ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان
به گزارش خبرگزاری اقتصادی ایران در روز چهارم جشنواره فیلم فجر، فیلمهای سینمایی «آن شب» «درخت گردو» و «دوزیست» اکران شد که بازخوردهای متفاوتی را در فضای مجازی به خود اختصاص داد.
در ادامه نظرات برخی از منتقدین سینمای کشور را به این فیلمها میخوانیم:
نمایی از آن شب
#آن_شب ؛ ساخته کوروش آهاری
رضا درستکار: این "آن شب"؛ با آن شهاب، دو شدن یک بود و یک شدن دو! هارور هالیوودی به مذاق ایرانی نمیسازد!
امیررضا مافی: فیلم آن شب از کورش آهاری، تلاشی است در حوزهی ژانر، با تأسی از فیلمهایی که بهترش را در هالیوود پیشتر دیدیم. یک شاینینگ وطنی که در سینمای ایران نیز متوسط است. بازی بازیگرانش بد است، اما چند جا، در خلق لحظات تعلیقی خوب عمل میکند. به هر حال برای سینمای ما گام ژانر احتیاج است.
جبارآذین: آن شب گویای حرکت هدفمند یک سینماگر با کمک شهاب حسینی برای یافتن خود و جایگاه در سینما و آزمون ارتباط با مخاطب از راههای دیالوگ و به ویژه تصویر است. آهاری برای نشستن در صف حرفهای های سینما نیازمند دانش و تجربه بیشتر سینمایی و اجتماعی است. آن شب فیلم بدی نیست.
بهنام قاسمی: رعایت قواعد ژانر در بعضی انواع آن، اجتناب ناپذیرند. مثلاً شما میتوانید فیلم کمدی بسازید که خنده دار نباشد و نهایتاً لبخندی روی لب بنشاند. اما اگر فیلم ترسناکی بسازید که ترسناک نباشد، گاه لاجرم به سمت کمدی میرود. مثل فیلم آن شب... پی نوشت: بدون مقدمه چینی درست و صرفاً با صدا و افکت کرکننده ناگهانی، بعد چند دقیقه سکوت، بجای ترس، انزجار ایجاد میشود.
نمایی از پشت صحنه درخت گردو
#درخت_گردو ؛ ساخته محمدحسین مهدویان
کیوان امجدیان: نریشنهای فیلم زیبای #درخت_گردو آمده بودند تا بار روایت را به دوش بکشند اما ترمز فیلم شده بودند.تا مخاطب میرفت توی جهان فیلم، این نریشنها ترمزش را میکشیدند و از جهان فیلم، پرتش میکردند بیرون. با این احوال، هنوز وقت هست.کاش #مهدویان با حذف آنها، فیلم را نجات دهد.درخت گردو حیف است.
جبارآذین: درخت گردو یک فیلم قابل توجه از کارگردانی است که به کمک پولهای اول مارکت و قابلیتهای خود در حال آزمون فرمهای سینمایی است و اوج گیریر در سینما است. چه خوب است مهدویان یکبار هم تواناییهای فیلمسازی خود را در سینما به شیوه ستقلها محک بزند و نشان دهد که بدون سرمایههای هنگفت هم میتواند فیلم خوب بسازد.
رضا درستکار: قالب، اینبار بار نداد و به داد مهدویان نرسید! چون سینمایی بودن صرفاً یک چیز بودن نیست، حتی اگر بازیگرت امروز در هالیوود شاغل باشد!
محمدتقی فهیم: درخت گردو ؛ ملودرامی به علاوه دو! اگر از فیلم درخت گردو، انتظار فیلمی حماسی چون ایستاده در غبار، یا حتی از نوع پلیسی امنیتی مانند ماجرای نیمروز ببینید، بیراه به سینما رفتهاید. حتی قصهای پر و پیمان در کار نیست تا حدی که داستان در نریشن روایت میشود خصوصاً تا جایی که توهین به شعور تماشاگر تلقی میشود. این بار محمد حسین مهدویان یک راست رفته است به سراغ یک ملودرام سوزان و تا توانسته روی المانهای اشکگیری و به عبارت روشن سوار سوژه شدن و ایستادن روی فضاهایی که ساخته است، رفته است.
