی را در صفا و مردمی میستایند و خواهم که چنین باشد. شعر سایه ـ از آن میان دوبیتیها و غزلها و گاه قطعاتی چند چونان «سنگواره» ـ از بدایع سخن روزگار ماست، و کسی که به جز مشفق در غزل و گلشن در دوبیتی، باز نشناختهام تا هنر سایه را بس آید.
روزی بدان روزگاران که مرا با نیما و شیوه او سر سازگاری نبود و برخی از شیفتگان آوازه و نام ـ نه شاعر و نه هیچ ـ به نیرنگ و دستان در پیرامون او هنگامه گردانی را هیاهویی بر پای ساخته بودند و بر این آتش دامن میزدند، همگام با گلشن کردستانی و تنی چند از یاران آشنا دیدارِ نیما را به خانه او رفتیم، و یادش به خیر باد... پیرانهسر مردی بود معصوم و پاکدل. همراه با ما دوستی صمیمی بود، شاعر و به همان پایه مهربان؛ شهدی لنگرودی. من با دیدن آن مایه صفا و سادگی دل، که شکوهها داشت؛ نه از بدخواهان و دژاندیش که از هواداران و پیروان خویش، که پارسی را به چه روزی نشاندهاند؟ و آنگاه یکی مثنوی به شیوه هفتپیکر از برای ما بخواند، سخت استادانه، و کتابی از آن جامی، که با خط وی بود به من نشان داد و گفت: «یک روز وزیر معارف مرا خواست که چون شرحی بر آثار جامی مینویسد، این رساله او را دهم و ندادمش...» آنگاه افزود: «چرا؟ از برای اینکه اگر کتاب را میدادم، او بهره خود را از آن برمیگرفت و دیگر مرا بازنمیشناخت و امانت فراموش میماند.» و از برای مثال داستانی زد که ما از شگفتی به دست و پای بمردیم!
رفتار ساده و بیرون از خودنمایی و صفایی که نیما را بود، من در هیچ دیگری ندیدهام و آن مایه مهر و آزادگی و مردمی. اینک سالی چند میگذرد تا آن بزرگ روی در خاک نهفته دارد، و سخنان گروهی که با او دشمناند و جمعی که دوست، و مبالغه از هر دو جانب، زبان انصاف را به شکوه درآورده است؛ چنانکه شبی به انجمن شاعران، آن طرفه شاعر 60 ساله، که دُشنامههای او بر آثار عطار و مولوی، یک چندش نام بر سر زبانها با دشنام افتاد، نیما را میگفت که در یکی دیدار دیده است که ابلهی بود دیوانه، و نه همین شاعر، بل قبا پوستینی لبریز از حمق و جنون... روستاییِ شوخگنی که روزیخوار بیگانه بود و برآورده اجنبی! و چه مایه بیحرمتی که بر زبان او رفت، و منش به همان مجلس دهان به سخن در کوبیدم.
درباره بامداد (احمد شاملو) من از این پیش نظری بس مبالغهآمیز داشتهام که از پی وقایع بسیار نادر، برگرفته از افکار خود وی، به اقرار صریحش که گفته بود از روزگاری افزون بر 30 سال «اندیشهای غربی دارد» این نظر دگرگون شده است. به دیگر سخن این او نیست که میاندیشد، بل هنر و سیر آن در غرب است که به جای او میاندیشد و با سخن روشنتر او ترجمان اندیشه شاعران غرب است؛ لاجرم سخن او از این محدوده درنمیگذرد. همین و همین.
تولّلی بیتردید یکی از آن شاعرانی است که تأثیر بسزایش بر مشیری و نادرپور و جز اینان انکارناپذیر است. مشیری همچون زهری، همانند سایه و کسرایی زمانه را ثابت کرد که زندگی در محدودهای هرچند ناچیز ـ بیرون از تجمل و طلا ـ میتواند شرافتمندانه باشد و ارجمند. اگرچه درباره نادرپور سخنها شنیدهام، لیکن او را با مشیری، زهری و سایه چه نسبت و گناه این تهمت به عهده آن کس که به جای هر چیز خاطرات خود را به دفتر مینگارد...
چنان که مشخص است، اوستا در «تیرانا» بر نثر ابوالفضل بیهقی نظر داشته است. هرچند از او ترکیبهای زیبایی میتوان در این اثر یافت که نشاندهنده تسلط او بر نثر فارسی است، اما مشابهتهای بسیاری ذهن مخاطب را به سمت نوع روایتگری بیهقی در اثر سترگ خود میکشاند. تأثیرپذیری که تنها در همین چند سطر نیز قابل مشاهده است.
انتشارات سوره مهر اخیراً این اثر را در هزار و 250 نسخه و به قیمت 35 هزار تومان بازنشر کرده است.