بازنمایی اصیل فرهنگ بوشهر/ تلاش کردم مادر سه نسل داغ‌دیده گمنام نماند

اقتصاد ایران: یک نویسنده گفت: من تمام تلاشم را کردم تا بوم زندگی مادر را زنده کنم و بر روی گویش بوشهری بسیار غیرت دارم و تلاش کردم تا این گویش نیز در کتاب بیان شود.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، زینب آزاد و زهرا اسکندری: کتاب «روی ماه دی» از سوی انتشارات سوره منتشر شده و روایتی مستندـ داستانی از زندگی مرضیه خلیفه، مادر شهیدان گنجی، ارائه می‌دهد. این کتاب تصویری از زندگی زنی ارائه می‌کند که سال‌ها با رنج، مسئولیت‌های خانوادگی و تجربه‌های دشوار مواجه بوده است. او از کودکی به‌عنوان فرزند ارشد، عهده‌دار رسیدگی به امور خانواده و مراقبت از خواهران کوچک‌تر خود بوده و در ادامه نیز مسئولیت نگهداری از فرزندانش و سپس فرزندان پسر شهیدش را برعهده گرفته است.

این روایت، سه نسل از یتیم‌داری، همراه با فقدان‌هایی چون درگذشت پدر، همسر، داماد، دو فرزند و نوه را به تصویر می‌کشد؛ با این حال، مرضیه خلیفه همچنان با صبوری، تدبیر، شجاعت و روحیه‌ای فعال به مسیر زندگی ادامه داده و جایگاه محوری خود را در خانواده حفظ کرده است.

در ادامه، برای بررسی بیشتر این اثر و شیوه روایت آن، گفت‌وگویی با سیده مریم گلچمن، نویسنده کتاب، انجام شده است.

چه عواملی موجب شده در آثار شما، محوریت روایت‌ها بر شهدا و به‌ویژه مادران شهدا قرار گیرد؟

در سال ۹۸ بود که آقا سید (همسرم) به من گفتند: اگر قرار است عاشقانه‌های زرد بنویسیم بهتر است که این کار را انجام ندهم و وقتی برای آن صرف نکنم. او گفت ما یک بزرگ داریم و آن هم مقام معظم رهبری است. حضرت آقا در کنگره شهدا خطاب به مسئولین فرموده بودند: یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارید. ما چهار شهید برجسته داریم. شهید رئیسعلی دلواری، شهید صادق گنجی، شهید ابوتراب عاشوری و شهید نادر مهدوی.

آقا سید به من گفت که حضرت آقا این سخن را فرموده‌اند و اگر قرار است بنویسی از شهدا بنویس. نوشتن از شهدا باعث می‌شود که هم اعتبار و آبرو بدست بیاوری و برکت به مال و زندگی‌ات باز می‌گردد.

من تصمیم گرفتم تا از شهدا بنویسیم. با خودم گفتم اگر قرار باشد که عاشقانه نیز بنویسم بازهم آن را به شهدا ربط می‌دهم. وقتی سخنرانی حضرت آقا را گوش دادم و دیدم اسم شهید صادق گنجی را آورد که یک شهید بین‌المللی است و برای شهر بوشهر افتخار است حجت بر من تمام شد.

حالا چرا از مادر شهید گفته‌ام؟ به دلیل اینکه منشا تربیت شهدا برای من بسیار مهم بود. چگونه شهید شدن برای من در وهله دوم قرار دارد، اما تربیت شهید برای من در وهله اول قرار داشت. اینکه این شهید چگونه تربیت شده که توانسته به درجه شهادت برسد، برای نسل جوان امروز و مادرانشان دانستن آن واجب است.

مادر شهیدان گنجی یکی از بانوهای قهرمان استان است که متاسفانه دیده نشده‌اند. افراد زیادی آمده بودند تا با ایشان مصاحبه کنند از دانشجوهای دانشگاه آزاد و پیام نور تا خود بنیاد شهید و این مادر با استقبال از آنان پذیرایی کرده بود.یکی از آنان اهل شیراز بود و یادداشتی را درباره شهدا نوشته بود و وقتی من به آنجا رفتم مادر شهید به من گفت که متن آنان به صورت گزارشی بود و من نمی‌خواستم این خاطرات با قالب گزارش نوشته شود.

