تنظیمات
تصویر
مشخصات خبر
اندازه فونت :
چاپ خبر
شاخه : فرهنگ
لینک : econews.ir/5x2369724
شناسه : 2369724
تاریخ :
نویسنده‌ای که از خودش تشکر کرد اقتصاد ایران: امین‌ فقیری از ورودش به ادبیات و علت نوشتنش از روستا می‌گوید. او همچنین می‌گوید از خودش برای نوشتن «دهکده پرملال» تشکر و در عین حال آن را ۳۰ سال حبس کرده است.

ﺑﻪ ﮔﺰارش ﺧﺒﺮﮔﺰاری اﻗﺘﺼﺎداﯾﺮان

 به گزارش خبرگزاری اقتصادی ایران ، امین فقیری - داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس - متولد ۳۰ آذرماه سال ۱۳۲۲ در شیراز است.  وقتی در لباس سپاه دانش به روستا رفت زندگانی تلخ روستاییان او را واداشت تا از آن‌ها بنویسد. حاصل چهار سال نوشتن را در نخستین مجموعه  داستانی خود به نام «دهکدهٔ پرملال» در سن ۲۳ سالگی منتشر کرد که با استقبال مواجه شد و بزرگان ادبیات درباره این‌ کتاب نوشته‌اند. این کتاب تا قبل از انقلاب پنج‌بار چاپ شد ولی پس از آن تا سال ۱۳۸۲ منتشر نشد؛ البته فقیری معتقد است حبس این‌ کتاب به‌نوعی خودخواسته بوده است.

نوشتن انشا برای بچه‌های مدرسه تا ادامه نوشتن

این نویسنده در سالگرد تولد ۷۶سالگی‌اش درباره وارد شدن خود به عرصه ادبیات به ایسنا می‌گوید: شانس بزرگی که آوردم این بود که در یک خانواده فرهنگی به دنیا آمدم، وقتی چشمم را باز کردم و دوروبرم را دیدم تمام، کتاب، مجله و روزنامه بود. همه اهل مطالعه بودند و طبیعی بود من هم به طرف مطالعه میل داشته باشم. از همان هشت - نه‌سالگی شروع به خواندن کتاب و مجله کردم و شاهکارهای بزرگ ادبی مانند «جنگ‌ وصلح» و  کتاب‌های داستایوفسکی را که برادر بزرگم به خانه می‌آورد، می‌خواندم. البته یک‌بار دیگر این کتاب‌ها را دوره کردم زیرا آن‌ موقع، درست متوجه نمی‌شدم و بیشتر به دنبال ماجرای داستان بودم.

او می‌افزاید: من خواندن را هیچ‌گاه ترک نکردم و این باعث شد به اصطلاح بتوانم بنویسم و واژه در اختیارم باشد. در زمان مدرسه برای بیشتر بچه‌های کلاس انشا می‌نوشتم و این نوشتن در زندگی‌ من ادامه پیدا کرد. در پایه هشتم و برای امتحان انشایی با موضوع «پاییز را توصیف‌ کنید»، وقتی دبیرم انشا را خواند نمره بالایی به من داد و گفت تو نویسنده می‌شوی. اولین کسی که به من گفت نویسنده می‌شوم، دبیر ادبیاتم به نام آقای مصباحی بود. البته من آن موقع سنم کم بود و این حرف را جدی نگرفتم. ولی خواندن  را ادامه می‌دادم و جزء وظایف خودم می‌دانستم؛ خواندن برای این‌که با دنیای جدیدتری آشنا شوم.

فقیری در ادامه بیان می‌کند: بعدها که در قامت سپاه دانش به روستاها رفتم، چیزهایی در روستا دیدم که در شهرها نبود؛ از جمله خرافات، ظلم و جور مالکان، مسئله آب، مسئله زمین و مسئله بهداشت. روستاییان برای درد کوچکی جان‌شان را از دست می‌دادند. همه این‌ها باعث شد که جرقه‌ای به مغزم بزند. به خودم گفتم باید این‌ها را بنویسم  و به اطلاع مردم شهر برسانم که در دنیای روستا چه خبر است. تا آن‌ موقع نوشته‌هایی که از روستا می‌خواندیم، همیشه راجع‌به مالک و پسر مالک  بود که به دنبال فریب دادن دختری بود و دختر راهی شهر و به فحشا کشیده می‌شد که موضوع کلیشه‌ای بود. اما آن‌چه من در روستا دیدم خیلی فرق داشت. این‌ها را نوشتم و در قالب «دهکده پرملال» بیرون آمد. به تازگی هم چاپ هشتم آن در نشر چشمه منتشر شده‌ است.