اینکه چقدر موفق شده است، شاید این اشاره کافی باشد که از ملودرام معروف حاتمیکیا یعنی از کرخه تا راین عقبتر است. فیلم درخت گردو در محیط ملودرام کار میکند. علیرغم اینکه در ساختمانی لرزان پیش میرود و در مولفههای فرمیک در جا میزند اما در بخشهایی به فرم نزدیک میشود اما در کلیت آن عقب مانده است. اختتامیهای انتلکتول وصله کرده است. در رو به جلو به شدت محافظه کاران حرکت میکند لذا به تمام توان در چارچوب اشکگیری میتازد.
فیلم به نظرم در زمینه موضوعیت و تم مبارزه با منع سلاحهای شیمیایی از پس ارتباط برقرار کردن بر میآید.
محمودسالاری: درخت گردو فیلم خوش ساخت با چند دریغ و حسرت؛ یک: اگر فیلم واقعی است نیت خوانی از خلبانی که که راوی به آن اشاره میکند بمب شیمیایی انداخته است چگونه انجام شده است؟ آیا اعترافی و مستنداتی وجود دارد؟ دو اگر فیلم واقعی است که هست، چرا هیچ اشاره ای به کسانی که عامل بوجود آمدن این فجایع بودند نمیشود؟ ظاهراً فیلم برای این سوی آب ترسیده است که حرف ها را بزند. سوم در دادگاه به زبان کردی گفته میشود کسی صدای کردها نمیشوند که ظاهراً بنا به مصالحی این واژهها در زیرنویس تغییر کرده است که استشمام جانبدارانه از این ماجرا به نظر میرسد. نکاتی درباره بازیها و انتخاب بازیگران را در اکران عمومی اشاره خواهد شد.
بهنام قاسمی: مهدویان بیش از پیش ثابت کرد که مرد کارهای سخت است. درخت گردوی او حتما تا سالیان سال بار خواهد داد و سینمای ما از آن بهرمند خواهد شد. این خاصیت، جادوی هنر است که میتواند یک موضوع کهنه و گاه فراموش شده را به تازگی لحظه وقوعش جلوی چشمان ما پدیدار سازد. تجربه مهدویان دارد هنر این دوباره متولد کردن را به غایت میرساند. بازی بی نظیر پیمان معادی و حیرانی نگاهش مدتها از جلوی چشمانتان کنار نخواهد رفت. پینوشت: کاش بعضی سالها برای بازیگری و کارگردانی سیمرغ ندهند و آنها را نگه دارند. شاید سالی بیاید که دو یا حتی سه سیمرغ لازم باشد. مثل امسال.
امیررضا مافی: درخت گردو یک مستند تلخ بلند است که هم به کردهای عزیز ادای دین کرده و هم جنایت سردشت را به بهترین شکل ممکن نمایش داده است. باید به جسارت مهدویان تبریک گفت و از بازی معادی غافل نشد، اما مهران مدیری همان بود که بود.
رضا ساکی: پارسال در سردشت بودم و هرگز چنان گلویم از بغض درد نگرفته بود. الان دارم درخت گردو را میبینم و گلویم درد گرفته است. گاهی سرم پایین است و فقط میشنوم. از طاقتم خارج است. توان ندارم. میخواهم بلند فریاد بکشم...
علیرضا مجمع: مهران مدیری ویژگیهای منحصر به فردی در بازی دارد و من دوستش دارم، نمونهاش همان پنج دقیقه درخشان پل چوبی. تا دیروز دنبال این میگشتم که چرا در درخت گردو بازی کرده است. همان چند ثانیه اول به جواب رسیدم و در طول فیلم هیچ اثر دیگری از مهران ندیدم. جواب دو کلمه است:اول مارکت!