شاید جالب باشد اما این مادر به تمامی سبک‌ها و قالب‌ها تسلط دارد. از بچه‌ها و نوه‌های خودش می‌خواهد که برایش متن را بخوانند و قالب‌ها را بهش یاد بدهند از این طریق بوده که با انواع قالب‌ها آشنا شده‌اند.

چه عاملی باعث شد در روایت زندگی خانم مرضیه خلیفه به‌جای مستندنویسی صرف، سراغ شیوه روایت داستانیِ مستند بروید؟ انتخاب این قالب چه ضرورتی برای انتقال محتوا و روایت زندگی او داشت؟

با یک مثال این سوال را توضیح می‌دهم: یک بوته گل سرخ وقتی درون خاک قرار دارد در بستر طبیعی خود است و زیبایی آن یک شان مستندگونه دارد. حالا اگر آن بوته گل چیده شود و داخل یک گلدان و بر روی میز کنار شمع قرار بگیرد در اینجا انتقال زیبایی از بستر طبیعی به بستر از پیش تعیین شده برای کارکردی مشخص انجام می شود.

به دلیل اینکه خود مستند و تاریخ شفاهی خلأ زیادی دارد ما با استفاده از تصویرهای قوی این خلأها را رفع کرده‌ایم. هیچ دخل و تصرفی در روایت نشده است بلکه این شاخه گل همان شاخه گل در درون باغچه است اما ما با تصاویر قوی‌تر آن را زیباتر کرده‌ایم.

بازنمایی اصیل فرهنگ بوشهر/ تلاش کردم مادر سه نسل داغ‌دیده گمنام نماند

با توجه به اینکه بخش‌هایی از روایت زندگی خانم خلیفه با تکنیک‌های داستانی بازآفرینی شده است، آیا نگرانی از این وجود نداشت که زبان، اندیشه و حدیث‌نفس‌های بازنمایی‌شده با واقعیت زیسته ایشان هم‌خوانی نداشته باشد و در نتیجه، به باورپذیری و جنبه مستند اثر آسیب وارد کند؟ به‌ویژه آنکه ممکن است خواننده این میزان از داستانی‌سازی را نشانه‌ای از فاصله گرفتن روایت از واقعیت بداند.

اینکه من مستند انجام داده‌ام فقط به آن تصویر دادم و هیچ چیزی اضافه برآن در متن کتاب آورده نشده است. هیچ خیانتی در روایت صورت نگرفته، این تصویرسازی فقط برای این بوده است که مخاطب با من همراه شود. چون می‌خواستم مخاطب با من همزادپنداری کند و قدم به قدم همراه با من در داستان جلو بیاید. اگر دخل و تصرفی در داستان صورت گرفته باشد فقط به همین تصویرسازی‌ها باز می‌گردد.

خود مادر شهیدان گنجی متولد سال ۱۳۲۶ است و دخترش نسرین متولد سال ۱۳۴۵ است. ناصر گنجی را که باردار بوده است شوهرش را از دست می‌دهد. گاهی اوقات برای اینکه به سراغ مادر نروم، سوالات خودم را از دخترها مثل نسرین و مژگان و طاهره می‌پرسیدم. تلفنی نمی‌توانستم با مادر صحبت کنم و اصرار داشت که در برابر او بنشینم تا بتواند خاطراتش را بیان کند. گاهی اوقات نمی‌خواستم اذیت شود و به همین خاطر به سراغ فرزندانش می‌رفتم اما با این حال یادشان نمی آمد وقایع را با جزییات توضیح دهند و به ناچار برمی گشتم سراغ مادر چون ایشان حافظه بهتری داشتند و داستان را کامل‌تر روایت می کردند.

از فصل اول کتاب ما دختری را روایت می‌کنیم که یازده ساله است. پدرش را از دست می‌دهد و در سیزده‌سالگی زن «میش کرم» می‌شود. میش کرم از حضرت علی(ع) برای او می‌گوید و مادر کم‌کم رشد می‌کند. او علاوه بر شوهرش در کنار فرزندانش نیز بزرگ می‌شود.

متن کتاب گاهی اوقات به جایی می‌رسد که تصور می‌کنید این صحبت‌ها نمی‌تواند حرف مادر باشد اما در عین ناباوری این سخنان حرف‌های مادر است. اگر پای صحبت‌های او بنشینید می‌بینید که حرف‌های خود اوست و با چه مادر فهیم و دانایی طرفید.