تحت تأثیر کسی نبودم و شعار نمی‌دادم

این نویسنده  درباره این‌ که در این دوره نویسنده‌های دیگری مانند علی‌اشرف درویشیان و منصور یاقوتی  درباره روستا می‌نوشتند و آیا نوشته‌های‌شان بر روی او تأثیر داشته است، توضیح می‌دهد: من تحت ‌تأثیر کسی نبودم. خودم فکر کردم  لازم است بنویسم پس شروع به نوشتن کردم. البته آثار صمد بهرنگی، علی‌اشرف درویشیان، منصور یاقوتی  و منوچهر شفیانی را می‌خواندم؛ ولی فکر می‌کردم این کار مانند گلیمی است که من هم یک گوشه‌اش را گرفته‌ام و ما وظیفه داریم درد و رنج روستایی‌ها را بنویسیم و به گوش اهالی شهر برسانیم بلکه کاری برای آن‌ها بکنیم. من این وظیفه را در خودم می‌دیدم  که مردم شهر را وادار کنم بیشتر به فکر روستاها باشند به‌ویژه مسئولان. البته من هیچ‌وقت شعار نمی‌دادم و فقط داستان می‌نوشتم. اما خواننده‌ها که می‌خوانند، برداشت‌شان این بود.

 برای نوشتن «دهکده پرملال» از خودم تشکر کردم

فقیری ادامه می‌دهد: اگر صفحات پایانی «دهکده پرملال» را نگاه کنید نظر بزرگان ادبی مملکت‌مان از جمله محمدعلی جمال‌زاده و فریدون تنکابنی آمده است. البته این‌ موضوع به درخواست ناشر صورت گرفته است. وقتی نظرات بزرگان ادبیات‌مان را دیدم، فهمیدم کارم اصیل بوده  و حتما چیزی داشته که نظر بزرگان جلب کرده است. از خودم تشکر کردم چون بزرگان ادبی مملکت من را تحویل گرفته بودند.  آن زمان  احمد شاملو حدود هفت - هشت داستان مرا در مجله «خوشه» چاپ کرد که برایم افتخاری است.

او با اشاره به خاطره‌ای درباره انتشار این‌ کتاب گفت: من بیشتر خاطراتم را با تغییرات کم و هنری کردن به صورت داستان درآوردم. خاطره خوبی درباره کتاب «دهکده پرملال» دارم، دوستی داشتم به نام‌ آقای حسن‌آبادی در شیراز که کتاب‌فروشی داشت. ایشان گفت من در تهران دوستی دارم، می‌خواهی کتابت در تهران چاپ شود؟ گفتم بله. داستان‌ها را جمع کردم و به اسم «دهکده پرملال» به او دادم. ناشر تهران که آدم خیلی خوبی هم بود، یک‌ سال معطلم کرد و همیشه از این‌ و آن  می‌پرسید که‌ آیا این‌ها را چاپ کنیم یا نه، آیا این داستان‌ها خوب است یا بد؟ آخر هم به من  گفت به شرطی چاپ می‌کنم که ۱۰۰ جلدش را به قیمت پشت جلد از من بخری. من هم که جوان بودم و شوق چاپ کتاب داشتم، استقبال کردم و گرفتم. کتاب  که با استقبال روبه‌رو  شد بعد از سه‌ ماه چک فرستادند و ۶۰۰ تومان را به من پس دادند.

او سپس با بیان این‌که شخصیت کم‌رویی دارد، می‌گوید: یک‌بار آقای شاملو به شیراز آمدند، به خاطر کمرویی نرفتم پیشش و  ملاقات حضوری نداشتیم، در حالی که چند داستان من را چاپ کرده بود. این موضوع نقطه ضعفی در زندگی من است و همیشه با خودم می‌گویم چرا نرفتم او را ببینم.

 حبس ۳۰ ساله «دهکده پرملال»

نویسنده «انگار هیچ وقت نبوده» و «شهر بازی» درباره  سال‌ها منتشر نشدن کتاب «دهکده پر ملال» توضیح می‌دهد: من خودم خواستم. داستانی در این‌ کتاب بود که امکان چاپش نبود، با مشورت‌هایی که گرفتم  و همه می‌گفتند امکان ندارد چاپ شود، تصمیم گرفتم چاپ نشود. بعدها هم به این نتیجه رسیدم این داستان را برداریم و کتاب بعد از ۳۰ سال چاپ شد. من خودم ۳۰ سال کتاب را حبس کردم و بعد با برداشتن آن داستان چاپ شد. البته چاره‌ای نداشتم و دلم می‌خواست کتاب چاپ شود. البته داستان «حمام» در چاپ‌های پیش از انقلاب هست.