پویان عسگری: پنجمین فیلم محمدحسین مهدویان «درخت گردو» یک ملودرام آخرالزمانی تکاندهنده آکنده از تکانههای عاطفی سهمگین و لبالب از اندوهی لایزال است. چهارمین اثر مهم سینمای ایران درباره فاجعه بمبهای شیمیایی و تبعات هولناک آن در جنگ ایران و عراق در کنار «از کرخه تا راین» ابراهیم حاتمیکیا، «میم مثل مادر» رسول ملاقلیپور و «گیلانه» رخشان بنیاعتماد. فیلمی پرشور و با احساس پیرامون یک جنایت جنگی که خشنتر و فیزیکیتر از آثار نامبرده اتمسفر آخرالزمانی «رستاخیز مردگان/برزخ آدمیان» را برای درک بهتر حقیقتی مدفون در جهت تکریم مظلومیتی جانسوز به کار میبرد و تماشاگر را با صحنههای دلخراش و احساسات ناب شخصیتها و مهابت عاطفی لحن غمگیناش وادار به مچاله شدن و سوگواری میکند. ترسیم پرترهای همدلیبرانگیز از یک پدر رنجور و صبور ایرانی و نمایش انسان مطرود و تکافتاده و محروم در بیپناهترین شکلاش در سینمای حسین مهدویان و فیلمهای جنگی ایرانی.
نمایی از دوزیست
#دوزیست ؛ ساخته برزو نیکنژاد
جبارآذین: دوزیست و نیکنژاد همچنان میان تلویزیون وسینما سرگردانند فیلمی متوسط و البته کمی تا قسمتی متفاوت در پرداخت و بازیها نسبت به ساختههای پیشین کارگردان آن است و شاید به کمک تبلیغات بفروشد.
تقی فهیم: فقط چند نام معتبر که یکیشان صمیمی شده! اینکه فیلمسازی چند بازیگر معتبر و بعضی محبوب و برخی کاربلد را جمع کند، ولی تهش تماشاگر آه بکشد هم خودش کار کمی نیست، هست؟ عزتی، حجازیفر، جمشیدی، حقیقی و ... البته سعید پورصمیمی که پس از مدتها حضورش دل میبرد. خود برزو نیک نژاد هم که برای بعضی حلوا بود و ... همه شان در فیلم دو زیست حرام شدهاند رفته پی کارش. در اینکه برزو نیک نژاد چیزهای خوبی از سینما بلد است، در عین حال آدمهای پایین و پایین تر را هم میشناسد، شکی نیست اما همهاش این ها نیست. به نظر او بافت تجمیع اینها را نمیشناسد. انگیزههای رفیقانه را فقط در چند شوخی میداند و به طورکلی مناسبات نکبت و ثروت و غیرت را هم نمیداند و این ندانستن در میزانسن فیلمش بیرون میزند.
رضا درستکار: دو زیست، «جرج روی هیل» نیست و نیش؛ نه جواد (عزتی)، رابرت (ردفورد) است و نه هادی (حجازیفر)، پل (نیومن)! این بههم رکبزدنها در محضر مخاطب، انهدام همه تصورات خوب است، پایان یک رویا!
بی رودربایستی با این فیلم بیشتر فهمیدم که او باید برای فیلمهای بعدیاش یک چیزهایی از اینکه فیلم اجتماعی با هویت و جامعه ولنگار اخلاقی در فرهنگ پایین شهریها چیست را دوباره مرور کند و مهمتر از این ها خود فیلم که چگونه فیلم میشود را دوبار مرور کند.
بهنام قاسمی: دوزیست به جهت کارگردانی حتما برای کارگردانش گامی بلند رو به جلو است. اما برای مخاطب ارمغان زیادی ندارد. شخصیتها به لحاظ رفتاری ما به ازای امروزی زیادی دارند اما از جهت درونمایه کاراکتر نمیشود خیلی آنها را فهمید. به همین جهت، کاراکترها در فضایی بین فیلمفارسی های قدیمی و آدمهای امروزی کوچه و خیابان معلق میمانند. پی نوشت: راستی کاراکتر دختری که وارد داستان میشود، با چه پتانسیل، جذابیت و توانمندی قابلیت شخم زدن روابط این همه آدم را پیدا میکند؟
علیرضا مجمع: دوزیست اصلاً مشخص نیست برای چه در ترکیب است. تصور اینکه این در مسابقه است و هر کدام از آن چهار فیلم رزرو-که شاید هم آش دهنسوزی نباشند- نیستند، معلوم میکند که هیات انتخاب به دورهمی چایی و سیگار بیشتر رسیدهاند. سالهاست که اینجور فیلمها جشنواره را غیر جدی کردهاند.