ناظر کتاب خانم زال هستند که خودشان برازجانی هستند و مادرشهیدان گنجی را می‌شناخت. دیگر ناظران نیز همین صحبت را داشتند که این سخنان ممکن است واقعی نباشد و ساخته قلم نویسنده باشد اما خانم زال به دلیل شناختی که از مادر شهیدان گنجی داشت می دانست این حرف‌ها عین حرف‌های مادر است به همین دلیل به آنان گفت که این حرف‌ها ساختگی نیست و به مادرشهیدان گنجی تعلق دارد.

این مادر بسیار آدم فهیم و خاصی هستند. ما در بوشهر بانوی قهرمان کم نداریم. مادران شهدایی که با رفتن به جبهه فرزندان و شوهرانشان شروع به پخت نان و دوختن لباس برای رزمندگان می‌کردند. این مادر نیز همین کارها را انجام می‌داد اما تفاوتی با دیگر بانوان داشت.

تفاوت او در بینش اوست. قاعدتا از چنین زنی می‌تواند پسری متولد شود که سفیر فرهنگی شود. در برازجان کتابخانه بزرگی داریم به نام شهید صادق گنجی که مادر نصف کتاب‌های صادق را به این کتابخانه اهدا کرده است. کتاب‌هایی که صادق می خوانده و کلیاتی از آنها را برای مادرش توضیح می داده است. به نظر من مادر استقامت و صبر را به واسطه این تعلیم‌ها به معنای کامل و واقعی درک کرده است که امروز توانسته از آزمون الهی سربلند بیرون بیاید. مادر خیلی حاضرجواب با منطقی هست. بعد از شهادت صادق به خانمش می‌گفتند که بچه‌ها را باخودش ببرد و نگذارند که در برازجان بزرگ شوند چون خانمش تهرانی است. مادر وقتی این حرف را می‌شنود رو به کسانی که در گوش عروسش پچ‌پچ می‌کنند می‌گوید: «چادر من هم چشم و گوش داره. فکر نکنید اینجا نشستید و به عروسم حرف می‌زنید من نمی‌شنوم. صادقم توی همین برازجون بزرگ شد و سفیر فرهنگی شد. نوه هام هم خودم بزرگ می‌کنم.»

این مادر همیشه حامی فرزندان خودش بوده. من بعد از خواندن و نوشتن داستان زندگی مادر شهیدان گنجی یاد گرفتم که از فرزندانم چگونه حمایت کنم. این اخلاق مادر در زندگی خود من نیز تاثیر گذاشت.

این مادر کنار صادق و نادر سیرمطالعاتی داشته. مادر نسبت به شرایط آن زمان اجازه نمی‌داده دخترها در جمع دوستان صادق حضور داشته باشند اما خودش در این جمع‌ها می‌نشسته و گوش می‌داده که درباره چه چیزی صحبت می‌کنند تا از فرزندان خودش مراقبت کند و یک موقع به راه خطا نروند.

از همین راه است که مادر همه چیز را یاد می‌گیرد. حتی او می‌داند مارکسیسم و کمونیسم چیست یا حتی اسم خیلی از کتاب‌ها را می‌داند.

بازنمایی اصیل فرهنگ بوشهر/ تلاش کردم مادر سه نسل داغ‌دیده گمنام نماند

با توجه به اینکه خانم خلیفه پس از گذشت بیش از سه دهه از شهادت فرزندانش، امروز فرصتی یافته تا خاطرات خود را آن‌گونه که مایل است روایت کند، آیا در روند ثبت و بازگویی این خاطرات، گلایه یا پرسشی از سوی او مطرح شده است؟ به‌ویژه با در نظر گرفتن نقش دشوار و پرمسؤلیت او در سال‌های مبارزه و پس از آن از تأمین معیشت خانواده تا همراهی با جریان انقلاب و اینکه این خاطرات عملاً پس از سال‌ها سکوت و در چارچوب پروژه‌های مستندسازی منتشر شده‌اند.