 او درباره این‌که با موفقیت نمایشنامه‌هایش تصمیم به کنارگیری از داستان و رمان نداشت تا سراغ این حوزه برود، بیان می‌کند:  اصلا، هیچ‌گاه فکر نکردم نمایش از داستان مهم‌تر است، البته من این‌طور بودم. شاید برای اهل هنر نمایشنامه‌نویسی مهم باشد. برای من هم مهم بود  اما این طور نبود که یکی  را به خاطر آن دیگری کنار بگذارم. هیچ‌گاه چنین فکری به سرم نزد. چندتا نمایشنامه نوشتم که اجرا شد که دو تایش در تلویزیون بود.

پخش «قالی‌بافان» از تلویزیون

امین فقیری با اشاره به نمایشنامه «قالی‌بافان» گفت: ‌آن زمان مدیرکل وزارت فرهنگ گفت نمی‌شود این نمایش با این‌ نام اجرا  شود و گفتند نامش را عوض کنید؛ بگذارید «قصه‌ای از دیروز». من  گفتم متن نمایش همه چیز را می‌گوید، پس با تغییر نامش موافقت کردم و با این اسم اجرا شد. بعد هم از تهران کارگردانی آمد و رفتند پیش آقای جهانبانی که آن موقع مدیرکل تلویزیون فارس بود. وقتی نمایش را دید، گفت نامش را عوض کنید، بگذارید «آخرین‌ دیدار». باز هم با تغییر نام موافقت کردم. این نمایش دوباره در تلویزیون اجرا شد. بعد از انقلاب تا چند ماه هیچ نمایشی از تلویزیون پخش نمی‌شد.  یک شب در تلویزیون که خودم هم شاهد بودم، گوینده آمد گفت، نمایشی را برای‌تان پخش می‌کنیم که دو بار به خاطر تیغ سانسور نامش عوض شده  و حالا به اسم اصلی‌اش پخش می‌کنیم؛ «قالی‌بافان». اولین نمایشی که بعد از انقلاب در تلویزیون پخش شد این نمایشنامه بود.

 آسمان ادبیات پُرستاره شده است

این نویسنده درباره این‌که اگر قرار باشد به گذشته بازگردد باز هم ادبیات را انتخاب می‌کند یا نه،  می‌گوید: اگر باز با همان روحیه و شرایط در خانواده بزرگ می‌شدم به طرف ادبیات و نوشتن  داستان می‌رفتم.

او درباره وضعیت ادبیات می‌گوید: خوشبختانه خیلی از کتاب‌ها را که می‌خوانم خوب هستند. داستان برخی از خانم‌ها را که می‌خوانم  کتاب‌های خوبی دارند، البته نه همه آن‌ها. اما به نظرم سطح ادبیات خیلی پیشرفت کرده و بهتر شده است. در شیراز ابوتراب خسروی، شهریار مندنی‌پور و محمد کشاور و از خانم‌ها ندا کاووسی‌فر  داستان‌نویسان خوبی هستند.  خوزستان و اصفهان هم نویسنده‌های خوبی دارند. اما تعداد این نویسنده‌ها زیاد است که فعلا حضور ذهن ندارم. به نظرم ادبیات پیشرفت کرده؛ آن زمان و قبل از انقلاب تک‌ستاره پیدا می‌شد اما حالا آسمان پرستاره است که خیلی خوب است.

 او درباره این‌که چه آرزویی دارد، اظهار می‌کند: در ابتدا آرزویم این است که کاغذ و کتاب ارزان شود تا کتاب به دست مردم برسد. از طرف دیگر تلویزیون و آموزش و پرورش به مطالعه و کتاب‌خوانی رغبت نشان دهند. تلویزیون تبلیغ کند و دید یک‌سویه نداشته باشد و از همه مهم‌تر کتاب‌ها ترجمه شود، یعنی جوری باشد که ما بتوانیم کپی‌رایت را قبول کنیم تا آن‌ها به ما محل بگذارند و کتاب‌های ما را هم ترجمه کنند. مطرح شدن ادبیات خوب ایران در تمام جهان از آرزوهای من در حوزه ادبیات است.