مادر بسیار گلایه داشت. حتی خود من نیز چالش‌های زیادی را طی کرده‌ام. سال ۱۴۰۰ بود که به یکی از نهادها مراجعه کردم تا سوژه شهدایی به من بدهند و بنویسم. آن زمان مدرک دیپلم داشتم و این موضوع را بهانه کردند و بهم سوژه ندادند. وقتی قبول نکردند با خودم گفتم هرجوری که شده است تلاش می‌کنم تا خودم را ارتقا دهم و ثابت کنم که می‌توانم کتاب بنویسم و نویسندگی یک مهارت است و ربطی به مدرک ندارد. به همین خاطر رفتم دانشگاه و در رشته مدیریت فرهنگی شروع به تحصیل کردم. همین رشته بهم فهماند که چقدر فرهنگ فولکلور حائز اهمیت است و تلاش کردم در این کتاب خرده‌فرهنگ بوشهر را به مخاطبانم بشناسانم. در همه این مدت کمک‌های آقا سید همسرم قابل توجه بود که در همه حال مرا حمایت کرد.

ایشان روز اول بهم یادآور شد اگر کار برای شهدا باشد قدم به قدم همراهی‌ام می‌کند و همینطور هم شد. من همه جا گفته‌ام اگر هر جا بهم زخم بزنند از همانجا جوانه خواهم زد و دوباره رشد خواهم کرد. همیشه به اطرافیانم می‌گویم من را اگر ده تیکه کنید باز از هرتیکه ریشه‌ای سبز خواهد شد و به تعداد و دفعات زیادی تکثیر خواهم شد. من در این راه متوقف نشدم با اینکه همزمان خودم تحصیل می‌کردم و همسرم دچار حادثه تصادف شد و سه دختر محصل در خانه داشتم و علاوه بر این موارد زندگی روزمره نیز در جریان بود. به قول استادم که می‌گفت: «همه دو موتوره حرکت می‌کردند ولی من هشت موتوره به مسیرم ادامه می‌دادم.»

علاوه بر حمایت همسرم، دخترانم نیز در این مسیر همراه من بودند. من برای هر مصاحبه و تحقیق باید یک مسافت زیادی را طی می‌کردم. فاصله برازجان تا بوشهر ۷۵ کیلومتر بود و حدودا ۲۴ جلسه برای مصاحبه به سراغ مادر رفته‌ام.

این سختی‌ها برای من اهمیتی نداشت و تنها موردی که برای من قابل توجه بود آن هم کتابی بود که قرار بود به چاپ برسد. این مادر باید شناخته می‌شد و از گمنامی خارج می‌شد. او حتی یکی از نوه‌هایش را در سال ۹۸ از دست می‌دهد و حتی در این نسل هم او شهید می‌دهد. وقتی کتاب به چاپ رسید تمام گلایه‌هایش به پایان رسید و تمامی دست‌اندرکاران کتاب از مصاحبه‌کننده‌ها تا نویسنده تا ناظر و کسانی که در چاپ کتاب دخیل بودند را دعای خیر کرد و همین برای ما کافی بود. برای فرزندانش کتاب‌هایی نوشته شده است اما سبک قالب آن‌ها را نمی‌پسندید و می‌گفت حق مطلب آن‌ها ادا نشده است.

مصاحبه با مادر بسیار سخت بود. اگر چیزی را برای او می‌گفتی آنقدر سوال پیچ می‌کرد تا بداند چیست. بی دلیل حرفی را قبول نمی‌کرد و باید با دلیل و منطق با او صحبت می‌کردی. در زمان نگارش کتاب دائما پیگیر بود تا بداند کتاب تا کجا پیش رفته است. وقتی کتاب را می‌خواستم برای او بخوانم از سه نسل مختلف را کنار خود می‌نشاند تا مبادا موردی از دست من خارج شده باشد.

حافظه بسیار خوبی داشت و حتی یادش بود که در کودکی برای مادرش چه هدیه‌ای خریده است. موقع حرف زدن از کلماتی استفاده می‌کند که با خودت می‌گویی کسی که سواد ندارد چگونه این کلمات را استفاده می‌کند. با این اوصاف آدم متوجه می‌شود که واقعا او همنشین صادق بوده است و این عبارات را از او یاد گرفته است.

بازنمایی اصیل فرهنگ بوشهر/ تلاش کردم مادر سه نسل داغ‌دیده گمنام نماند

فرایند انجام این پژوهش به‌ویژه در بخش تکمیلی که شامل استخراج آداب‌ و رسوم محلی و بازآفرینی دقیق لهجه است چه میزان زمان از شما گرفت؟ با توجه به اینکه بازنمایی لهجه، برخلاف تسلط گفتاری معمول، نیازمند شناخت جزئیات زبانی و آشنایی با موقعیت‌های زیستی و فرهنگی است، این مرحله چه دشواری‌هایی برای شما به همراه داشت و چگونه برای ایجاد ارتباط طبیعی میان روایت و خواننده بر آن‌ها غلبه کردید؟

مادر وقتی می‌خواهد صحبت کند با دوبیتی فائز صحبت می‌کند. تمام مادران بوشهری در دهه‌های ۳۰، ۴۰و۵۰ زمانی که می‌خواهند عزادار بودن خود را نشان دهند شروه می‌خوانند. شروه‌خوانی برای آن دهه‌ها بسیار مرسوم بوده است. مادر هم زمانی که عزادار می‌شود شروع می‌کند به خواندن شروه.

من دوست دارم که لهجه بوشهری را به تمام دنیا نشان دهم. برخلاف تصوری که مردم بوشهر خودشان بر روی این لهجه دارند و فکر می‌کنند کسر شأن است اما این تصور را نداشته‌ام به همین دلیل این مورد را در کتاب دخیل کردم.

تلاش کردم که کتاب‌های بوشهری را زیاد بخوانم و زیاد بنویسم. جا دارد اینجا از ویراستار کتاب سجاد محمدی هم تشکری کنم که شیرازی بود اما پدرش اهل بوشهر بود و گاهی اوقات در استفاده برخی از واژه ها به من کمک کرد.

این تحقیقات در اینجا بسیار به من کمک کرد و تحقیقاتم در طول زمان یک سالی که کتاب را می‌نوشتم انجام شد. حدودا سه‌ماه برای پژوهش صرف شد و بازهم در اینجا حمایت همسرم و پدرش بود که باعث شد با برخی واژگان قدیمی و روستایی آشنا شوم.

در فرایند تدوین کتاب، حجم قابل توجهی از اطلاعات فرهنگی، آداب و رسوم و تعبیرات محلی به کار رفته است. آیا در نهایت تعادل لازم در ارائه این جزئیات حفظ شده است؟ یا ممکن است مخاطب با تراکم این داده‌ها دچار پرسش شود که چرا این میزان از عناصر فرهنگی در متن گنجانده شده است؟

در فصل اول و دوم نیاز بود که من بوم مادر را برای مخاطب معرفی کنم. که مادر در کجا زندگی کرده و از کجا آمده و قرار است داستان به کجا برسد. و چون تصویرسازی از قدیم بود یعنی دهه سی و چهل من نمی‌توانستم برای بسیاری از کلمات واژه امروزی تعیین کنم. ولی از فصل سوم به مراتب خیلی کمتر می‌شود و فرهنگ شهری بر روی داستان غالب می‌شود.

من معتقدم واژه «دی» فراتر از مادر است. دی انگار خدایی است که قدرت آفرینش دارد. سلمان هراتی دراین مورد می‌گوید: «مادران اینجا از کویر می‌آیند اما دریا می‌زایند.»

مادران و زنان بوشهری واقعا متفاوت هستند و قابل قیاس با شهرهای دیگر کشور نیستند بخاطر دور بودن از مرکز و نبود امکانات کافی در قدیم. زندگی در روستا سخت است حال در زمان قدیم سخت‌تر هم بوده است.

امیدوارم از این دست کارها توی استان بیشتر دیده شود و همینطور به قلم جوان‌های مستعد اهمیت و فرصت جولان داده شود. ما باید جوان‌هایی که در این مسیر قدم برمی دارند را تشویق کنیم. جوان‌ها نیاز دارند به تشویق و ترویج این ارزش‌ها که مسئولین بزرگوار باید در این راستا همت کنند.

نظرات کاربران

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط خبرگزاری در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

نرخ ارز

عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار خرید 24759 0 (0%)
یورو خرید 28235 0 (0%)
درهم خرید 6741 0 (0%)
دلار فروش 24984 0 (0%)
یورو فروش 28492 0 (0%)
درهم فروش 6803 0 (0%)
عنوان عنوان قیمت قیمت تغییر تغییر نمودار نمودار
دلار 285000 0.00 (0%)
یورو 300325 0.00 (0%)
درهم امارات 77604 0 (0%)
یوآن چین 41133 0 (0%)
لیر ترکیه 16977 0 (0%)
ﺗﻐﯿﯿﺮات ﺑﺎ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ اﻧﺠﺎم ﺷﺪ